یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۸ - ۱۵:۱۸
اثبات پيوند نسبي اهل‌بیت(ع) با پيامبر(ص) از زبان قرآْن

چاپ اول کتاب «تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب»(عربي) اثر علامه محقق شیخ محمد قمی‌مشهدی و تحقیق حسین درگاهی از سوی انتشارات شمس‌الضحی و دلیل‌ما منتشر و روانه بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين اثر، چهارمین جلد از مجموعه تفسيري «کنزالدقائق و بحرالغرائب» است كه به تفسير و تبيين سوره‌هاي مباركه «مائده» و «انعام» اختصاص دارد.

درباره محتويات سوره مائده در كتب تفسيري آمده است: اين سوره از سوره‏هاى مدنى است و 120 آيه دارد و گفته‏اند پس از سوره «فتح» نازل شده و طبق روايتى، تمام اين سوره در حجةالوداع و بين مكه و مدينه نازل شده است. همچنين اين سوره، محتوى يك سلسله از معارف و عقائد اسلامى و يك سلسله از احكام و وظائف دينى است. 

در قسمت اول اين سوره، به مساله ولايت و رهبرى بعد از پيامبر(ص) و مساله تثليث مسيحيان و قسمت‌هائى از مسائل مربوط به قيامت و رستاخيز و بازخواست از انبياء در مورد امت‌هايشان اشاره شده است 
و در قسمت دوم، مساله وفاى به پيمان‌ها ، عدالت اجتماعى ، شهادت به عدل و تحريم قتل نفس (و به تناسب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابيل به وسيله قابيل) و همچنين توضيح قسمت‌هائى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احكام وضو و تيمم آمده است . و نامگذارى آن به سوره مائده به خاطر اين است كه داستان نزول مائده براى ياران مسيح(ع) در آيه 114 اين سوره ذكر شده است. 

اما درباره سوره «انعام» نيز بايد اشاره كرد كه از اين سوره، به عنوان سوره مبارزه با انواع شرك و بت پرستى، ياد شده است. گفته مى‏شود اين سوره، 69 سوره‏اى است كه در مكه بر پيامبر(ص‏) نازل شد، ولى در چند آيه از آن، گفت‌وگويي است كه بعضى معتقدند اين چند آيه در مدينه نازل شده است، آيت‌‌الله مكارم شيرازي در تفسير گرانقدر «نمونه» مي‌فرمايند: « از رواياتى كه از طريق اهل‌بيت(ع) به ما رسيده استفاده مى‏شود كه يكى از امتيازات اين سوره آن است كه تمام آياتش يك‌جا نازل شده است و بنابراين همه آن مكى خواهد بود.»
هدف اساسى اين سوره، همانند ساير سوره‏هاى مكى، دعوت به اصول سه گانه توحيد و نبوت و معاد است، ولى بيش از همه روى مساله يگانه‏پرستى و مبارزه با شرك و بت پرستى دور مى‏زند، به طورى كه در قسمت مهمى از آيات اين سوره، روى سخن به مشركان و بت پرستان است، و به همين مناسبت گاهى رشته بحث به اعمال و كردار و بدعت‌هاى مشركان مى‏كشد. 

در هر صورت تدبر و انديشه در آيات اين سوره كه آميخته با استدلالات زنده و روشنى است، روح توحيد و خدا پرستى را در انسان زنده كرده، و پايه‏هاى شرك را ويران مى‏سازد ، و شايد به خاطر همين بهم پيوستگى معنوى و اولويت مساله توحيد بر ساير مسائل بوده كه همه آيات آن يك‌جا نازل شده است. و نيز به خاطر همين موضوع است كه در رواياتى كه درباره فضيلت اين سوره نازل شده، كرارا مى‏خوانيم سوره انعام را هفتاد هزار فرشته، به هنگام نزول بدرقه كردند، و كسى كه آن را بخواند(و در پرتو آن روح و جانش از سرچشمه توحيد سيراب شود) تمام آن فرشتگان براى او آمرزش مى‏طلبند!. 

دقت در آيات اين سوره مى‏تواند روح نفاق و پراكندگى را از ميان مسلمانان برچيند، گوش‌ها را شنوا، و چشم‌ها را بينا و دل‌ها را دانا سازد. ولى عجيب اين است كه بعضى از اين سوره، تنها به خواندن الفاظ آن قناعت مى‏كنند، و جلسات عريض و طويلى براى ختم انعام و حل مشكلات شخصى و خصوصى خود با تشريفات ويژه‏اى تشكيل مى‏دهند كه بنام جلسات «ختم انعام» ناميده مى‏شود، مسلما اگر در اين جلسات به محتواى سوره دقت شود، نه تنها مشكلات شخصى، مشكلات عمومى مسلمانان نيز حل خواهد شد، اما افسوس كه بسيارى از مردم به قرآن به عنوان يك سلسله اوراد كه داراى خواص مرموز و ناشناخته است مى‏نگرند و جز به خواندن الفاظ آن نمى‏انديشند، در حالى كه قرآن سراسر درس است و مكتب، برنامه است و بيدارى، رسالت است و آگاهى.

در آيات 84 تا 87 سوره انعام مي‌خوانيم: «و اسحاق و يعقوب را به او(ابراهيم) بخشيديم و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را (نيز) قبلا هدايت نموديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) و اين‌چنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم(84). و (همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند(85). و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط، هر يك را بر جهانيان برترى داديم(86). و از پدران آنها و فرزندان آنها و برادران آنها افرادى را برگزيديم و هدايت به راه راست نموديم(87).» در اين آيات به قسمتى از مواهبى كه خداوند به ابراهيم(ع) داده است اشاره شده، و آن موهبت فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكى از بزرگترين مواهب الهى محسوب مى‏شود. 

نخست مى‏گويد: «ما به ابراهيم(ع)، اسحاق و يعقوب(فرزند اسحاق) را بخشيديم(و وهبنا له اسحاق و يعقوب). در اينكه ضمير من ذريته(از دودمان او) به چه كسى بر مى‏گردد؟ به ابراهيم(ع) يا نوح(ع)؟ در ميان مفسران گفت‌وگوى زيادى است، ولى غالب مفسران آن را به ابراهيم(ع) باز گردانيده‏اند و ظاهرا نبايد ترديد داشت كه مرجع ضمير ابراهيم(ع) است، زيرا بحث آيه درباره مواهب خدا نسبت به ابراهيم(ع) مى‏باشد؛ نه درباره نوح پيغمبر(ع)، به علاوه از روايات متعددى اين موضوع نيز استفاده مى‏شود.» 

تنها مطلبى كه سبب شده بعضى از مفسران ضمير را به نوح(ع) بازگردانند، ذكر نام يونس(ع) و لوط(ع) در آيات بعد است، زيرا مشهور در تواريخ آن است كه يونس(ع) از فرزندان ابراهيم(ع) نبوده، و لوط(ع) هم برادرزاده يا خواهرزاده ابراهيم(ع) است. ولى در مورد يونس(ع)، مورخان اتفاق نظر ندارند، بعضى او را از دودمان ابراهيم(ع) دانسته‏اند و بعضى او را از پيامبران بنى اسرائيل شمرده‏اند. به علاوه مورخان معمولا نسب را از طرف پدر حفظ مى‏كنند، چه مانعى دارد كه يونس(ع) همانند عيسى(ع) كه نامش را نيز در آيات فوق مى‏خوانيم از طرف مادر، به ابراهيم منتهى شده باشد؟ … . 

در اينجا چند موضوع قابل توجه و بررسی است که از میان آنها به یک موضوع -‌که در اعتقاد و فرهنگ شیعی، دارای اهمیت ویژه‌ای است- اشاره می‌شود.
فرزندان پيامبر(ص): در آيات فوق، عيسى از فرزندان ابراهيم (و به احتمالى از فرزندان نوح) شمرده شده، با اين كه مى‏دانيم تنها از طرف مادر به آنها مربوط مى‏شود، و اين دليل بر آن است كه سلسله نسب از طرف پدر و مادر به طور يكسان پيش مى‏رود و به همين دليل نوه‏هاى پسرى و دخترى هر دو ذريه و فرزندزاده انسان محسوب مى‏شوند. روى همين جهت امامان اهل‌بيت(ع) كه همه از طرف دختر به پيامبر(ص) مى‏رسند، ابناء رسول‌الله(فرزندان پيغمبر) خوانده مى‏شوند. اگر چه در دوران جاهليت كه براى زن هيچگونه اهميتى قائل نبودند، تنها نسب را از طرف پدر مى‏دانستند، ولى اسلام قلم بطلان بر اين فكر جاهلى كشيده اما متاسفانه بعضى از نويسندگانى كه علاقه درستى به ائمه اهل‌بيت(ع) نداشتند؛ كوشش مى‏كردند اين موضوع را انكار كنند و از گفتن ابن رسول‌الله(ص) به آنها خوددارى نمايند و سنن جاهلى را زنده كنند. 

اين موضوع در زمان خود ائمه(ع) نيز مطرح بوده است و آنها با همين آيه كه دليل دندان شكنى محسوب مى‏شود به آنها پاسخ مى‏گفتند. از جمله در «كافى» و در «تفسير عياشى» از امام صادق(ع‏) روايت شده كه فرمود: «خداوند متعال در قرآن مجيد، نسب عيسى(ع) را كه از طرف مادر به ابراهيم(ع) منتهى مى‏شود، به عنوان ذريه(فرزندزاده) بيان كرده؛ آنگاه آيه و من ذريته داود و سليمان را تا آخر و آيه بعد را هم تا لفظ عيسى تلاوت كرد.» 

در تفسير عياشى از «ابوالاسود» نيز روايت شده كه مى‏گويد: «روزى حجاج كسى را به نزد يحيى‌بن معمر كه از علاقه‌مندان خاندان پيامبر(ص‏) بود فرستاد كه من شنيدم تو حسن و حسين را فرزندان رسول خدا(ص) مى‏دانى و در اين باره به آيات قرآن استدلال مى‏كنى، در حالى كه من قرآن را از اول تا به آخر خواندم و به چنين آيه‏اى برنخوردم!. يحيى‌بن معمر در پاسخ او گفت: آيا در سوره انعام به اين آيه برخورده‏اى كه مى‏گويد: و من ذريته داود و سليمان ... و يحيى و عيسى؟ گفت آرى خوانده‏ام؛ گفت: مگر نه اين‌است كه در اين آيات، عيسى(ع) ذريه ابراهيم(ع) شمرده شده، با اين‌كه از طرف پدر به او نمى‏رسيد؟!» 

در «عيون اخبارالرضا(ع)» در ضمن يك حديث طولانى در زمينه گفت‌وگوى امام موسى‌بن جعفر(ع) با هارون‌الرشيد و موسى‌بن مهدى، چنين نقل مى‏كند كه هارون به امام كاظم(ع‏) گفت: «چگونه شما مى‏گوئيد ما ذريه پيامبريم در حالى كه پيامبر(ص)، پسرى نداشت و نسل از طريق پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستيد؟ امام در پاسخ از او خواست كه از اين سؤال خود صرفنظر كند، ولى هارون اصرار كرد و گفت به هيچوجه صرفنظر نمى‏كنم، زيرا شما معتقديد به اينكه همه چيز در قرآن مجيد است و بايد از قرآن آيه‏اى در اين باره بياوريد، امام(ع) فرمود: "اعوذ بالله من‌الشيطان‌الرجيم، بسم الله الرحمن‌الرحيم و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين، و زكريا و يحيى و عيسى"؛ سپس سؤال كرد: اى هارون! پدر عيسى كه بود؟ هارون گفت: عيسى پدر نداشت، امام(ع) فرمود: بنابراين اگر او ملحق به ذريه پيامبران است از طريق مادرش مريم مى‏باشد، ما نيز ملحق به ذريه رسول خدا(ص) از طريق مادرمان فاطمه(س) هستيم.» 

جالب توجه اين‌كه بعضى از متعصبين اهل تسنن نيز اين موضوع را در تفسير خود ذيل همين آيه آورده‏اند، از جمله فخر رازى در تفسير كبير خود مى‏گويد : «اين آيه دلالت دارد بر اينكه حسن و حسين از ذريه پيامبرند زيرا خداوند عيسى را از ذريه ابراهيم شمرده است با اينكه تنها از طريق مادر به او مربوط مى‏شود.» 

نويسنده «المنار» كه در تعصب در بعضى از مباحث خاص مذهبى دست كمى از فخر رازى ندارد، بعد از نقل كلام فخر رازى مى‏گويد: «در اين باب حديثى از ابوبكر در صحيح بخارى از پيامبر(ص) نقل شده است كه به امام حسن(ع) اشاره كرد و گفت: "ان ابنى هذا سيد؛ اين پسرم آقا است" (يعنى كلمه پسرم را بر امام حسن"ع" اطلاق كرد) در حالى كه در نزد عرب (جاهلى) لفظ "ابن" بر دخترزاده اطلاق نمى‏شد ...» سپس اضافه مى‏كند: «به همين جهت مردم اولاد فاطمه(س‏) را اولاد رسول(ص) و عترت و اهل‌بيت او مى‏دانستند.» 

شك نيست كه فرزندزاده‏ها از طرف دختر و پسر هر دو فرزند انسان محسوب مى‏شوند و هيچگونه تفاوتى در اين زمينه نيست، و اين موضوع از مختصات پيغمبر(ص) ما نمى‏باشد و مخالفت با اين مساله سرچشمه‏اى جز تعصب و يا افكار جاهلى ندارد، و لذا در تمام احكام اسلامى از قبيل ازدواج و ارث و مانند آن هيچگونه تفاوتى ميان اين دو نيست، تنها استثنائى كه به موضوع خورده؛ مساله «خمس» است كه روى عنوان «سيادت» است و به جهت خاصى كه در كتاب خمس در فقه آمده اين موضوع استثناء شده است. گرچه بسياري از علماي شيعه، نظير سيدمرتضي علم‌الهدي، علامه شيخ يوسف بحراني(صاحب‌ كتاب "الحدائق‌الناضرة فی احکام‌العترة‌الطاهرة") و جمعى از علماء كه صاحب «حدائق» نقل مى‏كند، مى‏گويند: «بين فرزندان حضرت فاطمه‏ زهراء(س) چه از طرف مادر به پيغمبر اكرم(ص) و حضرت على و حضرت فاطمه(عليهماالسلام) برسند و يا از طرف پدر، فرقى نخواهد بود.» و اين مساله، از نظر آيات قرآني، احاديث و روايات صحيحه، زيارات مأثوره، احكام و قوانينى كه در اسلام آمده و همچنين از طريق علم جديد و تحقيقات در علم ژنتيك و جنين‏شناسى اثبات مي‌شود كه دخترزادگان سادات از فرزندان پيغمبر(ص) هستند و در اين خصوص؛ استثناء هم نيستند، لذا مشمول عمومات وجوب اعطاى خمس نيز مي‌شوند. 

صاحب كتاب «انوار زهراء(س)» درباره موضوع فوق مي‌نويسد: «سيد‌المحققين سيدحسين‌بن الحسن‌الحسينى كه از جمله‏ مروجين مذهب به حق ائمه‏ اثنى عشر(عليهم‏السلام) است در رساله‏ "سيادت‌الاشراف"؛ 10 طريق بر خلاف مدعاى فوق (يعنى كسى كه از طرف مادر به بنى‏هاشم مى‏رسد خمس به او تعلق نمى‏گيرد) ايراد نموده كه يكى از آنها اين است؛ او مى‏گويد: "راه دوم اين است كه هاشمى كسى است كه پدر اعلايش حضرت هاشم باشد. پدر مادر نيز پدر است براى اينكه معنى ابوّت در او تحقق دارد به خاطر آنكه پدر اعلا به پدر پدرى و به پدر مادرى تقسيم مى‏شود. زيرا بديهى است كه آدم(ع) پدر عيسى(ع) و پيغمبر اسلام(ص) پدر امام حسن(ع) و امام حسين(ع) هستند، لذا هيچ مانعى براى آنكه پدر مادر، پدر حقيقى براى فرزند باشد وجود ندارد جز آنكه واسطه مادر است و حال آنكه مادر مانع نيست، بلكه مادر در تولد فرزند نقش بيشترى دارد. زيرا فرزند در رحم مادر خلق مى‏شود و همچنين در رحم او تغذيه و نمو مى‏كند. حتى گاهى ممكن است فرزند از مادر بدون داشتن پدر متولد شود و عكس آن ممكن نيست و مؤيد مطلب ما آن چيزى است كه عالم ربانى، ميثم بحرانى در شرح كلام اميرالمؤمنين(ع) نقل مى‏كند كه فرمود: "نبوده باشيد مانند كسى كه بر پسر مادرش بدون هيچ فضيلتى تكبر مى‏كند". در اينجا آن حضرت فرموده "پسر مادرش" و نگفته "پسر پدرش"، زيرا فرزند حق مادر است. و اما از پدر جز نطفه‏اى كه در رحم مادر ريخته چيز ديگرى نبوده كه آن را فرزند نمى‏گويند، بلكه اگر رحم مادر نباشد آن يك موجود مادى بى‏فايده است. از همين رو است كه مى‏گويند فرزند حلال‌زاده به دائى شباهت دارد و در روايت صحيحه‏اى از رسول اكرم(ص) است كه شير، طبع كودك را بعد از تولد و جدا شدن از بدن مادر تغيير مى‏دهد. پس چگونه ممكن است كه قبل از تولد و قبل از متصل بودن به بدن مادر بى‏تأثير باشد.» 

در اينجا ملاحظه مى‏شود با اين‌كه علامه‏ جليل سيدمحمد اشرف، متوجه سهم اوليه‏ مادر به مقتضاى زمانش نبوده؛ يعنى هنوز نمى‏دانسته است كه از نظر سرمايه‏گذارى اوليه هم مادر سهمى به نام «اوول» دارد و به هيچ وجه پدر از مادر حتى در همان نطفه‏ بى‏جان اوليه سهمش بيشتر نبوده است، در عين حال مادر را به خاطر پرورشى كه فرزند را در رحم داده و بعد از آن شير مى‏دهد، كاملا سهيم مى‏داند و معتقد است كه بايد همان‌گونه كه از خمس به سيدى كه از طرف پدر سيد است، مى‏دهند همچنين بايد به سيدى كه از طرف مادر سيد است، از آن مال بدهند.

مفسر كتاب «کنزالدقائق و بحرالغرائب»، شیخ محمدبن محمدرضا قمی مشهدی است كه دانشمندی جامع‏نگر، ادیبی کوشا، فقیهی پارسا، محدثی مورد اعتماد و از همه مهمتر یکی از برجسته‏ترین مفسران دنیای تشیع در اوایل قرن دوازدهم بوده است. او که در یکی از بهترین دوران شکوفایی تشیع یعنی عصر صفویه زندگی می‏کرد، با بزرگترین دانشمندان، محدثان، فقیهان و فیلسوفان سده یازده و دوازده همنشین بود كه برخی از آنان عبارت‌اند از: ملا محمد‌محسن فیض کاشانی(1091 قمری)، علامه محمدباقر مجلسی(1111 قمری)، علامه محقق ملا محمدباقر سبزواری، صاحب ذخیرة‌المعاد فی شرح‌الارشاد(1091 قمری)، شیخ محمدبن حسن حر عاملی، صاحب وسایل‌الشیعه(1104 قمری) و ملاخلیل‌بن غازی قزوینی، نویسنده شرح عده‏الاصول والصافی فی شرح‌الکافی(1089).

میرزا محمدقمی بر اثر معاشرت با این بزرگان و سایر دانشمندان برجسته معاصرِ خویش، به مقامات عالیه علمی و معنوی و کمالات روحانی نایل آمد. از تاریخ تولد، وفات، اساتید و شاگردان وی اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ اما از گفته‏ها و نوشته‏های برخی از رجال‏شناسان معتبر و متبحر و مورد اطمینان همانند محدث نوری در «الفیض‏القدسی»، محقق خوانساری در «روضات‏الجنات» و محدث قمی در «فوائدالرضویه» و سیدمحسن امین در «اعیان‏الشیعه»، برمی‏آید که این شخصیت قرآنی از علامه مجلسی و فیض کاشانی بیشترین بهره‏ها را از خرمن فضل و دانش آن بزرگان برده و در سال 1107 به افتخار اخذ اجازه از علامه مجلسی نایل آمده است.

مفسر قمی در خطه عالم‏پرور خراسان و در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود و بعد از تحصیلات ابتدایی به کسب علوم و دانش‏های رایج و معارف الهی پرداخت. این عالم بزرگ بر اثر تلاش و کوشش فراوان توانست آثار متعدد و پر ارجی را تالیف کند، که این آثار به نوبه خود، زینت‏بخش محافل علمی و مذهبی و چراغی فروزان برای دانش دوستان و معرفت‏جویان شد. در میان تالیفات پرارج وی، تفسیر بی‏نظیر «کنزالدقائق» منزلت ویژه‏ای دارد.

این تفسیر محصول سال‏ها تلاش و مطالعه مرحوم میرزا محمد قمی در آثار قرآنی به جای مانده از گذشتگان و مجموعه‏ای از بهترین نظریات برگزیده و زیباترین آثار دانشمندان و مفسران قبل از وی است. علامه مجلسی در تقریظ خود بر این تفسیر می‏نویسد: «خداوند جزای خیر دهد به عالم شایسته، دانشمند کامل، پژوهشگر ژرف‏نگر، جانشین زبردست گذشتگان، شخصیتی که دقیق‏ترین معانی علمی را با فکر تیزبین خود به دست می‏آورد و گوهرهای حقیقت را با رأی صائب خود استخراج می‏کند، عالم مطلع، نیک اقبال و تربیت یافته مکتب اهل‌بیت(ع)، مولانا میرزا محمد مولف این تفسیر. ان‏شاءاللّه پیوسته تحت تاییدات پروردگار توانا موفق باشد. او این تفسیر را زیبا، متقن، با کمال دقت، پرفایده و بجا نوشته و آیات بینات قرآن را با روایات ائمه طاهرین(ع) تفسیر نموده است. نکته‏های ناب معانی را از پوسته لفظ جدا نموده و سنت و کتاب را با هم تلفیق کرده است. او تمام تلاش خود را در تفسیر خویش به کار گرفته و آنچه از اخبار و احادیث لازم بوده استخراج نموده است. او همچنین معانی لطیف و رازهای ناگفته را به تفسیر خویش افزوده و تفسیر خود را پربار و پسندیده‏تر کرده است. خداوند او را از برکات ایمانش بهره‏مند گرداند و اهل ایمان را از تفسیر وی بهره‏ور سازد و به او بهترین جزای نیکوکاران را عطا فرماید و با ائمه طاهرین -صلوات اللّه علیهم اجمعین‌- محشور بگرداند.»

آقا جمال خوانساری، زبده‏ترین استاد مجامع علمی شیعه در عصر صفوی و صاحب تالیفات گرانسنگ علمی و تحقیقی، در مورد میرزا محمد قمی و تفسیر وی می‏نویسد: «اما بعد، خداوند متعال با فضل کامل خویش به جناب مولا، دانشمند عارف، فاضل هوشیار، جامع فضایل اخلاقی، دانای به علوم و حکمت‏های بشری، عالم به اسرار وحیانی و معارف قرآنی... مولانا میرزا محمد -که خداوند در هر زمینه‏ای یاور او باشد‌- همچنان که خداوند به او توفیق تالیف چنین تفسیر ارزشمندی را عنایت کرده است. وی در تالیف و گردآوری تفسیر خویش از معتبرترین تفاسیر و مشهورترین کتاب‏های حدیث بهره برده است. این تفسیر همانند نامش گنجینه نکات دقیق و دریای گوهرهای نایاب و ارزشمند است. هر خواننده‏ای که با دید حقیقت‏بین به آن نظری بیفکند، با صدف‏های پر از مرواریدِ حقیقت مواجه خواهد شد. خداوند دانش‏پژوهان و مشتاقان معارف قرآنی را از ثمرات و معارف آن بهره‏مند گرداند. و این تفسیر گرانسنگ را برای مولف فاضلش ذخیره آخرت قرار دهد.»

علامه شیخ آقابزرگ طهرانی، کتاب‌شناس مشهور اسلامی، در مورد تفسیر «کنزالدقائق» چنین می‏گوید: «این تفسیر همچون تفسیر "نورالثقلین" در پرتو معارف اهل‌بیت(ع) آیات قرآن را تفسیر کرده است؛ اما از جهات متعددی بر نورالثقلین برتری دارد؛ از جمله این که: اسناد روایات را بیان می‏کند؛ ارتباط آیات دیگر را با آیه مورد تفسیر روشن می‏نماید؛ نکات ادبی و اِعراب آیات مورد توجه قرار گرفته است؛ توضیح آیات را به طور مختصر و با شرح مزجی برآورده است و سپس به نقل روایات در مورد آن می‏پردازد؛ گاهی نکاتی را برخلاف نورالثقلین مطرح می‏نماید.»

علاوه بر امتیازاتی که علامه تهرانی فرموده است، در این تفسیر مزایای دیگری نیز مشاهده می‏شود؛ مثل: مباحث صرفی و نحوی، نقل و نقد اقوال دیگران، شناخت لغات، ارتباط الفاظ و آیات، توضیح الفاظ و مفردات روایات و احادیث وارده در ذیل آیات، و بهره‏گیری از اشعار برترین شعرای عرب همچون نابغه و کمیت بن زید اسدی.

مفسر قمی در تفسیر خویش، احادیث قرآنی را از تفسیر فرات‌بن ابراهیم، تفسیر قمی، عیاشی و تبیان شیخ طوسی نقل می‏کند. در مباحث تفسیری از مجمع‏البیان، تفسیر امام حسن عسکری(ع) ، تفسیر ابن مسعود و ابن عباس، کشاف، برهان، بیضاوی، الدرالمنثور، علی‌بن ابراهیم و دیگران بهره می‏گیرد.

میرزا محمد قمی در آغاز تفسیر خویش، هدف از تالیف این اثر ارزشمند را چنین بیان می‏کند: «من در گذشته، تعلیقاتی بر تفسیر مشهور علامه زمخشری نگاشته بودم و آن را با دقت و حوصله مطالعه و بررسی نمودم. سپس حواشی علامه زبردست، شیخ بهاءالدین عاملی را مطالعه نموده و در مورد مطالب آن اندیشیدم. آن‌گاه به نظرم آمد که تفسیری را که حاوی اسرار ناشناخته قرآن و در بردارنده نکات جدید و بکر در مورد تاویل آیات آن باشد، در پرتو احادیث و روایات و گفتارهای قرآنیِ ائمه اطهار‌(ع) تالیف نمایم.»

این تفسیر علاوه بر چاپ‏های قدیمی، که در 4 مجلد بزرگ بود، اخیرا در 17 جلد و با تحقیقات آقای حسین درگاهی منتشر و به جامعه قرآنی عرضه شده است. ترجمه این تفسیر در زمان مفسر انجام شده است و بخش‏هایی از آن در کتابخانه آیةاللّه مرعشی‌نجفي و قسمتی دیگر در کتابخانه آستان قدس موجود است. در یک کلام می‏توان گفت این تفسیر چکیده مهمترین تفاسیر امامیه و عصاره اندیشه‏های قرآنی تا عصر مفسر قمی است. کنزالدقائق سرشار از عبارت‏های زیبای انوارالتنزیل بیضاوی، جمع‏بندی و نظم و ترتیب مجمع‏البیان طبرسی، نکات جذاب و دلنشین کشاف زمخشری و حاشیه‏های شیخ بهایی و سایرین است که مولف، با تجزیه و تحلیل آنها، بهترین نظرات را برگزیده و سپس اندیشه‏های بدیع خویش را بر آنها افزوده، در نتیجه تفسیری نفیس، جامع و جالب توجه پدید آورده است. به همین جهت در طول سه قرن گذشته تفسیر کنزالدقائق مورد توجه قرآن ‏پژوهان بوده است.

همچنان که از ملاحظه تالیفات مفسر قمی برمی‏آید، وی به علوم مختلف عصر خویش احاطه داشته و در مورد هر موضوعی رساله‏ای جداگانه نگاشته است. او بر موضوعاتی چون: علوم بلاغت، سیره و تاریخ، علوم قرآنی و تفسیر ، کلام، فلسفه، علم حدیث، صرف و نحو، فقه، دعا، زیارت، شعر و ادبیات احاطه داشته و آرائی را ابراز نموده است.

علامه محقق شیخ محمد قمی‌مشهدی (صاحب تفسير حاضر) در نگاه ديگر علماي اسلامي اين‌گونه تعريف شده است: 
محدث قمی: «این عالم جلیل از شاگردان علامه مجلسی(ره) است و علامه مذکور، ثنای بلیغی از او و از تفسیر او نموده است و او را اجازه داده است.»
میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک‌الوسائل: «تفسیر کنزالدقائق از بهترین، جامع‏ترین و کامل‏ترین تفاسیر است و از تفسیر صافی و نورالثقلین مفیدتر می‏باشد.»
میرزا محمدباقر خوانساری: «او دانشمندی فاضل و عالمی عامل، ادیبی جامع‏نگر، محدثی فقیه و مفسری مطلع و مورد اطمینان می‏باشد. او از چهره‏های والامقام در عصر علامه مجلسی، محقق سبزواری و ملامحسن فیض کاشانی است.»
شیخ حر عاملی، صاحب وسائل‏الشیعه: «مولانا محمدبن رضا قمی از فضلای هم عصر ما است. او شرح منظومه‏ای در علم معانی و بیان دارد که در صد بیت تنظیم شده و به نام نجاح‏المطالب موسوم گردیده است.»

این مفسر گرانقدر در موارد متعددی از تفسیر خویش به دفاع از مقام ولایت پرداخته و آیاتی را که در مورد علی(ع) نازل شده، به نحو شایسته‏ای توضیح داده و شأن نزول آن را مستدل و محکم و در پرتو روایات اهل‌بیت(ع) مطرح كرده است. به عنوان نمونه او در ذیل آیه 55 سوره مائده که به آیه «ولایت» معروف است، می‏نویسد: «امام باقر(ع) در مورد آیه(انما ولیکم‌اللّه و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون‌الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون) می‏فرماید: عده‏ای از یهودیان که در میان آنان چهره‏های شاخصی مانند عبداللّه‌بن سلام، اسیدبن ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا وجود داشتند و به تازگی مسلمان شده بودند، آن روز برای تقویت ایمان و پرسش سوالاتی، به محضر پیامبر آمده بودند. آنان به رسول اکرم (ص) گفتند: ای پیامبر خدا! حضرت موسی(ع) برای خودش یوشع‌بن نون(ع) را وصی قرار داد، وصی شما کیست؟ ولی و سرپرست ما مسلمانان بعد از تو چه کسی خواهد بود؟ در این هنگام بود که آیه ولایت بر پیامبر نازل گردید. بعد از نزول وحی، رسول خدا به حاضرین فرمود: برخیزید! آنان بلند شدند و به همراه پیامبر به مسجد رفتند. همزمان با ورود پیامبر اکرم، سائلی از مسجد خارج می‏شد. پیامبر به سائل فرمود: ای سائل! آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟ گفت: بلی، این انگشتر را به من دادند. فرمود: آن را چه کسی به تو داد؟ او در حالی که به علی(ع) که در حال نماز بود اشاره می‏کرد، گفت: آن مردی که در حال نماز است، این انگشتر را به من بخشیده است. پیامبر دوباره پرسید: او در چه حالی آن را به تو داد؟ سائل گفت: او در حال نماز و موقع رکوع، آن را به من عطا کرد. در این موقع صدای پیامبر به تکبیر بلند شد و جمعیت حاضر در مسجد با پیامبر همصدا شدند.
بعد پیامبر به مردم فرمود: علی‌بن ابی‏طالب بعد از من، ولی و سرپرست شما است. آنان گفتند: ما راضی و خشنود هستیم که خداوند پروردگار ماست و اسلام دین ما و محمد(ص) پیامبر ما و علی‌بن ابی‌طالب(ع) رهبر و امام ما است. در این هنگام آیه بعد نازل شد که: (و من یتول اللّه و رسوله والذین امنوا فان حزب‌الله هم‌الغالبون) و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند(پیروزند؛ زیرا) حزب خدا پیروز و برتر است.

این کاوشگر معارف عالیه قرآن در نیمه اول قرن دوازدهم و در حدود سال 1125 قمری دار فانی را وداع گفت و به لقاءاللّه پیوست.

چاپ اول کتاب «تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب (جلد چهارم)» (عربي) در شمارگان 1000 نسخه، 493 صفحه و بهای دوره 17 جلدی 1110000 ریال راهی بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط