کتاب خیابان تمساح در شهر دروگوبیچ لهستان است؛ خیابانی که خاطرات و رویاهای کودکی نه چندان سادهی برونو شولتز در آن جمع شده است. بهیادماندنیترین و جذابترین بخش داستان تصویر پدر نویسنده است؛ مغازهدار دیوانهای که تخم پرندگان نادری را به اتاق زیر شیروانیاش میبرد تا از تخم بیرون بیایند. کسی که معتقد است باید با مانکنها همچون انسان رفتار کرد. کسی که ترسش از سوسک باعث میشود که یکی از آنها را شبیهسازی کند. شخصیت پدر بهواقع نماد انسان مدرنیست که جهان برایش بیمعناست و به دنبال چیزیست تا به آن چنگ بزند و خود را در جهان نگه دارد. در این یادداشت به بررسی لایههای مختلف این اثر خواندنی میپردازیم...
کتاب خیابان تمساح، اثری سرشار از تصویرهای فراموشنشدنی
داستان خیابان تمساح با عنوان اصلی the street of crocodiles از آنجایی شروع میشود که جوزف، پسر بچهی راوی داستان (که برخی او را همان برونو شولتز میدانند)، در باغ عمهاش در حال گشتوگذار است؛ و از طبیعت آنجا تعریف میکند.
جوزف در فصل بعد میگوید شهر را خاکستر پوشانده است؛ خانهی آنها یکی از چندصد خانهی میدان بازار است که هیچ کدام با دیگری مو نمیزند. خانههایی با راهروهای پیچدرپیچ که هر آن ممکن است در آن گم شوی. پدر جوزف بیمار است و تمام زمستان را در تختخواب میگذراند. جوزف در توصیف او میگوید «پدرم کمکم داشت ناپدید میشد. آنقدر که ضعیف شده بود؛ اما یک روز شروع به لرزیدن کرد و بعد از آن حال عمومیاش رو به بهبود رفت. او گاهی اوقات قهقهههای بلندی میزد بعد هر از گاهی ناپدید میشد، مادرم او را صدا میزد: جیکوب؛ و او از یک جایی با سر و صورت خاکی، سر و کلهاش پیدا میشد. این ناپدیدشدنها روز به روز بیشتر میشد. طوری که پس از مدتی ما دیگر او را جزئی از خانواده خود نمیدانستیم او برای چند روز میرفت و ناگهان سر و کلهاش پیدا میشد.»
کتاب خیابان تمساح بیشک یکی از بهیادماندنیترین کتابهایی است که میتوانید بخوانید. کتابی که بعد از خواندن صفحات آغازیناش، قلبتان تندتر میتپد...
این کتاب سرشار از توصیفهاییست که محال است از یاد بروند. وقتهایی که جوزفِ کوچک از گرمای بیحد و حصر تابستان حرف میزند؛ یا وقتهایی که از خوردن گلابیهای طلایی در بعدازظهری طولانی میگوید...
در بخشی از کتاب خیابان تمساح میخوانیم:
«در آن صبحهای درخشان، وقتی آدلا از بازار برمیگشت، انگار که پومونا از میان شرارههای روز سربرآورده باشد، سبدش پر بود از زیبایی رنگارنگ خورشید، توتهای شفاف صورتی و تابناک و آبدار، آلبالوهای سیاه و رازآلود که عطرشان از مزهشان بهتر بود و زردآلوهایی که انگار بعدازظهرهای کشدار تابستان در گوشت طلاییشان آرام گرفته بود. آدلا از کنار شهر ناب میوهها، شقههای گوشت را درمیآورد با دندههایی که شبیه به کلاویه بودند، گوشتهایی در آستانهی انفجار از نیرو و قدرت، و دستهدسته سبزیجات که به اختاپوسها و هشتپای مرده میماندند: مواد خام غذاهایی که طعمشان هنوز مشخص نبود، و گیاهان و سبزیجات برآمده از خاک که عطری وحشی و بکر از خود میپراکندند.
