دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۴
جهان کوندرایی؛ آزاردهنده، به‌شدت واقعی و لذت‌بخش

«سعید صدقی» نویسنده و دانش‌آموخته رشته روانشناسی و از فعالان حوزه کتاب و مطالعه در استان گلستان، در یادداشتی برای «ایبنا» با نیم‌نگاهی به کتاب «زندگی جای دیگری است» اثر «میلان کوندرا» از جهان داستانی این نویسنده مطرح اهل جمهوری چک نوشت.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گلستان - سعید صدقی: تصور کنید با تلسکوپی قدرتمند مشغول تماشای کهکشان‌ها، ستاره‌ها و سیاره‌ها باشید. اولین چیزی که شاید برای توصیف تجربه آگاهی شما در برابر آن منظره می‌شود، به کاربست «تجربه زیبایی» باشد؛ اما اگر آن لحظه شخصی از شما بپرسد که زیبایی یعنی چه؟ به‌ احتمال‌ زیاد هم‌آوا با عده‌ای از متفکران و فیلسوفان تاریخ بگویید: هر آنچه‌ هارمونی و تناسب دارد و تولید لذت می‌کند؛ و اگر آن شخص (البته اگر روحیه‌ای سقراطی داشته باشد) مجدد سؤال کند که منظره مقابلتان که چندان از‌ هارمونی و تناسب برخوردار نیست و تماشای آن در کنار لذت، خوفی غریب و احساس خفتی ناشی از عظمت منظره در برابر موقعیت و توان انسانی به وجود می‌آورد، چطور می‌توان آن را زیبا نامید؟، احتمالاً پاسخی برایش نخواهید داشت. 
 
جهانگردهای انگلیسی در قرن هجدهم هنگام مواجه‌شدن با طبیعتی متفاوت با چیزهایی که در سرزمین خودشان شاهد آن بودند، خاصه کوه‌های سربه‌فلک‌کشیده آلپ در سوئیس، دچار چنین گرفتاری و ابهامی در توصیف منظره‌ها شدند. چراکه مفهوم زیبایی در دورانی که آن‌ها زندگی می‌کردند، بیشتر با ‌هارمونی، تقارن، نظم، تناسب و البته تولید لذت و خوشی در انسان مترادف بود؛ اما طبیعتی که پیش روی جهانگردان قد علم کرده بود، با مفهوم زیبایی و ویژگی‌های آن قابل توصیف نبود. چیزی آزاردهنده، رعب‌انگیز ولی همچنان آکنده از لذت در مواجهه با آن شکوه و عظمت در تجربه آن‌ها شکل‌ گرفته بود و آن‌ها به یک واژه به نسبت فراموش‌شده برای توصیف منظره‌های مقابلشان متوسل شدند: امر والا (the sublime). امر والا تجربه‌ای بود که در برابر شکوه و عظمت خوفناک جهان بیرونی استفاده می‌شد. مفهومی که نقشی محوری در زیبایی‌شناسی ادموند برک و بعدها ایمانوئل کانت بازی می‌کرد.

احتمالاً دارم کمی موضوع را سطحی می‌کنم، اما هنگام خواندن بعضی از رمان‌ها، تجربه‌ای مشابه با آن جهانگردهای انگلیسی را از سر می‌گذارنم. خصوصاً در مواجهه با رمان‌های پست‌ مدرن؛ رمان‌هایی که با شکستن قالب و فرم مرسوم، در پی آزمودن شیوه‌های جدیدی از قصه‌گویی و روایتگری هستند. به عبارتی گمان می‌کنم می‌شود با دوگانه «امر زیبا – امر والا» به یک اثر هنری نگاه کرد. چراکه گاه می‌شود ادعا کرد که فلان اثر هنری زیباست. از دیدن انسجام عناصر تشکیل‌دهنده آن (چه نقاشی و مجسمه و عکس باشد و چه ریتم و موسیقی و چه شعر و  رمان و سایر گونه‌های اثر ادبی) لذتی ناب در آدم ایجاد می‌شود؛ اما گاهی اثری انسان را آشفته می‌کند و اذیت می‌کند و به لحاظ فرم از هیچ منطق و قالب مشخصی تبعیت نمی‌کند.

یک. تعمق در چنین جلوه‌هایی از هنر، گاه حتی منجر به ترس، غم و شاید حقارت در آدمی می‌شود. این دسته دوم شبیه به همان امر والا در بین فلاسفه و متفکرین است. گاهی نمی‌توان اثری را زیبا و لذت‌بخش نامید، بلکه «باشکوه» و «با عظمت» تناسب بیشتری با توصیف آن اثر دارند.

تا جایی که من از تجربه رمان خواندن این چندساله‌ام فهمیده‌ام، میلان کوندرا یکی از بهترین نمونه‌های امر والا در رمان‌نویسی است. رمان‌های کوندرا را نمی‌شود با مفهوم زیبایی توضیح داد. چون رمان‌هایی دارای هارمونی و تناسب نیستند و تولید لذت (در معنای مرسومش البته) نمی‌کنند. جهان کوندرایی جهانی است که در آن واقعیت به شیوه‌ای آزاردهنده واقعیت دارد. کوندرا تمام‌پ رده‌های تعارف و فضل فروشی را کنار می‌کشد و عریانی ذهن و رابطه‌های انسانی را نمایان می‌کند. کوندرا تلخ نمی‌نویسد و روایت‌هایش محل تجمع فجایعی سخت و سنگین نیستند، اما در این چند اثری که از او خوانده‌ام، جهانی مقابلم ساخته که نه‌فقط ستون‌های اصلی روایت‌ و پی‌رنگ‌های استادانه آن‌ها که حتی جزئیات دقیق و گاه حیرت‌انگیزش برایم به‌شدت آشنا و به‌شدت جذاب آمده‌اند.
 

 
رمان «زندگی جای دیگری است» آخرین کاری است که از این نویسنده بزرگ خوانده‌ام. قبلاً از بین رمان‌هایش بار هستی، جاودانگی، جهالت، هویت و جشن بی‌معنایی (این‌یکی مجموعه داستان‌های کوتاه است) را خوانده بودم و از بین ناداستان‌هایش هنر رمان و وصیت‌های خیانت شده و پرده را. فرم داستان‌گویی کوندرا و تکنیک «تعلیق روایت» او خاص است؛ گاهی داستان را ول می‌کند و جستاری گاه در ظاهر بی‌ربط به رمان می‌افزاید. حضورش (خود نویسنده‌اش) در متن نیز خاص است؛ این‌که گاه با «ما»یِ خواننده گفت‌وگو می‌کند و از چیزهایی که لازم است یا شاید دلمان بخواهد بدانیم، می‌نویسد. شخصیت‌هایی که خلق می‌کند، آدم‌هایی هستند عاری از هرگونه اضافات غیرلازم و مبتلا به نوع خاصی از واقعیت داشتن بدون تعارف! او جزئیات ظریفِ جهان وجودی انسان‌ها را بیرون می‌کشد و به شیوه‌ای استادانه آن‌ها را می‌پردازد. متن‌هایش به‌شدت فلسفی‌اند. به جرئت می‌توان گفت که اگر قرار باشد یک رمان‌نویس را معرفی کنیم که بتوان به او لقب «رمان‌نویس وجودگرا (اگزیستانسیالیستی)» را داد، بدون تردید نام کوندرا را باید به زبان آورد.

دو. «زندگی جای دیگری است» دومین رمان کوندرا است که پس از رمان شوخی و در سال 1969 منتشر شده است. این رمان داستان زندگی شاعری است به نام یارومیل. داستان با تولد ناخواسته‌ی یارومیل آغاز می‌شود. با وضعیت نه‌چندان مطلوب مادرش که ناخواسته از مردی حامله می‌شود و به‌حکم ضرورت با او ازدواج می‌کند. مادرِ یارومیل یکی از شخصیت‌های محوری رمان است. یکی از تأثیرگذارترین افراد در زندگی یارومیل. ارتباط پرچالش عاطفی یارومیل با مادرش و البته مادر با یارومیل، گاه طنینی فرویدی می‌گیرد و اثر را باب دندان روانکاوها می‌کند.

در قسمت‌های ابتدایی رمان، ارتباط مادر با بدن خودش و شیوه‌ای که به آن نگاه می‌کند، به‌شدت خواندنی و جذاب است. ارتباطی که گاه توأم با شرم است و بیشتر اوقات حاکی از دل‌زدگی و انزجار.

داستان در دوران استیلای کمونیسم در چکسلواکیِ پس از جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد. کوندرا هنر و شعر را در پس‌زمینه‌ی جهانی آشوبناک و کشوری که به سمت توتالیتاریسم و استبدادیِ سرخ حرکت می‌کند، به تصویر می‌کشد؛ کشوری مبتلا به داستان مشترک بسیاری از سرزمین‌های استبدادزده در تاریخ که به بهانه عدالت مشغول قربانی کردن آزادی‌اند.

این تضاد، تضاد بین زیبایی و استبداد حاکم در جای‌جای رمان ظاهر می‌شود. در شخصیت محوری (یارومیل) که در گام‌های ابتدایی تبدیل‌ شدن به یک شاعر پذیرفته‌شده قرار دارد و گاه تناقضی سنگین در درونش رخ می‌دهد، گویی استبداد و هنر نه‌فقط در جهانی که او زندگی‌اش می‌کند که در عمق وجود او در پی ربودن گوی سبقت از هم‌اند. درواقع جهان مبتلابه درگیری و تناقض یارومیل، تجلی تمام‌عیار جامعه‌ای است که در فضایی آکنده از شعار و اختناق، هنر را در خدمت آرمان‌های قاطع و غیرقابل‌تردید اقتصادی و سیاسی حزب حاکم می‌خواهد و لاغیر!

آثار میلان کوندرا را نه به‌قصد تفریح و لذت و سرگرمی که می‌بایست برای افزایش حساسیتی مهم به دنیای عمیق ذهن و تمرین تأمل در جنبه‌های وجودی انسان و مناسبات پیچیده، متناقض و گاه آزاردهنده‌ی انسانی خواند و فهمید. کوندرا نماینده امر والا در رمان‌نویسی است. نویسنده‌ای که بیش از هر نویسنده دیگری شاید، پوچی، استیصال و سرگیجه‌های انسان معاصر را می‌نویسد و نشان می‌دهد. خواندن آثارش گاهی به‌شدت آزاردهنده و اذیت‌کننده است و لذت‌بخش هم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها