دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نصرالله حدادی ـ پنج‌شنبه بیست و یکم اسفند، روز بزرگداشت حکیم سرزمین گنجه، صاحب خمسه، سراینده خسرو و شیرین (شیرین و فرهاد) و ... جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید، متخلص به نظامی گنجوی بود، و دوشنبه بیست و پنجم اسفند، زادروز پروین اعتصامی نازنین و روز بزرگداشت اوست.

دو شاعر این سرزمین، از سده ششم تا قرن حاضر، و در یک وجه با یکدیگر مشترک: زبان پاک و منزه از هرگونه آلودگی و طعنه و نیش و کنایه.
و وجه مشترک دیگر بین این دو بزرگوار: جعل، در مورد اشعار حکیم گنجه، و «تهمت شاعری» به پروین، مبنی بر این که شاعر نبوده و عجبا که هر دوی آنها «جز تلخی از ایام» چیزی را ندیدند:
غم‌ تو خجسته بادا که غمی است جاودانی
ندهم چنین غمی به، هزار شادمانی
غم او ز خرمی به، تو در این سخن چه گویی
زدنش به ز نوازش، تو از این زبان چه دانی؟
منم آن که خدمت تو کنم و نمی‌توانم
تویی آن که چاره من نکنی و می‌توانی؟
به زبان حال گفتی که بخواه وصل از من
به چه اعتماد خواهم، به کدام زندگانی؟
دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را
دگری به تو نماند، تو به دیگری نمانی
سوکنامه‌ای در رثای همسرش خجسته‌بانو (در برخی منابع آفاق‌بانو) که تا مغز استخوان رسوخ می‌کند، چنان که پروین در مورد پدرش چنین سروده است. پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل، تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من...
***
روزهای پایانی سال است و جا ندارد از سوک و سوکواری گفت و نوشت، اما طی سال جاری (و اسفندماه سال 1398)، بیش از 61 هزار تن از هموطنان ما جان‌شان را به خاطر ویروس کرونا از دست دادند و بالغ بر شصت و یک هزار خانواده ایرانی، امسال عید ندارند و ما نیز در مقام همدردی با آن‌ها، چنین یادی را به جا می‌آوریم، و این حکم روزگار است و روزی می‌آییم و روز دیگر می‌رویم، و تا کی نوبت ما ‌شود؟
 
آنانی که سن و سال نگارنده را دارند، طی چهل و دو سال اخیر، شاهد دو ورود از قرن قدیم به قرن جدید بوده‌اند و حالا در آستانه سال جدید، باید شروع قرن جدید شمسی را نیز جشن بگیریم:
1ـ‌ چهارشنبه اول محرم سال 1400 قمری، برابر با سی‌ام آبان‌ماه سال 1358 و 21 نوامبر سال 1979، ابتدای قرن قمری جدید.
2ـ شنبه اول ژانویه 2000 میلادی، برابر با یازدهم دی ماه سال 1378 شمسی، و 24 رمضان سال 1420 قمری، آغاز قرن جدید میلادی، و بالاخره:
3ـ یکشنبه اول فروردین 1400 شمسی، برابر با هفتم شعبان 1442 قمری و 21 مارس 2021 میلادی، آغاز قرن جدید شمسی.
به یقین در پهنه ایران زمین هستند کسانی که عمر با برکتشان، از صد سال عبور کرده و با آرزوی طول عمر باعزت برای آنها، از جمله، از قبیله کتاب و کتابت و فرهنگ می‌توان به استاد احمد سمیعی گیلانی اشاره کرد که جزو نوادر انسان‌هایی هستند که شاهد عبور دو قرن شمسی می‌باشند. استاد سمیعی گیلانی که این افتخار را داشته‌ام، از نزدیک با ایشان در جمع دوستان میراث مکتوب دیدار داشته باشم، زاده یازدهم بهمن‌ماه 1299 شمسی در رشت هستند و آثار مانا و یکتای ایشان، زبانزد خاص و عام است، و ایضا حضرت استاد آقا سیدعبدالله انوار، که زاده اول فروردین 1303 می‌باشند و به میمنت و مبارکی، در اولین روز از سال و قرن جدید، قدم به نود و هشتمین سال حیات پربار و بی‌نظیر خود می‌گذارند و استاد محمدعلی موحد که در نود و هشتمین سال حیات خود، همچنان پرکار و سرشار از انرژی، آثار کم‌مانند خود را عرضه می‌دارند و برای این اساتید، و همچنین استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، طول عمر باعزت آرزومندم.
 
نباید از تلخی‌ها گفت، اما سال 1399، ایام سخت و تلخی را گذراندیم. هراس از کرونا و تحت تأثیر قرار گرفتن بسیاری از مشاغل، از جمله ما کتابفروش‌ها و ناشران و گرانی روز افزون مواد اولیه و افت بیش از پیش شمارگان کتاب، و تعطیلی نمایشگاه بین‌المللی کتاب در سال جاری و سال آینده، و روزنه امید، راه‌اندازی نمایشگاه مجازی کتاب که با موفقیت توأم بود. این تلخی‌ها، آیینه‌ای عبرت‌بین می‌خواهد و می‌باید دنیا را گذاشت و گذشت.

دل نبستن به دنیا، در اشعار نظامی تجلی چشمگیری دارد و اوضاعی که کرونا برای بشر تدارک دیده، این امر را عینیت بیشتری می‌بخشد:
جهان چیست؟ بگذر زنیرنگ او
رهایی به چنگ‌آور از چنگ او
فلک در بلندی، زمین در مُغاک
یک طشت خون و یک طشت خاک
نبشته در این هر دو آلوده طشت
ز خون سیاوش بسی سرگذشت
جهان گرچه آرامگاهی خوش است
شتابنده را نعل در آتش* است
مقیمی نبینی در این باغ کس
تماشا کند هر یکی، یکی نفس
دو در دارد این باغِ آراسته
در و بند از او جمله برخاسته
درآ از درِ باغ و بنگر تمام
ز دیگر درِ باغ بیرون خرام
اگر عاقلی با گُلی خومگیر
که باشد به جا ماندنش ناگزیر
و در پند و اندرز دیگری، درباره طول عمر انسان:
حدیث کودکی و خودپرستی
رهاکن کان خیالی بود و مستی
چو عمر از سی گذشت و، یا خود از بیست
نمی‌شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل رفته فرو ریزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کُندی پذیرد پای سستی
چو شصت آمد؛ نشست آمد پدیدار
چو هفتاد آمدت، افتادی از کار
به هشتاد و نود چون در رسیدی
بسا سختی که از گیتی کشیدی
وزآنجا گر به صد منزل رسانی
بود مرگی به صورت زندگانی
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت زین کاخ دل افروز
چو در موی سیاه آمد سفیدی
پدید آمد نشان نا امیدی
زپنبه شد بناگوشت کفن پوش
هنوز این پنبه بیرون ناری از گوش؟
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری
به وقت خوشدلی چون شمع پرتاب
دهن پر خنده داری دیده پر آب
چو صبح آن روشنان از گریه رستند
که برق خنده را بر لب ببستند
چو بی گریه نشاید بود خندان
وزین خنده نشاید بست دندان
بیاموزم تو را گر کاربندی
که بی گریه زمانی خوش بخندی
چو خندان گردی از فرخنده فالی
بخندان تنگدستی را به مالی
نه بینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را
***
پروین نیز همان سخن نظامی را به گونه‌ای دیگر بیان می‌کند:
رهائیت باید، رها کن جهان را
نگهدار ز آلودگی پاک جان را
بسر برشو این گنبد آبگون را
بهم بشکن این طبل خالی میان را
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو باز جو دولت جاودان را
زهر باد، چون گرد منما بلندی
که پست است همت، بلند آسمان را
به رود اندرون، خانه عاقل نسازد
که ویران کند سیل آن خانمان را
چه آسان به دامت درافکند گیتی
چه ارزان گرفت از تو عمر گران را
ترا پاسبان است چشم تو و من
همی خفته می‌بینم این پاسبان را
سمند تو زی پرتگاه از چه پوید
ببین تا به دست که دادی عنان را؟
ره و رسم بازارگانی چه دانی
تو کز سود نشناختی زیان را
یکی کشتی از دانش و عزم باید
چنین بحر پر وحشت بیکران را
زمینت چو اژدر بناگه ببلعد
تو باری غنیمت شمار این زمان را
فروغی ده این دیده کم ضیا را
توانا کن این خاطر ناتوان را
تو ای سالیان خفته، بگشای چشمی
تو ای گمشده، بازجو کاروان را
مفرسای با تیره‌رائی درون را
میالای با ژاژخائی دهان را
ز خوان جهان هر که را یک نواله
بدادند و آنگه ربودند خوان را
به بستان جان تا گلی هست، پروین
تو خود باغبانی کن این بوستان را
 
و یا:
شالوده کاخ جهان بر آب است
تا چشم به هم بر زنی خراب است
ایمن چه نشینی درین سفینه
کاین بحر همیشه در انقلاب است
افسونگر چرخ کبود هر شب
در فکرت افسون شیخ و شاب است
ای تشنه مرو، کاندرین بیابان
گر یک سر آب است، صد سراب است
سیمرغ که هرگز به دام ناید
در دام زمانه کم از ذُباب است
چشمت به خط و خال دلفریب است
گوشت بنوای دف و رباب است
تو بیخود و ایام در تکاپو است
تو خفته و ره پر ز پیچ و تاب است
آبی بکش از چاه زندگانی
همواره نه این دلو را طناب است
***
 
بهار و نوروز می‌آیند و باید امیدوار به آینده بود. آنها ما را به زندگانی می‌خوانند، با ترانه و سرودی خوش. نوروز، روز اهدا و تقسیم شادی‌ها است، و این راز نوروز ماست.
به سلام سپیده‌دم فروردین برویم و نوروز را با صدای رسا بخوانیم. نوروز نماد همبستگی ملی، تاریخی، فرهنگی، دینی و آیینی ماست. به دلداری خانواده‌هایی برویم که عزیزشان، دیگر حلقه بر در نمی‌زنند، ضعفا را دریابیم، یتیمان را بنوازیم، شادی‌مان را با دیگران تقسیم کنیم، و با هم بخوانیم، شعر والای ژاله اصفهانی را:
بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شادبودن هنر است، شادکردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی‌جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه‌ای بود درون بین که در آن خویش را می‌دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می‌دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است، گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رَوَد
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
***
بهاران خجسته، نوروز مهنا، ایام به کام، و به امید روزهای بهتر برای تمام ایران و ایرانیان. عیدتان مبارک.
 
*. نعل در آتش، کنایه از باوری مبنی بر این امر که، اگر نام کسی را بر نعل حک کرده و در آتش افکنند، آن فرد مفتون کسی می‌شود که این عمل را انجام داده است، و کنایه از دلبستگی به ظواهر دنیا.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها