در نشست نقد«باستانشناسي در بوته معرفتشناختي» عنوان شد
باستانشناسی و جستوجوی ابزارهای تفسیر معانی مفقود
در ادامه سلسله نشستهاي فلسفه در سراي اهل قلم، كتاب دكتر حكمتالله ملاصالحي با عنوان «باستانشناسي در بوته معرفتشناختي» با حضور مؤلف كتاب، نقد و بررسي شد.
وی با تعریف دو بخش آرکئولوژی (باستانشناسی) صحبت خود را ادامه داد: آرکه به معنای آغاز، فرجام، مبدأ و هم به معنای منتهاست. معنای لوگوس هم کلمه، کلام، نطق، دلیل، علت، معرفت، منطق و معناست.
وی افزود: البته این معانی در دورههای گوناگون متفاوت است. در دوران مسیحیت آرکه، لوگوس و خدا به یک معنا در نظر گرفته میشوند، اما آرکئولوژی به مفهوم مدرن آن با گسست از این موضع شکل میگیرد.
ملاصالحی، آرکئولوژی را برآمده از نگاه متفاوت انسان غربی به آرکه و لوگوس عنوان میکند که در تمدنها و فرهنگهای بیرون از منطقه غرب رخ نداده، این در حالی است که باستانشناسی در میان این جوامع رسوخ کرده و امروزه به عنوان یک رشته دانشگاهی در همه کشورها وجود دارد، اما بدون آن پرسشهای بنیادین.
استاد باستانشناسی دانشگاه تهران افزود: انسان غربی میپذیرد که جز در مقام تاریخ، ساحت و مرتبه دیگری وجود ندارد که بخواهد موقعیت خودش را به وسیله آن معنا کند و بنابراین آرکئولوژی، مولود چنین چرخش بنیادینی در نظام دانایی غرب است.
مؤلف کتاب «باستان شناسی در بوته معرفتشناختی» با تأکید بر این نکته که باستانشناسی، دانشی در میان دانشهای دیگر نیست، گفت: آرکئولوژی حاصل چرخشی بنیادین نسبت به آرکه و لوگوسهای متکثر مفقود تاریخی با توجه به آثارشان است. بنابراین باید به وسیله شواهد و آثار به تاریخ، آرکه و لوگوس بخشید و بر مبنای این دو، آن را بنا کرد.
ملاصالحی درباره کتابش گفت: در این کتاب خیلی سعی نکردهام وارد بحثهای تخصصی شوم اما کوشیدهام باب اینگونه موضوعات را بگشایم. این کتاب خصلت درآمد دارد و در آن معرفتشناسی باستانشناسی و فلسفه باستان شناسی را خیلی از هم تفکیک نکردهام. در واقع معرفتشناسی باستانشناسی نه باستانشناسی است و نه حتی باستانشناسی نظری.
وی ادامه داد: این کتاب در واقع مجموعهای از پرسشهای بنیادین است که برونباستانشناسانه مطرح میشوند، نه درون باستانشناسانه. بسیاری از مسایلی که برای باستانشناسان بدیهی است، میتواند برای معرفتشناسان به پرسش بنیادین تبدیل شود. اینکتاب توسط کسی نگاشته شده است که شرقی است و دارای سنت و تاریخ خودش است و نگاهی ویژه خود را هم دارد.
وی افزود: در مقدمه کتاب هم اشاره کردهام که انسان، وجودی تاریخی شده و تاریخمند است یعنی افکنده در سیلابی از رویدادهای تاریخی است. در این تردیدی نیست که باستانشناسی فرآورده رویکردهای جدید تاریخی است.
وی با اشاره به اینکه باستانشناسی دانشی بسیار شکننده است، افزود: دادههای باستانشناسی صامت و خنثی است و این موضوع دست باستانشناسان را برای تفسیر باز میگذارد. این آفتی است که به طور خیلی جدی وجود دارد.
وی سخنانش را با ارایه توضیحاتی درباره تعبیر متفاوت جهان غرب و سنت اسلامی از ماده ادامه داد و گفت: باستانشناسی در نظام دانایی غربی بنا شده و در واقع به معنای نشانهشناسی است اما باید پرسید کدام نشانهها؟
ملاصالحی در ادامه با اشاره به وجود موزه در عهد باستان گفت: موزه از موز میآید. موزها دختران نهگانه زئوساند که همان الههگان الهام و موسیقیاند، الههگان حافظ میراث گذشتگان. در گذشته معابدی وجود داشت که موزها در آنجا پرستیده میشدند، اما آنها معبد بودند و شما در آنجا میتوانستید با الوهیت زنده رابطه برقرار کنید.
ملاصالحی، موزه به معنای مدرن آن را حاصل همان چرخش بنیادین انسان نسبت به میراثش میداند، میراثی که مظاهر هویت اویند، نه حقیقت او. در گذشته انسان در درون میراث خودش میزیست و تنها تماشاگر نبود. انسان در میراث خودش سهیم بود و بین او و میراثش فاصلهای وجود نداشت.
موزهای شدن فرهنگها از نگاه این استاد باستانشناسی، یکی از ویژگیهای دوران جدید است. به همین دلیل هم هیچ تمدنی به اندازه تمدن مدرن، ابزارهای تماشا را ابداع نکرده است. ما در دوران مدرن، سیاحت میکنیم نه زیارت.
وی گفت: یا باید بپذیریم که کار باستانشناس فقط با آثار است یا این که باستانشناس با آثار دیگری هم مواجه است که به اصطلاح به آن میگوییم معناها، عاملان، فاعلان، شرایط و اوضاعی که همه غایبند یا منجمد و مفقودند.
به اعتقاد ملاصالحی، باستانشناسی از اساس، دانش نایافتههاست. باستانشناسی باید آنچه را نایافته است، بازسازی کند، اما چگونه میتوانیم گذشته را بازسازی کنیم تا نوعی همخوانی با گذشته داشته باشیم؟ در واقع این بازسازی، بازسازی واقعی نیست بلکه بازسازی مجازی است.
ملاصالحی به موضوع باستانشناسی و هرمنوتیک هم پرداخت و گفت: مسأله هرمنوتیک دهههاست که از حوزه متن مقدس خارج شده است. باستان شناسان اکنون پذیرفتهاند مادههایی که مطالعه میکنیم، مادههایی بیمعنا نیستند. آثاری که باستانشناس مییابد، فرآورده اغراض و نیاتی اند.
به اعتقاد ملاصالحی، معناها وجود دارند اما مفقودند و باستانشناسی باید در جستوجوی ابزارهای لازم برای تفسیر آنها باشد. یکی از ویژگیهای علومانسانی این است که مادههای مورد مطالعه آنها دارای معنا هستند.
مؤلف کتاب باستانشناسی در بوته معرفتشناختی در پایان سخنان خود، کار اصلی باستانشناس را تفسیر معناها عنوان کرد و باستانشناسی را بدون شک دانشی تفسیری و هرمنوتیکال است.
نظر شما