سه‌شنبه ۴ تیر ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۴
نوشتن تا آوار مرگ و چیرگی آلزایمر ادامه دارد/ یک رمان به اصفهان بدهکارم

فرهاد کشوری، نویسنده‌ای که سالیانی هم شغل معلمی را تجربه کرده است، می‌گوید: معلمی بازنشستگی دارد اما نوشتن تا آوار مرگ و چیرگی آلزایمر بر مغز ادامه دارد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان - الهام شهیدان: اگر کتابخوان حرفه‌ای باشید، به احتمال زیاد با فرهاد کشوری و کارهایش آشنا هستید. فرهاد کشوری متولد ۱۳۲۸ شهرستان آغاجاری است و دارای مدرک کارشناسی در رشته علوم تربیتی است. از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۹ معلم روستا‌ها و دبیر دبیرستان‌های مسجدسلیمان بود و از دهه ۶۰ مشغول به کار در شرکت‌های خصوصی و پروژهای صنعتی شد.

فرهاد کشوری نخستين داستان خود را به نام «ولی افتاد مشکل‌ها» در همان سال‌های اولیه کار معلمی در سال ۱۳۵۱ در صفحه تجربه‌های آزاد مجله تماشا به چاپ رساند. اما اکنون در کارنامه ادبی او، یک کتاب کودک، چندین مجموعه داستان و رمان به چشم می‌خورد. «بچه آهوی شجاع»، «بوی خوش آویشن»، «شب طولانی موسا»، مجموعه داستان «دایره‌ها»، مجموعه داستان «گره کور»، «کی ما را داد به باخت»، «آخرین سفر زرتشت»، «مردگان جزیره موریس»، «سرود مردگان»، «دست‌نوشته‌ها»«مریخی‌ها» و «تونل» از جمله مهترین آثار او هستند.

فرهاد کشوری نویسنده جنوبی ساکن اصفهان است که به همان حال و هوای مردمان زادگاهش بسیار خونگرم است. با اینکه حال چندان خوبی ندارد، به گرمی قبول می‌کند که درباره داستان‌هایش گفتگو کنیم.

درباره زندگی، کتاب‌ها و حتی کار معلمی فرهاد کشوری، با وی به گفت‌وگو نشستیم و او نیز با دقت بسیار، همانطور که از نقدهای دقیق‌اش پیداست و از او انتظار می‌رود، با صبری که شاید توشه او از شغل معلمی است، به همه سوال‌های ما پاسخ داد. متن این مصاحبه در زیر از نظر مخاطبان می‌گذرد.

شما اهل مسجدسلیمان و ساکن شاهین‌شهر در اصفهان هستید. در این سال‌ها برای یک جنوبی خونگرم، نویسندگی در هوای نسبتاً خشک اصفهان با مردمی کمی‌دیرجوش، سخت نبود؟

انسان موجودی فرهنگی است. بار فرهنگ و یا پاره فرهنگی را در ذهن دارد. اهالی کتاب و علاقمندان ادبیات و هنر سهمی حالا هرچند کوچک از فرهنگ بشری را در ذهن خود دارند. من از فرهنگ بختیاری و حال و هوای محیط شرکت نفتی و آدم‌ها و فضای خوزستان، به‌ویژه شهر مسجدسلیمان اثر گرفتم. اما همان وقت با آغاز کتابخوانی از فرهنگ ایرانی و چند سال بعد با خواندن آثاری چند از ادبیات اروپا در بستر فرهنگ معنوی جهانی قرار گرفتم. با فردوسی و حافظ و سعدی و خیام دریچه‌ای به ادبیات کهن بر من گشوده شد. ادبیات، خوشبختانه از نهادهایی است که جهانش بی‌مرز است. رنگ و دین و نژاد و مرز را در می‌نوردد. همانطور که هنگام خرید کتاب در کتابفروشی می‌گوئیم فلان اثر داستایفسکی و چخوف و همینگوی و فاکنر و ساعدی و گلشیری و احمد محمود را می‌خواهیم، از دین و نژاد و قومیت و شهرشان حرفی نمی‌زنیم. ما هرکدام بار فرهنگی را به دوش داریم که با توجه به نسبت‌اش با زمانه ممکن است نو و یا کهنه باشد. مهم این است که پشت سر دنیا جا نمانده باشیم.
 

این فرهنگ شخصی و درونی شده در طول زمان در ذهن می‌پرورد و هیچ وقت کامل نمی‌شود. نه تنها نویسنده، بلکه زندگی هر انسانی بر این کره خاکی شاگردی تمام عمر است. حتی کسانی که خودشان را راحت می‌کنند و ذهن‌شان را به چهارچوب‌های حاضر و آماده مقدری می‌سپارند، آن‌ها هم از این تأثیر و تأثر هرچند با دامنه کمتری برحذر نیستند.

بیشتر جمعیت شاهین‌شهر خوزستانی‌اند و من احساس غریبی نمی‌کنم. از آن گذشته تا روزی که آلزایمر نگیرم، میانکوه آغاجاری و مسجدسلیمان و مکان‌های دیگری که در خوزستان در آن زندگی کرده‌ام، با من‌اند؛ هر مکانی که در آن بوده‌ام، چه شهر و چه روستا. بندرعباس و خارگ و ماهشهر و روستاهای پاتاوه یاسوج و دوراهان بروجن و جاهای دیگری که در ذهن‌ام جای دارند.

یکی از ثروت‌های فرهنگی یک نویسنده کتابخانه اوست؛ هرکجا برود آن را با خودش می‌برد و به تعدادشان اضافه می‌کند. دومی ذهن و حافظه‌اش پر از آدم‌ها و خوانده‌ها و دریافت‌ها و آموخته‌ها و یا همان تجربه زیستی اوست؛ سی و نه سال است که ساکن شاهین شهرم، چند سالی است که اگر رمان و یا داستانی می‌نویسم، مکانش شاهین شهر است. از آن گذشته تمام کارهای چاپ شده‌ام بجز داستانی که برای کودکان نوشته‌ام، «بچه آهوی شجاع»، همه را در شاهین شهر نوشته‌ام.

پس اصفهان در واقع شهر دوم شما شده است.

اصفهان را دوست دارم. شهری است با گذشته‌ی چند هزار ساله که در طول تاریخ زخم‌های زیادی از اقوام مهاجم و خودی‌ها خورده است. نویسندگان و مؤلفان و مترجمان بسیاری را به ادبیات داستانی ما عرضه کرده است و از قطب‌های داستان‌نویسی ماست. هوشنگ گلشیری چه زود از میان ما رفت! او چون هدایت نویسنده‌ای تمام بود. چون حضورش هم مثل هدایت نوعی نوشتن بود. سال‌هاست دلم می‌خواهد رمانی درباره اصفهان بنویسم و هنوز فرصت‌اش را به دست نیاورده‌ام. راستش را بخواهید همه جای ایران سرای من است. من برای ایران می‌نویسم، با تمام شهرها و روستاهایش.

چه چیزی شما را ترغیب کرد که کلمات را به داستان تبدیل کنید. در واقع کسانی که داستان می‌نویسند، به نظر من کارشان جذابیت خاصی دارد؛ دقت خاص در جزییات.

نویسندگی کاری نیست که صبح بلند شوید و بگوئید من می‌خواهم نویسنده شوم. البته اگر کسی بخواهد اینگونه بنویسد و اسباب نویسندگی در او فراهم نباشد، زود از نفس می‌افتد. مرحله اول نویسندگی، حساس بودن شخص نسبت به دنیای اطرافش است. دیده‌ها، شنیده‌ها، آدم‌ها، وقایع و ... تأثیرپذیری از وقایع و ناراضی بودن و تعارض با جامعه خود. دنیای اطرافش جهان خواسته او نیست. می‌نویسد تا نقد کند. اعتراض و یا ثبت کند تا فراموش نشود. مسائل و مشکلاتی باعث می‌شود که کسی دست به قلم بشود. او وادار به نوشتن می‌شود و از روی تفنن نمی‌نویسد. برای همین است که آدم‌های چوخ بختیار (به قول زنده‌نام صمد بهرنگی) هیچ‌گاه رمان و داستان نمی‌نویسند. به همین علت هر داستان و رمانی با گره و مشکل آغاز می‌شود. داستان، روایت گشودن و یا گشوده نشدن آن گره و مشکل است. جزئیات در ساخت داستان و رمان نقش اساسی دارد. کلی‌گویی کار ادبیات داستانی نیست. تار و پود همین جزئیات و تنیدن‌اش در رمان و داستان است که این آثار را برای ما که خوانندگان مشتاق ادبیات داستانی هستیم، جذاب می‌کند.

شما روزگاری معلمی را هم تجربه کرده‌اید. به نظرتان معلمی آسانتر است یا نوشتن از شخصیت‌هایی که قرار است به آنها جان بدهیم؟

ما بیش از هر چیز مدیون قشر زحمتکش فرهنگی، معلم‌ها و دبیرها هستیم که سواد و دانش به ما آموختند. گروهی از آموزگاران هم علاوه بر تدریس و آموزش با ایجاد علاقه به پرسش و دانستن و کتاب و کتابخوانی دست به فرهنگسازی می‌زنند. برای معلمی باید کتاب‌های خاصی را تدریس کرد. مقدماتش را از کودکی یا نوجوانی نمی‌آموزند. اما مقدمات اولیه نویسنده شدن ممکن است به کودکی و یا نوجوانی شخص برسد. خواندن قصه و داستان پیش زمینه‌ای می‌شود تا سال‌ها بعد شوق نوشتن را در شخص به وجود بیاورد. در عرصه ادبیات برخلاف کلاس درس شما تعداد خاصی کتاب در اختیار ندارید.


ادبیات جهان روبه‌روی شماست و نویسندگانش. آثاری که سر در تاریخ مکتوب بشر دارد. در نوشتن داستان، معلمِ درون نویسنده هم به قول ناباکوف سهمی دارد. البته در حد تعادل. چون اگر میدان زیادی به این بخش نویسنده داده شود، اثر را به جمود می‌کشاند. معلمی بازنشستگی دارد اما نوشتن تا آوار مرگ و چیرگی آلزایمر بر مغز ادامه دارد. آموختن برای نوشتن هم با خواندن تداوم می‌یابد و توقف‌پذیر نیست. تجربه زیستی معلم در کار آموزش او تا حدود زیادی اثرگذار است. اما در نوشتن مثل توشه‌ای است که به مدد کلمات در ساختن اثر کمک حال همیشگی نویسنده است.

مارکز بدون تجربه زیستی غنی نمی‌توانست رمان درخشانی چون «عشق در زمان وبا» را بنویسد. فوئنتس صاحب اثری قوی مانند «مرگ آرتمیو کروز» نمی‌شد. یا بدون تجربه زیستی غنی چطور ممکن بود فردوسی اثر بزرگی چون شاهنامه را بنویسد. اما بدون تجربه زیستی غنی با کوشش و تلاش می‌شود معلم خوبی شد. در نوشتن، شما بازآفرینی می‌کنید. اثری تازه به وجود می‌آورید و در تدریس شما برنامه‌ای درسی را پیش می‌برید. متون کتاب‌های درسی را پیش از شما کسان دیگری نوشته‌اند. هرچند شغل معلمی کار آسانی نیست، اما نوشتن به وجود آوردن چیزی است که پیش‌تر نباشد. یعنی خلق اثر. اثر داستانی با آنکه پا در مکان و زمان و حال و هوا و فرهنگ و آدم‌های زمانه‌ای خاص دارد و ماجراهای بشری کارسازش است، نویسنده به یاری تخیل چیزی تازه را عرضه می‌کند. با این همه کار هر دو آسان نیست. همه نویسندگان از کلاس‌های درس آموزگاران بیرون آمده‌اند.

کارنامه ادبی شما بسیار متنوع است. اولین داستانتان به نام «ولی افتاد مشکل‌ها» در سال ۱۳۵۱ در صفحه تجربه‌های آزاد مجله تماشا به چاپ رسید. در کارنامه ادبی شما حتی یک کتاب کودکان، چهار مجموعه داستان و نه رمان هم دیده می‌شود. در سالهای اخیر هم کتاب‌های زیادی نوشته‌اید. از بین همه این کتاب‌ها کدام یک بیشتر شما را درگیر خودش و شخصیت‌هایش کرد؟

انتخاب یک اثر برایم سخت است اما می‌توانم بگویم وقت زیادی برای نوشتن و بازنویسی «سرود مردگان» صرف کردم. رمان «سرود مردگان» در ابتدا نامش «چاه شماره یک» بود. این رمان را در سال 67 نوشتم. بعد نامش را «چاه» گذاشتم و سال‌ها بعد «اتاق هفتم» و در آخر «سرود مردگان» شد. این رمان تا هنگام چاپ همیشه دم دستم بود. بارها آن را بازخوانی کردم. در سال 86 به طور اساسی آن را بازخوانی کردم. این رمان ماجراهای چاه شماره یک و داستان نفتِ مسجدسلیمان در طول سال‌های 1280 تا 1334 است. شخصیت اصلی آن کارگری بازنشسته به نام ماندنی است. این رمان را نشر چشمه در سال 1392 چاپ کرد. برای نوشتن آن خیلی وقت گذاشتم. سعی کردم هر کدام از شخصیت‌های متعددش فردیت خاص خودشان را داشته باشند. امیدوارم در این کار موفق شده باشم.

یکی از شاخصه‌های آثار شما علاقه به روایت، سرگذشت بیوگرافیک افراد سرشناس در قالب داستان بوده است، همان‌طور که رمان «مردگان جزیره موریس» 1391 (برگزیده جایزه مهرگان ادب) به بخشی از زندگی رضا شاه پهلوی اختصاص داده شده است. کمی بیشتر از خاطره نوشتن این رمان بگویید، از صدای شخصیت‌ها و ...

رضاشاه شخصیت سیاسی دوگانه‌ای دارد. از یک سو با تجدد کشور را از منجلاب شاهان قاجار بیرون کشید و از سوی دیگر با استبداد، آزادی‌خواهی شکننده حاصل از انقلاب مشروطه را در نطفه خفه کرد. نوشتن رمان «مردگان جزیره موریس» حاصل سال‌ها شنیدن حرف‌های اشخاصی بود که در قضاوت‌شان یک طرف قضیه را می‌دیدند و سوی دیگر را نادیده می‌گرفتند. متاسفانه بعضی‌ها بدون مطالعه و شناخت، درباره شخصیت‌های تاریخی قضاوت می‌کنند و در قضاوت‌شان خیلی چیزها را نادیده می‌گیرند.


رضاشاه خدمتگزاران صدیق خود را سر به نیست و طرد کرد. نام پزشک قلابی، احمدی و آمپول هوایش وحشت آفرین بود. متجددی چون تیمورتاش را کشت و وزیر توانایش، داور را طرد کرد. داور از ترس اینکه به زندان بیفتد و به آمپول هوای احمدی گرفتار نشود، خودکشی کرد. فروغی را خانه نشین کرد. بعد از سال 1314 سراغ سیاست‌بازهای بله‌قربان‌گوی درجه سه رفت و همان‌ها هم سرش را زیر آب کردند. همانطور که پس از عزل و زندانی شدن و حصر سیاستمدار میهن‌دوستی چون مصدق، سیاست‌بازهای درجه سه فرصت‌طلب بله‌قربان‌گو، سر فرزندش را هم به باد دادند. فرصت طلب‌ها اگر مجال پیدا کنند، کره زمین را هم به باد می‌دهند. دیکتاتورها و مستبد‌ها سیاست‌بازها را دوست دارند و با سیاستمداران مخالف‌اند.

در این رمان بسیاری از شخصیت‌هایی که فرصت حرف زدن و دفاع از خود به آن‌ها نداده بود، به حرف می‌آیند و با شاه معزول روبه رو می‌شوند. رمان برخلاف واقعیت تاریخی برای دفاع از کسانی است که صدایشان پیش‌تر شنیده نشده بود. در رمان، داور شروع به نوشتن خاطراتش می‌کند و همین باعث می‌شود که مرگش به تعویق بیفتد. آن هم روایت وقایعِ پشت سرش بی‌کم و کاست. نوشتن باعث زنده ماندنش می‌شود. او تا روزی که می‌نویسد، زنده است. در این رمان شخصیت‌های زیادی مجال حرف زدن پیدا می‌کنند. سعی کردم هر دو وجه شخصیت سیاسی رضا شاه را در رمان نشان بدهم.
 
رمان «مریخی» شما، فضایی شبیه به داستان‌های سورئال دارد در بخشی از متن پشت جلد این رمان آمده است: گفتم: «فاضل اسپانیولی وقتی می‌خواست سوار قطار بشود و از ماکوندو به روستای زادگاهش در اسپانیا برود، بازرسان قطار می‌خواستند سه صندوقِ دست نوشته‌هایش را به واگن کالا ببرند. او سر فحش را به جانشان کشید و سرانجام موفق شد صندوق‌های دست‌نوشته‌هایش را با خودش به واگن مسافری ببرد. وقایع رمان در روزهای آخر آذرماه ۱۳۷۱ در شاهین شهر می‌گذرد، روایت زندگی مردی را بازگو می‌کند که در موقعیتی عجیب از سوی مردم با فرد دیگری اشتباه گرفته شده که وارد فضاهای سورئال شدید.

ماجرای فاضل اسپانیولی و سه صندوق کتابش از «صد سال تنهایی» است که در رمان آورده‌ام. رمان «مریخی» را در سال 93 نوشتم. این رمان علیه سنگینی آوارمانند حاشیه ادبیات داستانی بر متن است. قدرت این حاشیه بعد از گذشت چند سال، بیشتر هم شده است. رمان روایت آدم‌هایی معلق و بی‌تکیه‌گاه است. مهرداد را نویسنده و منتقد و شاگردان قلابی و زن صیغه‌ای و مرد حشیشی و رونمایی کتاب قلابی و قاچاقچی و مزاحم‌های تلفنی و زنی که از قول دعانویس می‌گوید بخت دخترش را مهرداد بسته است، دوره کرده‌اند. مهرداد در این محاصره ناخواسته فکر می‌کند مریخی است. در رمان، نویسنده‌ای هست که هیچ اثر داستانی ننوشته اما منتقد و شاگرد دارد. مهرداد، شخصیت اصلی رمان از کار اقماری خود در ماهشهر به مرخصی شش روزه آمده و می‌خواهد رمان «مرگ آرتمیو کروز» فوئنتس را بخواند. مزاحمت‌های گوناگون دست به دست هم می‌دهند تا مانع خواندنش شوند. کسانی وقت‌اش را می‌گیرند که هیچ ارتباطی به او ندارند. خیلی از وقایع رئالیستی دور و بر ما از بس عجیب به نظر می‌رسند، حالت سوررئالیستی به خود می‌گیرند.
 
اگر دوباره به عقب برگردید بازهم فرهاد کشوری داستان‌نویس خواهید شد؟

به عقب برگشتن کاری محال است. به فرض محال، چون روانشناسی فردی‌ام و مکان‌های و شغل‌های زندگی‌ام و ... همین‌هاست که پشت سر دارم، حتماً می‌نوشتم. اما با یک برنامه‌ریزی دقیق‌تر.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها