یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۰
«دختر نارنج و ترنج» به قلم یوسفی امروزی شد

کتاب «دختر نارنج و ترنج» در قالب یکی از کتاب‌های مجموعه «قصه‌ای نو از افسانه» نوشته محمدرضا یوسفی منتشر شد. مولف این مجموعه سعی دارد قصه‌هایی را که کودکان بارها شنیده‌اند، با نگاه و افزودن ماجراهایی امروزی‌تر بنویسد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این کتاب یکی از عناوین مجموعه کتاب‌های «قصه‌ای نو از افسانه» است که محمدرضا یوسفی آن‌ها را می‌نویسد و تصویرگری‌شان اثر سارا خرامان است. 

مجموعه «قصه‌ای نو، از افسانه» نگاهی تازه و دوباره به قصه‌هایی است که کودکان، بارها آن‌ها را شنیده‌اند. اما محمدرضا یوسفی این قصه‌ها را با ماجراهایی تازه بازنویسی کرده است
.

منبع اصلی بازنویسی این کتاب، جلد نخست مجموعه «قصه‌های ایرانی» نوشته انجوی شیرازی است.

پیش از این کتاب‌های «خاله سوسکه»، «نوروز می‌آید»، «گل خندان»، «پری غرغرو»، «ماه پیشونی»، «سنگ صبور»، «نمکی»، «راز سیب سرخ» و «بز زنگوله‌پا» در قالب مجموعه «قصه‌ای نو از افسانه» منتشر شده‌اند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«تا غروب، همین‌طور پیرزن بود که آمد و توی قصر رفت و ملکه را دید و ملکه به حرف تکراری او گوش داد و تحفه‌ای گرفت و رفت، هرچه شب نزدیک می‌شد، تب و لرز دو غلام بیشتر می‌شد، چون می‌دانستند ملکه همان‌طور که می‌بخشید، پس هم می‌گرفت و اگر پیرزن واقعی به قصر نمی‌آمد، دوباره آن‌ دوتا، غلام و برده می‌شدند و هیچی به هیچی. غلام اول گریه‌اش گرفت، غلام دوم داشت به بخت و سرنوشت خودش بد و بیراه می‌گفت که یکدفعه چشمش به آن پیرزن افتاد و گفت: «آمد! به زمین و آسمان و باد و باران قسم خودش است!»

هر دو به پیرزن خیره شدند. خودش بود. او مشک سوراخش را زیر بغل زده، نرم نرم می‌آمد. به دربان قصر سلام داد. به همه عمرش اولین روز بود که دربان جلو کسی را نمی‌گرفت و هرکس دلش می‌خواست توی قصر می‌رفت و بیرون می‌آمد. دو غلام جلو رفتند. از اسب پایین آمدند. به پیرزن تعظیم کردند و گفتند: «سلام ننه پیرزن! به قصر سلطان عالم خوش آمدید، ولی چرا این قدر دیر آمدید؟»

پیرزن به دو غلام چشم دوخت. آن‌ها را شناخت و گفت: « به خدای بهشت و جهنم قسم نمی‌خواستم بیایم، ولی دلم سوخت و با خودم گفتم، حالا شاهزاده ملکا ناجوانمردی کرد و مشک مرا سوراخ کرد، ولی من بد نباشم. از آن روز به جان جوان هر دوی شما دیگر مشکی ندارم تا توی شهر بگردم و آب بفروشم، ولی خب خدا را خوش نمی‌آید، شنیدم ملکا درد بی‌درمان گرفته، گفتم بیایم، شاید موی سفید من چاره درد او باشد و فرجی شود.»

غلام‌ها گفتند: «حتما می‌شود. ملک و ملکه منتظر شما هستند! وزیران، مشاوران، اشراف و اعیان چشم‌انتظار شما هستند!»

پیرزن جا خورد و گفت: «منتظر من؟ مگر من کی هستم؟»...

این کتاب با 64 صفحه، شمارگان دو هزار و 500 نسخه و قیمت چهار هزار و 500 تومان منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط