یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۳
زاینده‌رود برای من جریان آب نبوده؛ بلکه پل بوده است

«سعید محسنی» نویسنده اصفهانی و خالق کتاب «نهنگی که یونس را خورد، هنوز زنده است» ضمن اعلام تجدید چاپ این اثر، از انتشار تازه‌ترین کتاب خود با عنوان «کاپیتان بابک» خبر داد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان - عرفان آیتی: سعید محسنی، نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر، شاعر و داستان‌نویس متولد ۵ اردیبهشت ۱۳۵۵ اصفهان و در این شهر مشغول به کار است. محسنی دوره‌ کارشناسی را در رشته کارگردانی تئاتر در دانشگاه سوره‌ اصفهان گذراند و دوره کارشناسی ارشد را در همین رشته از دانشکده‌ تربیت مدرس تهران، گرفته است. «آوازی برای سنجاقک‌های مرده» (نشر خورشید)، رمان «دختری که خودش را خورد» و «نهنگی که یونس را خورد، هنوز زنده است» (هر دو نشر چشمه) از آثار چاپ‌شده او در حوزه‌ ادبیات داستانی است. هم‌زیستی داستان و تئاتر در نوشته‌های محسنی، به خلق نمایشنامه‌ «رد پا اگر ماندنی بود» و «کسی راه خانه‌اش را گم نمی‌کرد» انجامید که توسط نشر بوتیمار به چاپ رسیده است. سعید محسنی در حوزه‌ ادبیات نوجوان نیز دستی بر آتش دارد و «کاپیتان بابک» او را نشر شهروند در بازار کتاب عرضه کرده است. به بهانه‌ تجدید چاپ کتاب «نهنگی که یونس را خورد، هنوز زنده است» و انتشار کتاب «کاپیتان بابک»، با این نمایشنامه‌نویس و داستان‌نویس اهل و ساکن اصفهان به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

تعبیر من این است که تاریخ تولد یک نویسنده، از روزهایی است که به‌قصد نوشتن به دنیا نگریسته و محل تولدش، مکانی است که اولین بار قلم‌ به‌ دست گرفته است. دوست دارم تاریخ و محل تولد شمارا بدانم؟

- چهل کیلومتری غرب اصفهان، شهر کوچکی هست با نام «زاینده‌رود». آنجا، هم‌ محل تولد فیزیکی من است و هم به‌ تعریف شما محل تولد نوشتاری من. اولین مواجهه‌ من با جهان، در زاینده‌رود است.

از رمان «دختری که خودش را خورد» و نمایشنامه‌ «رد پا» به رمان نوجوان «کاپیتان بابک»، پل طولانی میان این دوجهان چطور بوده است؟ سعید محسنی چه مسیری را طی کرده است؟

درواقع «کاپیتان بابک»، پیش از «ردپا» نوشته شده است. این، همان سرک کشیدن است و بازی کردن با کلمات که پیش‌ از این گفتم. نوشتن برای نوجوانان یک آموزه‌ بزرگ برای من داشت و آن، این بود که من حق نداشتم ناکامی و نومیدی خودم را به جهان نوجوان حواله بدهم. به‌نوعی برای تطهیر روح و وجود خودم به این حوزه پناه آوردم. البته رمان بازیگوشی هم هست، به لحاظ فنی. معترفم که اگر رمان نوجوان نبود، جرئت این‌ همه بازیگوشی ساختاری را نداشتم. ضمن اینکه کماکان فکر می‌کنم، رویه‌ی پررنگ آثار دیگرم در این رمان هست. «کاپیتان بابک»، قصه‌ نوجوانی است که مادرش موهایش را به‌خاطر فقر فروخته و بابک تصمیم می‌گیرد که به هر نحوی موهای مادرش را پس بگیرد. در نتیجه می‌بینید که مسائلی که در آثار دیگرم به آن مبتلا بودم، در کاپیتان بابک حس می‌شود. حتی در رمان جدیدم، «برسد به دست لیلا حاتمی» که در دست چاپ توسط نشر چشمه است، این رویه پررنگ است.
 
به‌نوبه‌ خودتان چه ردپا و تأثیری در ذهن خواننده‌ خودتان باقی می‌گذارید یا حداقل می‌خواهید چه رد پائی باقی بگذارید؟ آنچه می‌شود و آنچه می‌خواهید بشود.

هر دو از یک جنس است. آنچه می‌خواهم، گویی همان است که می‌ماند. مخاطب پیش از ورودش به اثر من و خروجش از آن، کمی فرق کرده باشد، کافی است. این فرق کردن می‌تواند فکری باشد یا حسی. لزوماً هم قرار نیست اتفاق خوبی باشد. ممکن است غمگین یا عصبی شود؛ اما تلاش من این است که مخاطبم فرقی کرده باشد. این دچار شدن به تغییر، خواست من است.

آیا روند زیستی زاینده‌رود (منظور خودِ رود است، نه شهر شما)، بستن و باز جاری شدنش، خشکی و روانی مجددش، در روند نوشتن شما مؤثر بوده است؟

در بیست‌ سالگی، یکی از دوستانم که نوشته‌های من را دنبال می‌کرد، به نکته‌ای اشاره کرد که برایم جالب بود. آن‌هم تصویر پل بود. می‌توانم بگویم زاینده‌رود برای من جریان آب نبوده، بلکه پل بوده است. اینکه بی‌هراس، امکان ایستادن در میان رودخانه را داشته باشی و این امر را پل مهیا می‌کند. بالطبع، خشکی یا جریان رودخانه به خودی خود، تغییری در روند کاری من ایجاد نمی‌کرده است؛ چراکه پل دائماً سرهای خودش بوده است. تقریباً تمام پل‌های جاخوش کرده روی زاینده‌رود را دیده و ایستادن بر آنها را تجربه کرده‌ام. بله. نوشتن برای من پل بوده است؛ پلی از این‌سو به سویی دیگر. از اینجا به‌جایی دیگر. زاینده‌رود، امکان درک مفهوم پل را برای من ایجاد کرده است.

در این بیست و اندی سال نوشتن و نسبت‌تان با زاینده‌رود و پل‌هایش، چه بوده که شما را در این شهر نگه‌ داشته است؟ چه چیزی بانی این بوده که همچون خیل عظیم نویسندگان و هنرمندان، به اقتضای شرایط حرفه‌ای، برای مهاجرت پلی به پایتخت نزنید؟

من در مقطعی به‌عنوان دانشجو تجربه‌ زیست در پایتخت را داشته‌ام. اما باید بگویم، منهای شرایط خانوادگی، اجتماعی و بالأخص اقتصادی که تأثیرگذار است در تصمیم به مهاجرت، در مقطعی متوجه شدم که باید تعریفی برای خودم بیابم که دقیقه در کجای جهان هنر و ادبیات ایستاده‌ام و باید تکلیف خودم را با مفاهیم رایج روشن بکنم. باید به دنبال تعریفی جامع از واژه حرفه و حرفه‌ای‌گری باشم. به این نتیجه رسیدم کسی در عالم هنر، حرفه‌ای است که محل ارتزاق و تمشیت آب و دانه‌اش و در یک کلمه، حرفه‌اش هنر باشد؛ و من این‌چنین نبودم. فهمیدم که من در هنر و ادبیات حرفه‌ای نیستم و حتی با این تعریف نمی‌خواهم حرفه‌ای باشم. در همین بین به دنبال ریشه‌ کلمه‌ غیرحرفه‌ای که گشتم، دیدم که شباهتی واژگانی و ریشه‌ای با واژه‌ Amour فرانسوی دارد؛ یعنی کسی که عشق چیزی را دارد؛ و فهمیدم که خیلی غیرحرفه‌ای‌ام و غیرحرفه‌ای بودن را دوست دارم و قرار است غیرحرفه‌ای بمانم. درنتیجه دلیلی برای مهاجرت باقی نماند و ترجیح دادم بمانم و به این فکر کنم که شهرستان، بهترین جا برای غیرحرفه‌ای زندگی کردن است.

حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای؛ دو تعریفی که هنوز برای من مجهول است و تعبیر شما گمراه‌ترم کرد. آقای محسنی شما را باید چگونه بشناسیم؟ شاعر، نمایشنامه‌نویس، داستان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان تئاتر، معلم ادبیات، دبیر هنری یا چه؟ سعید محسنی می‌خواهد با کدام‌یک از این عناوین شناخته بشود؟

شناخته شدن در ساحت‌های مختلف، تعاریف متفاوتی دارد. درواقع اگر ساحت اجتماعی مدنظر شماست، یعنی جامعه قرار است با چه برچسبی من را بشناسد، باید از دیگران بپرسید؛ اما از زاویه‌ خودم بخواهم به دنبال برچسبی بگردم، هنر برای من ابزاری برای مطالعه است. خودم را به در و دیوارهای مختلفی کوبیدم تا بتوانم فکر کنم. در نتیجه ابایی نداشتم که هر کدام از این شاخه‌ها اگر امکانی برای تأمل برایم ایجاد می‌کند، سراغش بروم. در ابتدا نوشتن و بعد از آن کسوت تدریس و معلمی این امکان را برایم فراهم آورده است. حتی می‌توانم بگویم من معلمی می‌کنم تا آنچه را درس می‌دهم، بفهمم. من خیلی وقت‌ها به‌جای عبارت «شاگرد» ترجیح می‌دهم واژه «همکلاسی» را برای صدا زدن دوستانم استفاده کنم. می‌توانم بگویم، هر جا که کلمه‌ای بوده، سروکله‌ من پیدا شده است؛ این است که من یک کلمه‌سازم. همین.

معلمی در اصفهان؛ اصفهان هم‌ محل زندگی شما و هم شغل شما بوده است. تأثیرش در نوشتنتان چه بوده است؟

هردو بی‌تردید تأثیر داشتند. این‌ها دو بخش عمده‌ زیست من هستند. مواجهه‌ من با اصفهان، یک بده بستان دوطرفه بوده است. من سعی کرده‌ام اصفهان را بفهمم. در غالب آثار من، جغرافیا، جغرافیای اصفهان است و شما هیچ نگاه توریستی از نگاه من به اصفهان نمی‌بینید. درواقع من نخواستم که از گوشه گوشه‌ی این شهر کارت‌پستالی بسازم و تقدیم کنم به کسانی که از دور دارند به اصفهان نگاه می‌کنند. به‌طور مثال جمله‌ای در رمان «دختری که خودش را خورد» قید شده بود که خیلی مناقشه‌انگیز شد. (اگر کسی به دنبال جایی برای مردن می‌گشت، اصفهان را به او پیشنهاد می‌کردم). این جمله حاشیه‌ساز شد؛ اما اصفهان به‌عنوان بستر زیستی من و مکان تأمل من است. تأثیرش، تأثیری است که برای فهمیدن من به عمل می‌آید. آن فرایند کشف جهان، در این جغرافیاست. در مورد تأثیر معلمی هم باید بگویم که تأثیر فنی بوده است. من ناگزیرم راجع به مباحث، مکاتب و مسائلی در رده‌هایم صحبت کنم که گاه مشکل بنیادین فکری با آن‌ها دارم؛ اما سر کلاس اجباراً باید راجع به آنها حرف بزنم و بعضاً به این نتیجه می‌رسم که تا قبل از این برخوردی سلیقه‌ای داشته‌ام، اما پسش یک رویکردی فراتر از آن یافته‌ام و نتیجه‌ی این موضوع تأثیری گسترده بوده است. من نویسندگی را از راه تدریس آموخته‌ام. چنانچه ناگزیر بودم برای اینکه درسشان بدهم، بفهممشان و توانم را به بوته‌ آزمایش کلاس بسپارم‌.

می‌توانید پنج نفر از نویسندگانی را که در روند نوشتن و زیست شما تأثیر داشته‌اند، برایمان نام ببرید؟

من از خیلی‌ها نوشتن و افزون بر آن تفکر و تأمل را آموخته‌ام. نمی‌توانم در این گستره‌ محدود کسی را بگنجانم؛ اما ازآنجایی‌که افتخار این را داشتم تا زمان نسبتاً بلندی، شاگردی اکبر رادی را بکنم، بیشتر از نوشتن، نوع نگاه و شخصیت ایشان روی جهان‌بینی و انتخاب مسیر من و شیوه‌ی زندگی من تأثیرگذار بوده است؛ اما جز آن نمی‌توانم اسمی ببرم چراکه از خیلی‌ها آموخته‌ام و لیست بلندبالاتری احتیاج دارم و پنج نفر کم است و اجازه بدهید تا یک لیست 105 نفره به شما بدهم.
 
در هرحال همان لیست 105 نفره هم پنج نفر اولی دارد که بر من روشن بود که اکبر رادی در صدر لیست شماست.

(لبخند)

داستان از تاویل ناگزیر است؛ اما می‌دانیم که در آثار شما راه‌هایی برای شخصیت‌ها باز است تا قضاوت بشوند. همیشه ناگفته و نادانسته‌ای هست. آیا شما دوست دارید شخصیت‌های داستان‌هایتان توسط خواننده قضاوت بشود؟

شاید برای خودم نامش قضاوت نباشد. بیشتر مواجهه است. دوست دارم که خواننده‌ام با شخصیت‌ها مواجهه‌ پیدا کند. می‌تواند به سادگی از کنارشان رد بشود ولی ترجیح می‌دهم خواننده با شخصیت‌های داستان رویارویی پیدا کند.

اگر مثل یک نقشه جغرافیا که راهنمای نقشه‌ای ضمیمه‌ آن است، کنار کتابهای شما، راهنمایی وجود داشت، ترجیح می‌دادید اولین نکته‌ این راهنما برای خواندن کتابتان چه باشد؟

پاسختان را از مقدمه‌ کتاب «کاپیتان بابکـ» می‌دهم: (پیشنهاد می‌شود برای درک بهتر این داستان اول لبخند بزنید و بعد به‌جای خلوتی بروید و سعی کنید کتاب را با صدای بلند بخوانید.) خلوت! ترجیح می‌دهم که خواننده، رجوع کند به خلوتش. در آنجا خواه لذت ببرد، خواه به من بد و بیراه بگوید. ترجیح می‌دهم در خلوتش این کار را بکند.
 
خلوت! تنهایی! این انزوا در آثار نمایشنامه‌ و داستانی شما یک موضوع جاری است. شما سهم تنهایی و فرار از آن را در آثارتان چگونه و چقدر می‌بینید؟

خلوت اینجا برای من مترادف انزوا و تنهایی نیست. خلوت برای من، مواجهه‌ بی‌واسطه‌ فرد با خودش است. به راحت‌ترین، منصفانه‌ترین و قضاوتگرانه‌ترین شکل مواجهه‌ من با من، می‌گویم خلوت. آنجایی که خیلی من، منم و نیاز به هیچ نقابی ندارم و الزاما این، به معنای انزوا نیست. این نگاه، قابل استنادتر است. حالا اگر عواقبش انزوا و تنهایی است، این کارکرد خلوت است نه قصد من.

بهترین نقدی که از ابتدای نوشتن تا الان به آثار شما شده است و در روند نوشتاری‌تان تأثیر داشته، چه بوده است؟

متاسفانه اگر هم نقدی شده، من در جریان نیستم. فارغ از گفتگوهای شفاهی که در مورد آثارم در جمع‌ها شده است که محلی از اعراب ندارد، من مواجهه‌ جدی و مکتوبی که فراتر از یک گزارش ژورنالیستی روی آثارم باشد، نداشته‌ام؛ اما دوستی دارم که در تمام این سال‌ها، نظرش برایم تعیین کننده بوده است. یادم است که وقتی چندمین بازنویسی رمان «نهنگی که یونس را خورد، هنوز زنده است» را برای او ارسال کردم، دیگر برایم مهم نبود که مجوز می‌گیرد یا نه. از او خواستم بخواند و تاییدش کند. برایم مهم نبود که چاپ بشود. گویی تایید یا رد آن دوست که از اتفاق خیلی نگاه فنی صرف نیست و نگاه حسی بوده، برایم قابل اتکا بوده است. همان چیزی که می‌توانیم اسمش را بگذاریم «خواننده» یا «منتقد آرمانی».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها