پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۶
از زنان و دیگران

دهکردي در «زني توي اين تابلو گم‌شده» خواننده را به‌دنبال حل معماي زن گم‌شده‌اي مي‌فرستد؛ زني که در تابلويي حبس شده. زني که شايد تا آخر ماجرا پرده از روي راز وحشتناک آن برداشته نشود. زني که همه به دنبالش مي‌گردند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) مهسا شمسی‌پور منتقد و روزنامه‌نگار در آرمان نوشت:

در «يک مهماني زنانه» توقع نداريم سروکله يک مرد وسط مهمان‌ها پيدا شود. اولين چيزي که در «يک مهماني زنانه» توجه خواننده را جلب مي‌کند، عنوان کتاب است و طرح روي جلد که پاشنه بلند و باريک کفش زنانه قرمز و براقي روي کلمه زنانه را نشانه گرفته است. نام نويسنده - فرهاد خياکيان‌دهکردي- ذهن خواننده را درگير راوي غيرهمجنس داستان‌ها مي‌کند.
دهکردي نويسنده پرکاري است: او کارش را با رمان «پيشاني شکسته مجسمه‌ها» (1393) شروع کرد و با کتاب‌هاي «نايب قهرمان» (نامزد جايزه ادبي بوشهر)، «آيا» و «رخ» ادامه داد و آثار ديگري نيز در انتظار چاپ دارد. «يک مهماني زنانه» مجموعه‌داستان چهارده داستان کوتاه است. داستان‌هايي که بيشتر موقعيت‌محور هستند. اگر به دنبال خواندن کتابي سراسر قصه و اتفاق هستيد اين کتابي نيست که شما را راضي نگه دارد. داستان‌هاي مجموعه عميق هستند؛ طوري‌که بعد از خواندن هر کدام فرصتي لازم است، تا خواننده نفس بکشد و به آنچه در داستان نهفته است اندکي فکر کند.

داستان اول، خواننده را به يک مهماني زنانه دعوت مي‌کند. مهمانيِ سانتي‌مانتال، از آنها که زرق‌وبرق لباس‌ها چشم‌تان را مي‌زند. اما به محض تمام‌شدن داستان اول، همان وقت که مي‌خواهيد کفش‌هاي پاشنه ده سانت را از پاهاي تحت‌فشارتان بيرون بکشيد، متوجه مي‌شويد بايد شال و کلاه کنيد و به يک مهماني معمولي برويد. از آن مهماني‌هاي خانوادگي و بي‌ريا که در آن قهر و آشتي، طعنه و دلخوري، شادي و سرخوشي باهم يکجا جمع است و تو مي‌تواني بدون‌دغدغه و فرار نگاه‌هاي سرزنشگر، بين خواهرها و برادرهايت پاها را دراز کني و کباب کوبيده را به نيش بکشي.

فرهاد خاکيان‌دهکردي در داستان «جنوبگان» که نامزد جايزه ادبي پَرراس نيز شده بود، خواننده را به پارک ملت مي‌برد. به سراغ مردي که خودخواسته يک دمل چرکي را از دل جامعه جراحي مي‌کند و خواننده مي‌تواند کنارش کمي دورتر از صحنه بايستد و در تاريکي به چراغ گردان ماشين آمبولانس خيره شود. البته! اگر اهل هيجان و دلهره و خوشي بيش از اندازه باشيد، شايد ترجيح دهيد به جاي «جنوبگان»، به پارکي برويد که وسايل بازي دارد تا با شخصيت‌هاي ديگر داستان از بالاي وسايل فرياد بزنيد و صدايتان را به گوش کف خياباني‌ها برسانيد.

دهکردي در «زني توي اين تابلو گم‌شده» خواننده را به‌دنبال حل معماي زن گم‌شده‌اي مي‌فرستد؛ زني که در تابلويي حبس شده. زني که شايد تا آخر ماجرا پرده از روي راز وحشتناک آن برداشته نشود. زني که همه به دنبالش مي‌گردند.

داستان بعدي «ببين چه سياهم» يک روايت است. راوي برايتان يک تک‌گويي نمايشي دارد. تک‌گويي شيريني از يک عشق. عشقي گمشده و ناپيدا. از چشم‌هاي سياه شيريني که معشوق را به مرض قند دچار کرده است. بعد از همه اين شلوغي و بدوبدوها حتما نياز به يک آرامش داريد. آرامشي و خلوتي همراه با چاي و سيگار تا خستگي را از تن بيرون کنيد. دهکردي در «گاهي مي‌خواند» با لحني آرام و نوازنده داستان را تعريف مي‌کند و خستگي را از تن خواننده بيرون مي‌آورد. او را به کنج باغي مي‌کشد و در خنکاي سايه درخت توتي، به او يک سيگار تعارف مي‌کند.
نفس‌تان که تازه شد بايد به دنبال ايمان بگرديد. کار آساني نيست. دنبال مردي گشتن که هيچ‌وجه تمايزي با ديگران ندارد. آن هم در يک ترمينال شلوغ و پر از آدم. «ايمان در ترمينال زاينده‌رود گم شده است» را بخوانيد و به گوشه‌وکنار داستان سرک بکشيد. کسي چه مي‌داند شايد شما از ايمان خبري گرفتيد.
بايد «چراغ همه خانه‌ها را خاموش کنيد» تا بفهميد زن‌ها زود از مردها نااميد مي‌شوند يا نه! مرداني که به اجبار خانه‌نشين شده‌اند و در بيکاري و خانه‌نشيني‌شان هذيان‌گويي مي‌کنند. بايد با مريم همراه شويد و تا ته داستان بخوانيد. بهتر است زود قضاوت نکنيد.
داستان «آن برف لعنتي واقعا آبي بود» روايت است؛ روايت شيرين و ترس‌آوري که دوست داريد دنبال کنيد، حتي اگر روي برف‌ها جاي پاي هيچ زني نيفتاده باشد. اين داستان و داستان‌هاي ديگر مجموعه «يک مهماني زنانه» هر يک از گيرايي خاص خود برخوردارند. با اينکه داستان‌ها با يکديگر مرتبط نيستند و کتاب از موضوعي هماهنگ برخوردار نيست، اما هر کدام از داستان‌ها دغدغه ذهني نويسنده را درباره زندگي و اجتماعي که در آن زيست مي‌کند نشان مي‌دهد.
نام کتاب: يک مهماني زنانه
(مجموعه‌داستان)
نويسنده: فرهاد خاکيان‌دهکردي
ناشر: آوند دانش

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها