شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۰
توجه به تالیف، فلسفه غرب را برای مخاطب ایرانی قابل فهم می‌كند

خبازی كناری می‌گوید: یكی از جهات عمده‌ای كه نیاز به تالیف آثار فلسفی در حوزه فلسفه غرب را جدی می‌كند همین موضوع است كه من وقتی در ایران به یك مقوله فلسفی می‌اندیشم سنت فلسفی، اندیشه‌ای و ادبیاتی‌ای را پشت سر خودم دارم كه بی‌اعتنایی به آن سیر اندیشه‌ورزی‌ام را دچار اخلال می‌كند.

خبرگزاری كتاب ایران (ایبنا)- احمد ابوالفتحی: توجه به مقوله تالیف در حوزه فلسفه غرب، در سال‌های اخیر در میان پژوهشگران جوان حوزه فلسفه در ایران فراگیر شده است. یكی از مولفان جوانی كه در این حوزه و به‌طور ویژه پساساختارگرایی و اندیشه ژاك دریدا فیلسوف و متفكر فرانسوی تلاش بسیاری داشته، «مهدی خبازی كناری» است. به بهانه انتشار كتاب «روایت فلسفی از ساختارگرایی و پساساختارگرایی» كه خبازی به همراه صفا سبطی آن را تالیف كرده است، با او گفت‌وگویی داشته‌ایم كه در ادامه می‌توانید بخوانید:
 
توجه به مقوله ساختارگرایی و پساساختارگرایی و از جمله اندیشه‌های ژاك دریدا در سیر فعالیت پ‍ژوهشی شما جایگاه ویژه‌ای دارد. چه شد كه به این زمینه پژوهشی گرایش پیدا كردید؟
من در ابتدا در حیطه ادبیات و شعر كار می‌كردم و هنوز هم در این حوزه فعال هستم. در سال 1378 كتاب شعری منتشر كردم با نام «این كتاب اسم ندارد». در این كتاب از شیوه غلط‌نویسی بهره برده بودم و از اساس اشعار آن كتاب، اشعاری بودند كه در زبان اتفاق می‌افتادند. بعد از آن هم كتابی نوشتم با نام «متن سیاه» كه به نوعی فراروی از دوگانه نثر و شعر بود كه به گمان من این دوگانه برآمده از یك سنت متافیزیكی است و می‌توان از آن گذار كرد. پس از آنكه با دریدا آشنا شدم و دیدم كه او هم به مقوله غلط‌نویسی به‌عنوان یك شیوه برای اندیشه‌ورزی نگاه می‌كند و به عنوان نمونه واژه دیفرانس را از اندیشه «سوسور» گرفته است و با غلط‌نویسی این واژه رویكردی تازه در حوزه پرداختن به این مفهوم فراهم سازد، حس كردم حوزه اندیشه‌ای من با او نزدیك است و به توجه در اندیشه او علاقه‌مند شدم و پایان‌نامه ارشد و دكترای خودم را به اندیشه دریدا اختصاص دادم و پایان‌نامه دكترایم كه بعدها به صورت كتابی هم منتشر شد به مقوله دیفرانس در اندیشه دریدا می‌پردازد. من از مطالعه دریدا به اهمیت سوسور و ساختارگراها پی بردم و از این مسیر چرخه‌ای پژوهش به رویم باز شد و از آنجا كه یك پروژه را دنبال می‌كنم سیر پژوهشی‌ام متمركز شد در اندیشه‌های ساختارگرا و پساساختارگرا و اگر به اندیشمندان سنت خودمان مانند ناصرخسرو و فارابی هم پرداختم از همین منظر ساختارگرایی و پساساختارگرایی به آنها پرداختم.

 
 
به نظر می‌رسد میلی در اهل اندیشه و فلسفه ایران برای گذار از مقوله ترجمه آثار فلسفی و تالیف آثار در این حوزه‌ها پدید آمده است. در سال‌های اخیر آشكارا تعداد تالیفات پژوهشگران ایرانی در حوزه فلسفه غرب بسیار افزایش یافته است. اثر«روایت فلسفی ساختارگرایی و پساساختارگرایی» و البته بسیاری از دیگر آثارتان هم در همین روند می‌گنجند. در این زمینه دو سوال برای من پیش می‌آید. اول به سوال ابتدایی بپردازم: اثر شما چقدر برآمده از اندیشه خودتان است و چقدر تالیف اندیشه فیلسوفان غربی در كنار یكدیگر؟
البته باید سنت ترجمه را در ایران قدر نهاد. شكی نیست كه ترجمه‌ها بی‌اشكال نیستند اما از اساس مقوله ترجمه خالی از ایراد نیست و اگر اشكالی هم به این ترجمه‌ها وارد باشد نباید از یاد ببریم كه نفع‌های بسیاری هم از آنها می‌توان برد. اما این را هم نباید فراموش كرد كه ترجمه حتی هنگامی كه مترجم بسیار تلاش می‌كند تا متنش را فارسی كند، برای مخاطب ایرانی گاهی دور از فهم می‌شود و بر این پایه ما برای فهم بهتر مقولات فلسفی نیازمند این هستیم كه مولفانی در بستر ایران و بر پایه فهم مخاطب ایرانی آثاری در آن حوزه‌ها تالیف كنند. در مورد كتاب خودم هم مسئله اصلی‌ای كه در بازخورد مخاطبان با آن روبه‌رو می‌شوم این است كه همه معتقد هستند متن روان و قابل فهم است. بخش عمده‌ای از این روانی و قابل فهمی به این دلیل است كه كتاب در بستر زبان فارسی نوشته شده است و از این منظر تالیف اهمیتی ویژه پیدا می‌كند. در مورد اینكه چه میزان از این اثر برآمده از اندیشه فیلسوفان غربی است می‌توانم بگویم خب مسلم است كه ما داده‌ها را از اندیشه فلاسفه غربی می‌گیریم اما آنچه صورت‌بندی می‌شود در كارهایی كه من انجام داده‌ام بر پایه ایده‌های خودمان است. در كتاب حاضر كه من به طور مشترك با دكتر سبطی آن را تالیف كرده‌ایم، ایده‌هایی كه برای سامان‌دهی داده‌‎ها اتخاذ شده به‌طور مشترك برآمده از اندیشه ماست.
 
سوال دیگری كه در ادامه سوال پیشینم جای طرح دارد این است كه هنگامی كه یك اندیشمند ایرانی به تالیف یك اثر در حوزه فلسفه غرب می‌پردازد برآیند تلاش او چه تفاوتی با یك اثر ترجمه شده به زبان فارسی دارد؟ به عبارت دیگر بستر اندیشه ایرانی چه میزان در نحوه نگاه او تاثیر می‌كند؟
یكی از جهات عمده‌ای كه نیاز به تالیف آثار فلسفی در حوزه فلسفه غرب را جدی می‌كند همین موضوع است كه من وقتی در ایران به یك مقوله فلسفی می‌اندیشم سنت فلسفی، اندیشه‌ای و ادبیاتی‌ای را پشت سر خودم دارم كه بی‌اعتنایی به آن سیر اندیشه‌ورزی‌ام را دچار اخلال می‌كند. به این معنا من در پارادایم تفكر ایرانی زندگی می‌كنم و به سر می‌برم. بر این پایه بسیار ضروری است كه ما از این بگوئیم كه یك ایرانی چگونه هایدگر یا سوسور یا دریدا را می‌فهمد. این موضوع چه آگاهانه و چه ناخودآگاه هنگامی كه ما اثری درباره به عنوان نمونه سوسور تالیف می‌كنیم در شكل‌گیری اثرمان تاثیر می‌گذارد. بسیار مهم است كه ما در زبان فارسی وارد گفتگوی عمیق با سنت غربی شویم و این نیازمند تالیف است.
 
در كتاب «روایت فلسفی..» تا چه حد تلاش كردید قرائتی ایرانی از مقولات ساختارگرایی و پساساختارگرایی ارائه دهید؟
در مورد این كتاب آنچه انگیزه ما شد این بود كه چه در ایران و حتی چه در غرب بنیادهای فلسفی ساختارگرایی و پساساختارگرایی كمتر مورد توجه واقع شده است و كاری كه در این كتاب تلاش كردیم انجام دهیم توجه به همین بنیادها بود. به نظر می‌رسد چه ساختارگرایی و چه پساساختارگرایی به رویكردهایی در نقد ادبی و روانشناسی و... تقلیل پیدا كرده و در جامعه ما به این موضوع بسیار دامن زده شده است. در دپارتمان‌های فلسفی‌مان هم می‌بینیم كه مقولاتی مانند ساختارگرایی و پساساختارگرایی مورد توجه قرار نمی‌گیرند. در این كتاب تلاش كردیم اولا نشان دهیم كه ساختارگرایی یك سنت معرفت‌شناختی است. ما وقتی از ساختارگرایی صحبت می‌كنیم از یك سنت مهم شناخت‌شناسانه صحبت می‌كنیم. پساساختارگرایی هم چنین مقوله‌ای است و اگر به عنوان نمونه دریدا به سوسور ارجاع می‌دهد این به معنای تعلق پساساختارگرایی به حوزه زبان‌شناسی نیست. زبان‌شناسی یكی از عناصری است كه دریدا برای تبیین رویكرد فكری خود ابتیاع می‌كند. كار دیگری كه كردیم این بود كه تلاش كردیم این دو سنت را در كنار یكدیگر بسنجیم و بفهیم و چنین رویكردی باعث می‌شود هر دو این سنت‌ها بهتر فهم شوند. ما البته این كار را به اندازه داده‌هامان و بر بستر اندیشه‌ای ایرانی‌مان انجام دادیم. تلاشمان هم این بود كه از پراكنده‌گویی و حجیم كردن بیهوده كتاب خودداری كنیم.
 
شما در بخش پساساختارگرایی كتاب به طور كامل بر دریدا تمركز كرده‌اید. دلیل این انتخاب چه بود؟ چرا دیگر اندیشمندان پساساختارگرا مورد توجه شما قرار نگرفتند؟
یكی از مهم‌ترین دلایل این است كه هیچ كس به اندازه دریدا آگاهانه از پساساختارگرایی صحبت نمی‌كند. او را به طور خاص می‌توان مدخل اصلی پساساختارگرایی دانست. از سوی دیگر اندیشمندی كه توجهی ویژه به ساختارگرایی و سوسور دارد دریداست. در كتاب می‌توانید ملاحظه كنید كه ما قصد داشته‌ایم روایتی ساختارزدایانه از پساساختارگرایی ارائه دهیم و ساختارزدایی از اساس به نام دریدا سند خورده است. ولی به این دلیل كه به‌طور كلی درباره پساساختارگرایی هم در كتاب صحبت شده و ساختارزدایی را می‌توان زیرمجموعه پساساختارگرایی دانست ترجیح دادیم در اسم كتاب به جای ساختارزدایی از پساساختارگرایی سخن بگوئیم. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها