هجدهم تیرماه، سالروز رحلت پیر نیکاندیش و قصهنویس خوب کودکان این سرزمین استاد زنده یاد مهدی آذریزدی است. به همین مناسبت محسن شاهرضایی، نویسنده و پژوهشگر یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
هر چه گویی مابقی سر در گم است
کار اصلی همدمی با مردم است
مردم بسیار و خلق بی شمار
کودک و پیر و جوان از هر دیار
من که در پیش تو نام ام شد مداد
بیشتر خدمت کنم بهر سواد
آنکه هرگز نام تو نشنیده است
کار مخلص را فراوان دیده است
ما که با مردم ز اول ساختیم
کار خود را با خدا انداختیم
هر که با خلق خدا شد یارتر
راه او هم میشود هموارتر
یک مداد مشکی خوب نفیس
بهتر از صد خودنویس بدنویس!
ابیات بالا منتخبی از شعر نسبتاً بلند خودنویس و مداد است که سراینده آن نزد مردم بیشتر به قصهنویسی شهرت دارد تا به شاعری: مهدی آذریزدی. این شعر هم مانند بقیه شعرهای او که اغلب در جوانی سروده شده و در همان ایام در مطبوعات به چاپ رسیده شعری است پندآموز، کودکانه، ساده و در عین حال زیبا و ساختارمند که شروع آن اینگونه است:
خودنویس گفت روزی با مداد
کیستی ای تیره مغز بی سواد
این شعر گفتگویی است بین خودنویس و مداد که اولی با غرور و تبختر همراه با طعنه و کنایه صحبت میکند و دومی کلامی نغز و حکیمانه دارد توام با صبر و متانت. شعر فوق را میتوان فارغ از پیامها و نکاتی که دارد از زاویه ای دیگر نیز مورد توجه قرار داد. خواننده آشنا با زندگی و رویه آذریزدی در واقع با خواندن این شعر به یاد شباهتهای فراوان شاعر با قهرمان شعر یعنی مداد میافتد. کارگر زادهای روستایی که مدرسه هم نرفته و تنها کار مورد علاقهاش کتاب خواندن بوده است و نوشتن. مردی متواضع، کم توقع و پرکار که اگر بچه های چند نسل از این سرزمین سواد را با مداد فرا گرفته اند، تمرین و تثبیت سواد را با خواندن کتابهای او به انجام رساندهاند. آذریزدی فراوان نوشته است، محققانه و مخلصانه نوشته است، نوشتههای خوب را خوب نوشته است و مخاطب اصلی او هم بچههای خوب بودهاند و این نوشتهها در هر شهر و هر روستایی به کرّات و مرّات فراوان دیده شده است و او یک تنه و بی ادعا کاری کرده است که گاه جمعی از مدعیان با هم توان انجام آن را ندارند.
تولد و زندگی
مهدی آذریزدی که دوستان و نزدیکان او را آذر مینامیدند در سال 1300 و سه روز مانده به سال 1301 در « خرمشاه » در حوالی یزد که امروزه محلهای از محلّات شهر یزد است پا به جهان هستی گذاشت. زندگی او تا بیست سالگی در همان خرمشاه گذشت. خاندان او جدید الاسلام بودند یعنی از سه یا چهار نسل قبل از او از آئین زرتشت به دین اسلام گرویده بودند. مهدی دو خواهر داشت و از کودکی در تنگدستی و عسرت به سر برد. هیچ گاه به مدرسه نرفت و لذت دنیای کودکی را نبرد. مختصر خواندن و نوشتن را در خانه و نزد خانواده آموخت:
«من اصلاً متوجه نبودم که ما مردم فقیری هستیم. از همان زندگی که به آن عادت کرده بودیم، راضی بودم و اگر چه از بچه های باغ اربابی- که مرا دهاتی حساب میکردند دلخور بودم اما حسادتی نسبت به آنها نداشتم. اولین بار که حسرت را تجربه کردم، موقعی بود که دیدم پسر خاله پدرم که روی پشت بام با هم بازی میکردیم چند تا کتاب دارد که من هم میخواستم و نداشتم. به نظرم ظلمی از این بزرگ تر نمی آمد که آن بچه ( که سواد نداشت) آن کتابها را داشته باشد و من (که سواد داشتم) و میخواستم، نداشته باشم. کتاب ها گلستان و بوستان سعدی، سید الانشای نوظهور و تاریخ معجم چاپ بمبئی بود. شب قضیه را به پدرم گفتم. پدرم گفت: اینها به درد ما نمیخورد. گلستان و بوستان و تاریخ معجم کتابهای دنیاییاند! ما باید به فکر آخرتمان باشیم. شب به زیرزمین رفتم و ساعتها گریه کردم و از همان زمان عقده کتاب پیدا کردم.»
با این همه گذر مهدی در جوانی به شهر افتاد و در پس کارهای سخت و جانکاه چون بنایی و کارگری سرانجام به کار در یک کتابفروشی مشغول شد و همین باعث شد تا گمان کند به بهشت رسیده است و تولدی دوباره یافته است. او مدتی را در گرگ و میش صبح و قبل از رفتن به کار رعیتی یا بنایی به مدرسه خان رفت و به آموزش زبان و ادبیات عرب مشغول شد. حدود سال 1320 به تهران مهاجرت کرد و در این شهر به کارهای مختلف پرداخت که از جمله میتوان به کار در چایخانه علمی، کتابفروشی در کتابفروشیهای معروفی چون ابن سینا، امیرکبیر و خاور و نیز کار در روزنامه آشفته (به مدیریت عماد عصار) اشاره کرد. ایده اولیه تدوین کتاب ماندگار قصههای خوب برای بچههای خوب در سال 1335 و در حالی که مشغول غلط گیری نمونه چاپی انوار سهیلی برای انتشارات امیرکبیر بود بر ذهنش خطور کرد و بدین ترتیب پا به عرصه بازنویسی ادبیات کهن گذاشت. مهدی آذریزدی در سالهای فعالیت ادبی و فرهنگی خود توفیقات فراوانی را کسب کرد که از جمله میتوان به جایزه سازمان جهان یونسکو در سال 1343 به سبب نگارش کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» و کسب جایزه شورای کتاب کودک اشاره کرد. برای او در زمان حیات و پس از آن تاکنون مراسم تقدیر و تکریم فراوانی از سوی افراد و سازمانهای مختلف برگزار شده و خیابانی را در یزد و کوچهای را در تهران به نام او گذاشتهاند. همچنین سالروز وفات او در 18 تیرماه (سال 1388) را روز ملی ادبیات کودک و نوجوان در ایران نام گذاری کردهاند.
مروری بر آثار
پشتکار و علاقه همراه با عمر طولانی و بابرکتی که آذریزدی داشت باعث شد تا او فعالیتهای متنوع و بسیاری را در زمینههای مختلف ادبی و فرهنگی به انجام رساند. سرودن شعر در جوانی و چاپ آنها در روزنامه های مختلف با نام مستعار، کار در روزنامه و نوشتن داستان و مقاله و شخصیتشناسی از روی خط افراد در روزنامه آشفته با امضای « پروفسور مارچ » از جمله کارهای متفرقهای است که آذر در سال های نخست کار حرفهای خود انجام داده است.
آذریزدی در یک نامه به تاریخ 22 تیر ماه 1381 مینویسد: «کتاب نام های مستعار را از نمایشگاه خریدم که به هر حال فرهنگ واژه مفیدی برای کنجکاویهاست. اما این کتاب وجود آذریزدی را اصلاً منکر شده و میگوید مهدی آذزیزدی نام مستعار منصور موحد زاده است و این را در پنج جا تکرار کرده است. معلوم نیست چه شده که اغلب نامهای مستعار حقیر را که « الف. مفرد» و «پروفسور مارچ» در روزنامه آشفته بود .... همه را به منصور موحدزاده نسبت داده است.»
با این همه مهمترین آثار بر جای مانده از استاد زندهیاد مهدی آذریزدی را باید در کتابهای او جستجو کرد. خودش در جایی مینویسد: «چهار اثری را که بیش از بقیه دوست دارم به ترتیب اولویت عبارتاند از : شعر قند و عسل که بیشتر بیان درد زندگی است، بچه آدم که جزوه چهارم قصههای تازه از کتابهای کهن است، خاله گوهر که سرگذشتی صد در صد واقعی است و گربه تنبل. »
البته مهمترین اثر آذریزدی در نظر اغلب مردم، کارشناسان و خوانندگان مجموعه هشت جلدی قصههای خوب برای بچههای خوب است که بازنویسی جذابی از قصههای انتخابی توسط آذر از کتابها و منابع اصلی است.
مجموعه کتابهای قصههای خوب برای بچههای خوب در هشت جلد به چاپ رسیدهاند که اسامی آنها به ترتیب عبارتند از: قصههای کلیله و دمنه، قصههای مرزبان نامه، قصههای سندبادنامه و قابوسنامه، قصههای مثنوی، قصه های قرآن، قصههای شیخ عطار، قصههای گلستان و ملستان و قصههای چهارده معصوم.
اولین جلد از مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب در سال 1335 توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید. مهدی آذریزدی در سال 1342 (1967 میلادی) به خاطر این اثر برنده جایزه یونسکو و در سال 1345 برنده جایزه کتاب سال شد. این مجموعه تاکنون به زبان های: اسپانیایی، ارمنی، چینی و رومی ترجمه شده و در ایران بیش از هشتاد بار تجدید چاپ شده است.
اثر مهم دیگر آذریزدی مجموعه ده جلدی قصه های تازه از کتابهای کهن نام دارد که به ترتیب عبارتند از: خیر و شر ( از داستانهای هفت گنبد نظامی)، حق و ناحق (داستانی از سیاست نامه خواجه نظام الملک)، ده حکایت (برگرفته از منابع ایرانی)، بچه آدم (برگرفته از داستان حی بن یقظان این طفیل اندلسی)، پنج افسانه (برگرفته از منابع ایرانی)، مرد و نامرد (برگرفته از کتاب هزار و یک شب)، قصهها و مثلها (برگرفته از منابع ایرانی)، هشت بهشت (هشت اثر منظوم عمدتاً از خود نویسنده همراه با شرح حالی از استاد)، بافنده داننده ( برگرفته از قصهای در کتاب جامع الحکایات) و اصل موضوع و دوازده حکایت دیگر (برگرفته از کتاب مقالات شمس تبریزی).
علاوه بر این دو مجموعه کتابهای جاودانه و خاطرهانگیز آثار دیگری نیز توسط مهدی آذریزدی تدوین و تالیف شده است که برخی از آنها عبارتند از: گربه تنبل خودآموز مقدماتی شطرنج، تذکره شعرای معاصر ایران، شعر قند و عسل و چهل کلمه قصار از حضرت امیر(ع).
خوشبختانه از استاد آذریزدی شرح حال زندگی به قلم خود ایشان و چندین و چند مصاحبه با افراد و مطبوعات مختلف باقی مانده است که در کتاب آثار مکتوب او میتواند به شتاخت هر چه بیشتر از زندگی، دوره و زمانه، نظرات و اندیشهها، عملکردها و بازتابها و سایر مطالب مرتبط کمک شایانی نماید.
بیان چند نکته
پژوهش و بررسی زندگی پرفراز و نشیب استاد زندهیاد مهدی آذریزدی مانند بسیاری دیگر از نخبگان و مشاهیر ایران حاوی نکاتی پندآموز و قابل توجه است که با توجه به مجال این مقال به پنج مورد آن اشاره میشود:
1ـ توفیق کمنظیر یا بینظیر مهدی آذریزدی در خلق آثار مربوط به کودکان و نوجوانان نباید ما را از تلاش ها و زحمات بی دریغ بسیاری دیگر از قهرمانان این عرصه که قبل از آذر یا بعد از او نقش آفرینی کردهاند، مغفول دارد. در این مورد میتوان مثال های فراوانی آورد که تدوین دوره شش جلدی کتاب فرایدالادب گردآوری و تالیف استاد شادروان عبدالعظیم قریب گرکانی در حدود سالهای 1300 شمسی یکی از آنهاست. شایان ذکر است که این کتاب حداقل به مدت سی سال در دبیرستانهای کشور به عنوان کتاب ادبیات به صورت گسترده تدریس میشد و اثر آموزشی فراوانی بر متعلمین خود داشت. با این همه علل توفیق تاریخی آذریزدی در ادبیات کودک معاصر ایرانی و استقبال زیاد مردم و کارشناسان از آثار او به دلیل گستردگی موضوعات و متغیرهای تحقیق میتواند موضوع پژوهش جداگانهای باشد، لکن به طور اجمال میتوان عواملی مانند: استمرار در تدوین و چاپ اثر، عشق و علاقه وافر به ادبیات کودک، تمرکز بر یک جریان ادبی به طور خاص، شناخت از ادبیات کهن ایران و دامنه بالای اطلاعات در این حوزه و تغییر شرایط آموزشی، فرهنگی و تربیتی در دهههای سی و چهل به بعد در ایران را بخشی از عوامل این توفیق دانست. با این وجود باید قدردان کسانی بود که قبل یا بعد از مهدی آذریزدی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کارهای جدی و متعهدانهای را انجام داده و آثار ارزشمند و جاودانهای را خلق کرده اند.
2ـ بی تردید مهدی آذریزدی را باید یک نخبه معاصر ایران در حوزه ادبیات کودک و نوجوان دانست. این را میتوان از ارزیابی آثار او در سطوح عمومی و تخصصی برداشت کرد. با این همه آذر تحصیلات رسمی و کلاسیک نداشت و به جز حضوری کوتاه در یک کلاس عربی در هیچ مقطع دیگری به صورت رسمی تحصیل نکرد. البته او حضوری جدی در میان اقشار مختلف مردم داشت و از این منظر کسب تجربه میکرد. با این حال توجه به این جنبه از زندگی آذر سوال قدیمی رابطه تحصیل با استعداد را مطرح میکند. کسی که خود هیچ مقطع تحصیلی را نگذرانده است چگونه میتواند آثاری را خلق کند که در زمان حیات و پس از آن موضوع مطالعه دهها رساله کارشناسی ارشد و عنوان بسیاری از مقامات علمی پژوهشی باشد! آیا اگر او یا فردی مانند او تحت حمایت برخی از نهادهای استعدادیابی و توانمندسازی قرار میگرفت سرنوشتی بهتر در حوزه کار تخصصی خود پیدا نمیکرد؟ پاسخ به این سوال اساسی و مهم نیازمند مطالعاتی گسترده و همه جانبه نگر است.
3ـ « لااقل هفتهای سه یا چهار بار عصرها به آن کتابفروشی سر میزدم. تنها خرید کتاب نبود، بلکه محیط و محوطه را دوست میداشتم. ساعتی میایستادم و با آذر صحبت میکردم. مشتریهای آشنایی بودند که میآمدند. در واقع عصرها در آنجا پاتقی تشکیل میشد که برای من حکم یک باغ دلگشا را داشت.»
اینها مطالبی است که استاد شادروان دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن درباره روزگار نوجوانی و لذت دیدار با مهدی آذریزدی گفته است، او در این ماجرای پاتقی که توصیف کرده تنها نبوده و دیگرانی مانند بهروز افشار، محمدتقی مروج و فرهاد آبادانی هم در آنجا حاضر بوده و اینها نام افرادی است که آذر در زندگی نامه خود نوشت اشاره کرده است. به عبارت دیگر مسئولیت اجتماعی فردی مانند آذریزدی ایجاب میکرده تا در فرصتهای مقتضی به ترویج فرهنگ و ادب فارسی مبادرت ورزد و چه بسا این گونه مراکز غیر رسمی بیشترین تاثیر را بر روی جوانان صاحب استعداد گذاشته و راه پیشرفت و تعالی آنها را هموار ساخته است. اکنون جا دارد که از خودمان بپرسیم آیا در روزگاران ما هم چنین افراد دغدغه مند و راهنمایی در سطح جامعه حضور و بروز دارند یا خیر؟
4ـ مروری بر سبک زندگی استاد مهدی آذریزدی ضمن آنکه نکاتی درس آموز در پی دارد، میتواند به گردآوری و احصای بسیاری از ویژگیهای مشترک افراد فرهیخته و اثرگذار مانند او منجر شود. ویژگیهایی مانند خجالتی بودن، نداشتن مهارتهای معمول مالاندوزی و عافیتاندیشی (تا آنجا که او را از اختیار کردن همسر و داشتن فرزند بر حذر میدارد.) آرمانگرایی و کماللبی، اهمیت دادن فراوان به انجام کارهای ادبی و فرهنگی نیمه کاره و بسیاری ویژگیهای دیگر.
استاد همچنین فردی بود به غایت ساده زیست. خاطره زیر یکی از صدها خاطرهای است که افراد مختلف از معاشرت با این مرد بزرگ و تاثیرگذار در ذهن داشته و بیان کردهاند:
«پیرمرد در سن هشتاد سالگی با شهرتی که از مرزهای ایران هم گذشته و با همه حقی که بر گردن فرهنگ کشور دارد، اینک تک و تنها زندگی میکند. با تنهایی جانکاه به سر سفره مینشیند. لباسهایش را با دستهای چروکیدهای که در آغوش قلم پیر شده است، میشوید. به تنهایی مطالعه میکند و تنها دلخوشی اش هنوز کتاب است و خواندن روزنامههایی که هر روز عصر با پاهای ناتوان، قدم زنان کوچه و خیابان را برای خریدن اش طی میکند... حالا دیگر من از همه آنچه که دارم و البته به برکت زندگی معلمیام اندک است، شرمندهام!»
و استاد مصطفی رحماندوست که روزی میزبان آذر در منزلش بوده در مقالهای مینویسد: « در آن شب آذریزدی گفت دوازده سال است که به میهمانی نرفته و چون خانه نداشته کسی را میهمان نکرده است... در بیان خاطراتش هرگز شکایتی نمی کرد و در میان همه خاطره ها و رویدادهای زندگیاش- که برای ما تلخ مینمود- نکته شیرینی پیدا میکرد و چاشنی حرفهایش میکرد که به دل بنشیند.»
این کم و کاستیها به مرور روحیه آذر را تحت تاثیر قرار دادند، به طوری که در اواخر عمر و در برابر سوال یک مصاحبهگر که از او میپرسد آیا تصمیم به نوشتن خاطراتش ندارد میگوید: « چرا میخواهم ( بنویسم)، اگر فراغتی داشته باشم. همه این هایی که کارهای فرهنگ و ادبی میکنند، یک جای معینی دارند، یک فراغتی، یک سکوتی، یک آرامشی... اما من در این خانه آسایش ندارم. من اگر آسایش داشتم خیلی کارها میکردم. ولی نداشتم. حالا هم ندارم. الان هشتاد و سه – چهار سالام هم شده است. گذشته... دیگر امیدی ندارم که بهتر شود.»
البته جامعه فرهنگی ایران بسیار خوشوقت بوده که از استاد آذریزدی زندگی خودنوشت و مصاحبه باقی مانده است. اما واقعاً نباید نسبت به امرار معاش و تسهیل در زندگی افرادی چون او فکری اساسی کرد؟! آیا نمیشد با فراهم کردن حداقلی از امکانات از آن استاد زندهیاد خاطراتی بی بدیل راجع به اوضاع فرهنگی- اجتماعی چندین و چند دهه از کشور را اخذ کرد و برای نسل فعلی و نسلهای آتی باقی گذاشت؟ راستی که زمان چه زود میگذرد و حسرتها چه فراوان بر دل میمانند!
استاد آذریزدی در بازنویسی داستانهای کهن فارسی و نیز خلق داستانهایی با بن مایههای موجود در ادبیات کهن ایران زمین اهداف ویژهای را دنبال میکرده است که در موقعیتهای مناسب به تشریح و تبیین آن اهداف پرداخته است. از جمله جاهایی که استاد فرصت را برای بیان اصول و مبانی تدوین کتاب ها و تشریح روش و شیوه پردازش قصهها و داستانها و هدف غایی از این کارها مغتنم دانسته مقدمه کتابهای «قصه های خوب برای بچه های خوب» و « قصههای تازه از کتاب های کهن» و نیز « چند کلمه با بزرگها» در پایان کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» میباشد. به جرات میتوان گفت که این مقدمه و موخرهها با وجود حجم کم حاوی نکتههایی فراوانند که هر یک از جملههای کوتاه آن موید یک اصل یا مبنا یا روش و یا نقد وضع موجود میباشد. البته دستهبندی و تحلیل مطالب موجود در این نوشتهها کاری مستقل است که انجام آن فرصت دیگری را میطلبد. در پایان این جستار مطلبی را از استاد در این باره نقل میکنیم:
«من که آذریزدی هستم به هیچ وجه مجبور نیستم مانند دیگران فکر کنم، همچنین که نمیتوانم کسی را مجبور کنم مانند من فکر کند. من در کار این قصهها تجربهای و استنباطی و منظوری و هدفی دارم که اگر شما قبول دارید به آن توجه میکنید وگرنه مرحمت شما زیاد!»
منابع:
مقدمه کتابهای قصههای خوب برای بچههای خوب، مهدی آذریزدی، انتشارات امیرکبیر
مقدمه کتابهای قصههای تازه از کتابهای کهن، مهدی آذریزدی، انتشارات اشرفی
زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مهدی آذریزدی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
حصّهای از چند و چون قصههای آذریزدی، حسن حبیبی، روزنامه اطلاعات در تاریخ ششم اسفند ماه سال 1385
نظر شما