شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۳
درس اخلاق و زندگی

دکتر کاظم معتمدنژاد استاد روزنامه نگاری نوین ایران و نلسون ماندلا رهبر پیشین افریقای جنوبی، پنجشنبه در حالی درگذشتند و داغی را به دل علاقه مندان خود گذاشتند که تا ابد در دلهای آنان باقی می ماند./

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) حمیدزضا زاهدی، نویسنده و مترجم: پنجشنبه، ناگهان در سوگ دو اسطوره زندگی ام سوگوار شدم که کتاب زندگی شان سرشار از درس هایی برایم بود. دکتر معتمدنژاد که مستقیم افتخار شاگردی اش را داشتم و نلسون ماندلا که از گذر خواندن درباره دیدگاه ها و زندگی اش، آرزو داشتم ای کاش می توانستم شاگرد مکتب کرامت او باشم.
هنگامی که در سال 1357 به دانشکده علوم ارتباطات راه یافتم، فرصتی دست داد تا محضر استاد معتمدنژاد را درک کنم. ترم آغاز شد و همزمان شد با جریانات انقلاب و ما ماندیم و اعتصابات دانشجویی که فرصت استفاده تمام وقت از کلاسهای استاد را از ما گرفت. بعد هم درس واقعی استاد را زمانی فراگرفتم که تحت تاثیر هیجانات انقلاب او را که از قبل از انقلاب رئیس دانشکده بود مورد اتهام قرار دادم و او با بزرگواری همچنان مرا که گرفتار رفتاری کودکانه شده بودم بخشید و هنگامی که از او پوزش خواستم، با بزرگواری بخشید و این جمله را گفت که همچنان در گوشم به عنوان یک آموزه درس زندگی ام بوده است: جوانی بود و هیجان و طبیعی بود.
پس از آن، هر جا خدمت استاد رسیدم، چنان رفتار می کرد که گویی اشتباهی از من سر نزده است و ...
استاد در دوره ای روزنامه نگاری را در ایران به طور علمی بنیان گذاشت که به تعبیری اصولا روزنامه نگاری تنها و تنها به سائقه تجربه شکل گرفته بود و کسی از روزنامه نگاری چیزی نمی دانست. خبرها را به طور سنتی تنها برمبنای تاریخی روایت می کردند و وقتی استاد آخرین آموزه های روزنامه نگاری امروزی را در کتاب ارجمند روزنامه نگاری اش تدوین کرد، برای ما غریب بود که لید چیست و شیوه های تنظیم خبر چگونه است و ...
شاید تنها نقطه ضعف استاد آن بود که هرگز خود کار مطبوعاتی نکرده بود و در حد تئوری باقی ماند. وقتی روزنامه نگاری به دانش احتیاجی حس نکند، از راه رسیده ها بر سر این سفره می نشینند که اگر جز این بود سرنوشت موسسات دیرین سال مطبوعاتی مان چنین نبود که در گل گیر کرده باشند و چشم به راه کمک های دولتی. آدمهای خوب الزاما روزنامه نگارانی خوب نیستند. هرچه زمان گذشت بیشتر معلوممان می شد که استاد چگونه فکر می کرد و چگونه ما را به جلو می خواند.
او زندگی خود را شرافتمندانه بر سر آرمانهایش گذاشت و امروز هر جریان تاثیرگذار مطبوعاتی افتخار می کند که زمانی شاگردی استاد را در کارنامه داشته است.
اما ماندلای عزیز گوهری بود که در عرصه سیاست مانند نداشت. در اوج محبوبیت، قدرت را به دیگران سپرد و تا ابد تاتای قهرمانان مبارزه در افریقای جنوبی ماند. همین یک کار او نمونه ای اخلاقی است که می تواند نام او را در جهان تا ابد زنده نگه دارد. او به دیدار زندانبان خود رفت و او را که از ترس انتقام انقلابیون مخفی شده بود، به زندگی بازگرداند. نمونه‌های مختلفی در زندگی ماندلا هست که می تواند درسی تاریخی باشد. کتاب هایی که درباره اش نوشته شده اند هریک گوشه ای از زندگی او را و آموزه‌های اخلاقی اش را بر ما معلوم می کنند و باید خیلی کار کنیم تا تاتا را بشناسیم.
آدمهای بزرگ دلیلی نمی بینند که خود را در زمان حیات پیش بیندازند و به اصطلاح تبلیغ کنند. آنها رودخانه ای جاری اند که هیچگاه بی آب نمی ماند و ماییم که باید از آن سیراب شویم. مبادا که خودمان را گرفتار قیمت های روزمره کنیم و از حقیقت دور شویم و دستمان از این آب زلال دور شود...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها