رئیس شورای اسلامی روستای علوه میگوید: با استفاده از ظرفیتهای روستای علوه تلاش میکنیم این روستا را بهعنوان روستای دوستدار کتاب معرفی کنیم.
برای اجرای طرح و آشنایی کودکان با کتاب، باید با دست پُر به سوی آنها میرفتیم. اما کتابی در دسترس نبود. برای گرفتن کتاب سری به انبار کتاب ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان واقع در ویس ملاثانی خارج از اهواز زدیم. متاسفانه آنجا هم با کتابهای چشمگیری که بتوانند نیاز کودکان را تامین کنند، روبهرو نشدیم. تا اینکه چشمم به تعدای کتاب که در گوشهی یکی از اتاقهای انبار چیده بود، خورد. رنگ سبز کتاب و تصویرگری زیبایش توجهم را جلب کرد. یکی از آنها را برداشته و تورقی زدم. عنوان کتاب «دوستی با مار» به دو زبان انگلیسی و فارسی بود. داستان جذاب کتاب، همان ضربالمثل معروف «مار از پونه بدش میآید، در لونهاش سبز میشه» بود.
کتابها را جمع کرده و به سمت اهواز به راه افتادیم. به هرحال برای شروع بد نبود. کتابها را دستهبندی کرده و روز دیگر برنامهی توسعه کتابخوانی روستاها را با مشایعت «معصومه عامری» که از فعالان حوزه کتابخوانی و تسهیلگر چند باشگاه کتابخوانی در اهواز است، از شهرستان کارون که روستاهای آن مسافت کوتاهی با اهواز دارند، شروع کردیم.
یکی از این روستاها «علوه» بود. باید از چند روستای مظفریه، غزاویه کوچک و بزرگ و... عبور میکردیم تا درنهایت جایی که فکر میکردی انتهای جاده است، به آن میرسیدیم؛ روستای عرب زبانی که همه با هم نسبت خانوادگی دارند. هرچند تسلط مردم روستا به زبان عربی، کار را برای من که عرب زبان نبودم، مشکل میکرد؛ اما با همراهی خانم عامری که خودش عربزبان است، سختی این مسیر پرتلاطم آسان شد.
بههمراه رئیس شورای اسلامی روستای «علوه» وارد تنها مدرسه روستا در مقطع ابتدایی شدیم؛ مدرسهای با حیاطی بزرگی و تنها دو کلاس درس. یکی از کلاسها در مقطع اول تا سوم دبستان و کلاس دیگر از چهارم تا ششم دبستان بود.
مدیر مدرسه آقای محمدحسین شیرالی با خوشرویی ما را پذیرفت. از او درخواست کردیم که وقت کوتاهی از دانشآموزان را به ما بدهد تا بتوانیم با بچهها صحبت و تعدادی کتاب بین آنان توزیع کنیم و در انتها داستان کتاب را برایشان بخوانیم. وارد اولین کلاس شدیم. تعدادی دختر و پسر با تعجب و معصومیت خاصی ما را نگاه میکردند. به آنها سلام کردم اما جوابی نشنیدم و همچنان مبهوت بودند. بلافاصله متوجه شدم در مرحله اول باید با زبان عربی با آنها ارتباط برقرار کنم.
البته دانشآموزان تا حدودی میتوانستند با زبان فارسی صحبت کنند، اما خجالت میکشیدند. خانم عامری به کمکام آمد. شروع به احوالپرسی با بچهها کرد. پس از توضیح مختصری در مورد کتابخوانی و اهمیت آن، کتاب «دوستی با مار» را به زبان عربی برای آنان خواند. بچهها در نهایت سکوت سراپا گوش میدادند. مشخص بود که از داستان کتاب، لذت بردهاند. دوباره کتاب را با زبان فارسی خواندیم و در ادامه از بچهها خواستیم یکی از آنها داستان کتاب را برای ما بخواند. «زینب» نماینده کلاس که تسلط بیشتری داشت، روخوانی را شروع کرد. همین کار را نیز برای کلاس دیگر تکرار کردیم.
محمدحسین شیرالی مدیر مدرسه علوه میگوید: از سال 85 فعالیت در این روستا را آغاز کردم و همچنان در حال خدمت به دانش آموزان این روستا هستم. هرچند باید هر روز از اهواز مسافت زیادی را طی کنم تا به این روستا برسم، اما صفا و محبت اهالی روستا و عشق و صمیمیت بچهها مرا تشویق میکند که همهی بار مشکلات و سختی را به دوش بکشم و همچنان به بچههای این روستا خدمت کنم.
شیرالی اضافه میکند: مدرسه ما با اینکه فضای بزرگی دارد، اما به علت نداشتن امکانات از فضاهای آموزشی دیگر بیبهره مانده است. با توجه به علاقهی زیاد بچهها به کتابخوانی، اما کتاب و کتابخانهای در دسترس ندارند، تا بتوانند استفاده کنند. این چند کتاب هم که گوشه کلاس میبینیند، توسط کتابخانه سیار روستایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوزستان به دست آنها رسیده است. هرچند قرار بود، ادامه پیدا کند اما به نظر میرسد در همین چند جلد خلاصه شده است.
وی ادامه میدهد: دو معلم این روستا با ابتکار و خلاقیتشان توانستهاند تا اندازهای در کشف استعداد بچهها تاثیر زیادی داشته باشند، اما به تنهایی نمیتوانند همه نیاز آنها را پاسخ دهند.
رئیس شورای اسلامی روستای علوه که با جدیت و پشتکار تمام تلاشش را به کار بسته تا بتواند از ظرفیت و توانایی روستاییان در توسعه و گسترش روستا نقش تاثیرگذاری را ایفا کند، در این باره میگوید: این روستا با بیش از 250 نفر جمعیت و دو قرن سابقه سکونت، محروم واقع شده است. در تلاش هستیم با شناسایی ظرفیتهای آن مانند کاشت چای قرمز، خرما و آثار اخرازه بافی زنان روستا که از نخل خرما ساخته میشود، زمینه گردشگری روستا را فراهم کنیم.
کریم باوی (معروف به ابوعلی) ادامه میدهد: یک بنای گلی که در زبان عربی به آن مضیف میگویند، با قدمتی 100ساله در این روستا با تعدادی وسایل قدیمی مانند: حبانه آب، قهوه جوش، شمشیر، آسیاب سنگی.... وجود دارد که همه این اشیا جزء آثار تاریخی به شمار میآیند و پیشینه طولانی دارند. هدف ما شناساندن روستا برای علاقهمندان گردشگری و استفاده بهینه از منابع موجود برای پیشبرد روستا است.
پس از این دیدار قرار شد مرتب به روستا سر بزنیم، تا بتوانیم در زمینه کتابخوانی دانش آموزان را تقویت کرده و کتابخانه کوچکی در مدرسه این روستا تشکیل دهیم. با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال 97 امکان رفتن به روستا میسر نشد.
اما آغاز سال 98 در خوزستان با سیل ویرانگر همزمان شد. در صدد برآمدیم تا کمکی به روستاهای سیلزده بکنیم. نکتهای که در این بحران نادیده گرفته شده بود، وجود کودکان و احساس همدردی با آنان بود. تصمیم گرفتیم طرح «همیاران کتاب» را در روستاهای سیل زده اجرا کنیم.
از آنجایی که موجودی انبار کتاب خالی بود، بهدنبال راهی برای حل این مشکل بودم و در ذهنام دوستداران کتاب کودک را مرور میکردم تا اینکه به «علیاصغر سید آبادی» نویسنده حوزه کودک و نوجوانان که مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم هست رسیدم و بهنظرم بهترین گزینه رسید. طی تماس تلفنی با او و ابراز گلایهمندی از وضعیت موجود استان و دلجویی نکردن از احوال کودکان این استان، درخواست کردم ما را در این راه یاری کند. او قول داد که همه تلاشش را به کار میبندد.
خوشبختانه خانم منجزی را میشناختم. پس از تماس با خانم منجزی که خود از مترجمان و داوران جایزه لاکپشت پرنده بود، من را به کانون توسعه فرهنگی کودکان در تهران معرفی کردند. از طریق این موسسه حمایتهای خوبی انجام شد. تا اینکه آقای سیدآبادی به همراه گروه داوران لاکپشت پرنده تصمیم گرفتند «همایش قایقهای شکسته» را برگزار کنند و توانستند تعداد زیادی کتاب و اسباب بازی برای استان خوزستان ارسال کنند.
همین جا از زحمات و تلاشهای کانون توسعه فرهنگی کودکان و گروه داوران لاکپشت پرنده قدردانی میکنم که یاریگرمان در این مسیر بودند. با رسیدن کتابها طرح «همیاران کتاب» در مناطق سیلزده را آغاز کردیم. از جمله روستاهایی که درگیر سیل ویرانگر شده بودند، همین روستای «علوه» شهرستان کارون بود.
دوباره فرصت دیدن بچههای روستا فراهم شد. یک بار دیگر به مدرسهی روستا رفتیم. با این تفاوت که این بار فقط یک یا دو کتاب همراه نداشتیم؛ بلکه گلچینی از کتابهای کودک و نوجوان در دستان ما قرار داشت. از بچهها درخصوص نقششان در سیل و اینکه هنگام خارج شدن از خانه چه چیزی را با خود برده بودند، پرسیدیم. همگی متفقالقول گفتند: تنها کتاب «دوستی با مار» را در کیف مدرسه به همراه خود برده بودند.
سپس همگی با هم درِ کیفهایشان را باز کرده و آن کتاب را به ما نشان دادند. نکته قابل توجه این بود که بچهها از چند ماه گذشته این کتاب را هر روز در کیف گذاشته و به مدرسه میبردند و داستان کتاب را از بَر شده بودند. از این همه علاقه و عطش کودکان به کتاب، اشک در چشمانم حلقه زده بود. قول دادیم که مرتب به این روستا رفته و برای بچهها کتاب ببریم و کتاب بخوانیم.
الان سه سال از آن روزها میگذرد. روستای «علوه» میزبان گردشگران زیادی از استان و خارج از استان بوده و هست. خوشبختانه تلاشهای رئیس شورای اسلامی روستا به نتیجه رسیده و توانسته است روستای «علوه» را به یک روستای گردشگری تبدیل کند. گزارشهای زیادی دربارهی جاذبههای گردشگری این روستا نوشته شده است. اما به گفتهی ابوعلی، «پس از تلاشهای رئیس میراث فرهنگی و گردشگری کارون و شما این روستا برجسته شد. اما تنها جاذبههای گردشگری روستا به تصویر کشیده شد و کودکان هیچ وقت دیده نمیشوند».
هرچند به درخواست ایشان در این روزهای کرونایی، گردشگری به روستا نمیرود اما الان بچههای روستا در مدرسهشان به جای 4 جلد، کتابهای زیادی در گوشه کلاس دارند و یک نفر به عنوان کتابدار بهصورت دورهای کتابها را به بچهها امانت میدهد. برنامه توسعه کتابخوانی ما به این روستا، حتی در روزهای کرونایی با رعایت پروتکلهای بهداشتی در حال اجرا است. به امید روزی که بتوانیم یک کتابخانه عمومی در این روستا تاسیس کنیم.
نظر شما