هر روز، امواج برهنه و داغ تابستانی به خانهی بینور طبقهی دوم واقع در میدان بازار هجوم میآورد؛ هجوم سکوت پرتوهای درخشان در هوا و چهارگوشهای روشن روی زمین که در اوج رویاپردازی خودشان بودند، و صدای ارغنون که از عمیقترین رگهای روز برمیخاست؛ دو یا سه میزان یک همنوازی بر پیانویی در دوردست بارها و بارها مینواخت، زیر آفتاب روی پیادهروی سفید میگداخت و در آتش سر ظهر گم میشد.»
جهانی که شولتز پشت سر گذاشت
جهان داستانهای برونو شولتز، جهان کودکیهای اوست که از فیلتر ذهن متفاوت و تخیلاتش عبور کرده است. او در دروگوبیچ و در سال ۱۸۹۲ به دنیا آمد و در آپارتمانی در میدان شهر بزرگ شد؛ جایی که پدرش یک مغازه داشت. او پسری آرام و خجالتی بود. پدرش که زمان تولد برونو ۴۶ ساله بود، از بیماری رنج میبرد. برونو همیشه سعی کرد معماری بخواند اما به خاطر بیماری مجبور شد مرخصی بگیرد؛ و بعد هم شروع جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴ مانع درس خواندن او شد. یک سال بعد از این که پدرش مرد، تقریبا تمام دلخوشیهای برونو از بین رفت. کسب و کار خانوادگیشان از رونق افتاد؛ ساختمانی که در آن بزرگ شده بود از بین رفت.
شخصیتپردازی در کتاب خیابان تمساح
در کتاب خیابان تمساح چند شخصیت محدود در داستان حضور دارند. راوی که اغلب او را با نام جوزف صدا میکنند، پدرش جیکوب، خدمتکارشان آدلا و خیلی کم هم مادرش. نویسنده با وجود صحنههای سادهای که در داستان وجود دارد _آپارتمان و خیابانهای اطراف آن_ داستان را طوری پیش میبرد که خواننده مدام با تغییر همین فضاهای ساده به نحوی بنیادین روبهرو شود.
جیکوب، شخصیت اصلی این داستان، عجیب است و گاهی اوقات ترسناک. در داستانی که او به مانکنها میپردازد، گویی خدایی است که میتواند انسان را در قالب جدیدی خلق کند.
داستانهای شولتز نظر مثبت روشنفکران لهستانی را جلب کرد و از آکادمی ادبیات لهستان هم جوایزی دریافت کرد، اما سالهای پایانی عمرش با ترس و استرس همراه بود. ظهور دولت نازی جان بسیاری از یهودیان را به خطر انداخت؛ و شولتز هم یکی از آنان بود که در نهایت هم به دست همین نیروهای نازی کشته شد.
گزیدهای از نظرات خوانندگان درباره خیابان تمساح
کتاب خیابان تمساح اثر برونو شولتز توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده است. خوانندگان زیادی در سراسر دنیا نظرشان را دربارهی این کتاب در سایت گودریدز ثبت کردهاند که گزیدهای از این نظرات در ادامه میآید.
«کتابی عجیب و غیرقابل پیشبینی. ژانر کتاب شبیه رئالیسم جادوییست اما قدیمیتر و افسانهایتر از داستانهای تیرهی گارسیا مارکز است. کمی هم شبیه داستانهای کافکا است اما انرژی بیشتری دارد و بیشتر با زندگی گره خورده است.»
«تخیل برونو شولتز مانند هیچکس دیگر نبود. استعارهها، تشبیهات و شخصیتهایش، خواننده را به اندازه تابلوی شب پرستارهی ونگوگ درگیر میکند؛ و فضایی سوررئال به وجود میآورد.»
اگر از علاقهمندان ادبیات داستانی هستید، میتوانید به سایت نشر خوب سر بزنید. در این سایت بخش کتابها به آثار منتشرشده در انتشارات خوب اختصاص دارد. با استفاده از دستهبندیهای «داستان» و «ناداستان» میتوانید در زمان کمتری آثار منتشرشده در این نشر را بررسی کنید.
نظر شما