جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
بهزاد قادری: هنریک ایبسن را در ایران مثله کرده‌ایم!

دكتر بهزاد قادری محقق ایرانی عرصه تئاتر و نمایش، اعتقاد دارد که در نظام دانشگاهی ایران پژوهش‌های سازمان یافته و صحیح از منظر آکادمیک، درباره ایبسن، نمایشنامه‌نویس نروژی، صورت نگرفته است و ترجمه نمایشنامه‌های او نیز غالبا ضعیف است. به گفته او در خلا هرگونه کار آکادمیک سازمان یافته، هرکسی به ایبسن ناخنکی زده و بخشی از او را به یغما برده است و در ایران هم ایبسن چه در ترجمه و چه روی صحنه مثله می شود._

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، هنریک ایبسن را یکی از بزرگترین استادان هنر تئاتر در تمامی اعصار، همسنگ سوفوکل و شکسپیر خوانده‌اند. به دلیل دستاوردهای او در نمایشنامه‌نویسی در اکثر دانشکده‌های هنری جهان کرسی ایبسن‌شناسی گذاشته‌اند و مدام درباره او تحقیق و تفحص می‌کنند. پیش‌تر در ایران نیز این امر صورت گرفته، اما اکنون   بی‌توجهی خاصی نسبت به او وجود دارد. با بهزاد قادری از معدود ایبسن‌شناسان ایرانی درباره چگونگی شناخت آثار ایبسن در ایران گفت‌وگو کردیم. وي اعتقاد دارد که چون هنوز تمام آثار ایبسن به فارسی ترجمه نشده نمی‌توان به شناخت صحیحی از او دست یافت.
 

اهمیت ایبسن در تاریخ تئا‌تر بر کسی پوشیده نیست و الزامی در شناخت آرا و اندیشه‌ها و آثار ایبسن برای جامعه هنری کشور وجود دارد. به نسبت در ایران پژوهش‌هایی، هرچند کم درباره ایبسن صورت گرفته و خود شما یکی از کسانی هستید که تخصص ویژه در این موضوع دارید. با این اوصاف، به نظر شما شناخت ایرانیان از «هنریک ایبسن» چگونه است؟

این پرسش شما مرا به یاد چکامه «ایبسن» اثر ریلکه، می‌اندازد که روزگاری آن را ترجمه کردم و در سال ۱۳۷۴ در شماره ۵۲ مجله گردون منتشر شد. ریلکه در بخشی از این چکامه می‌گوید: «در برابر آثارت نشستم ‌‌ای لجوج‌، به‌ تقلای‌ فهمیدن‌ آن‌ها. همانند دیگران‌، دیگرانی‌ که‌ تمام عیار، چنانکه‌ هستی، تو را به‌حال‌ خود نمی‌گذارند، بل‌ پاره‌ای‌ از وجودت‌ را به‌یغما می‌برند و راضی از سهم‌ خود به راه‌ خویش‌ می‌روند.» آخر آن‌ روز‌ها هنوز معنی شهرت را نمی‌فهمیدم‌. مرادم‌ به‌یغمارفتن‌ انسانی‌ درشرف‌ تکوین‌ به‌دست‌ عوام است‌، آدمی‌ که‌ خلایق‌ به حریم‌ شالوده‌ کارش‌ شبیخون ‌ می‌زنند و اساس‌ آن‌ را پریشان ‌ می‌کنند.» انگار این سخن ریلکه به ما اشاره دارد. چطور می‌توانیم در ایران از ایبسن تصویر بایسته و شایسته‌ای داشته باشیم در حالی‌که هنوز بخشی از کارهای او به فارسی ترجمه نشده است؟ حتی همین ترجمه‌های موجود، کارهای کژوکوژی از ترجمه‌های انگلیسی، گاهی هم از ترجمه‌های فرانسوی، هستند. ترجمه‌های انگلیسی آثار ایبسن، به گفته‌ برنارد شاو، متاثر از فرایند مبتذل سازی آثار او در انگلیس است؛ ایبسن برای مقاصد ویژه! منظورم ترجمه‌های سنتی مترجمان کشور انگلیس است نه همه‌ ترجمه‌های موجود از آثار ایبسن به زبان انگلیسی.

گویا شما در مقاله‌ای به این موضوع پرداخته‌اید؟

من در مقاله «Ibsen in Translation in Iran» گفته‌ام که در خلا هرگونه کار آکادمیک سازمان یافته، از ترجمه آثار ایبسن گرفته تا پژوهش درباره آن‌ها، هرکسی پس از مشروطه و خاصه در این چند دهه به ایبسن ناخنکی زده است و بخشی از او را به یغما برده است. از کتاب «ایبسن آشوبگرای» امیرحسین آریان‌پور که بازگویی حرف‌های منتقدان مارکسیستی چون مهرینگ، لوناچارسکی و پلخانف است (البته بی‌آن‌که نویسنده منطق تحلیلی این نویسندگان را نیز برای خواننده ایرانی روشن کند) بگیرید تا برسید به حرف‌هایی که در حاشیه و هنگامه اجرای نمایش هداگابلر که دوسال پیش در ایران  روی سن رفت.

دریافت این نویسندگان از ایبسن چگونه بوده است؟

یکی ایبسن را عامل فراماسونری و آلت دست سرمایه داری غرب معرفی می‌کند و دیگری می‌گوید، «سبک واقع‌گرا و  غیر ارسطویی  ایبسن تاثیر فراوانی بر درام معاصر ایرانی نهاد که از آن میان می‌توان به بهرام بیضایی، اکبر رادی، ساعدی و علی حاتمی اشاره کرد»- تاکید بر غیر ارسطویی از من است. حالا از ردیف کردن نام این نمایشنامه و فیلمنامه‌نویسان ایرانی که بگذریم، که البته اشکال بسیاری در ردیف کردن این نام‌ها وجود دارد، خیلی حرف است که سبک ایبسن «غیر ارسطویی» خوانده شود. این حرف‌ها همه‌اش در سطح ویکیپیدیاست که انگار اپیدمی جهانی است. به نظر من چخوف فکر می‌کرد ایبسن شهامت چالش و رویارویی با ارسطو را ندارد و همین شد که او نمایشنامه «مرغ دریایی» را در پاسخ به نمایشنامه «مرغابی وحشی» ایبسن نوشت تا نشان دهد جسارت یعنی چه! البته، خیلی‌ها فکر می‌کردند چخوف از روی دست شاگرد اول کلاس نگاه کرده، ولی ایبسن می‌دانست بینامتنیت یعنی چه. استریندبرگ هم او را «ننه قمر» نق‌نقوی بی‌خبر از روزگار معاصر می‌دانست. ایبسن، اما، جودوئیستی بود که می‌دانست چطور با فن خود ارسطو، او را خاک کند – او این‌را از بایرن آموخته‌بود. ایبسن فیلسوفی اجتماعی بود که خوب می‌توانست افلاطون و ارسطو را، با هم، در کنار «شرکه‌گور» بگذارد و از «زخم ابدی» سخن بگوید. چخوف از این حرف‌ها زیاد خوشش نمی‌آمد؛ او پزشک بود و با عصب و روان و زیست‌شیمی آدم‌ها سروکار داشت.

چگونه می‌توان به‌شناختی دقیق و صحیح از اندیشه‌های ایبسن رسید؟

نمی‌دانم منظورتان از شناخت «دقیق و صحیح» چیست. اگر همه‌ آثار ایبسن را از زبان نروژی به فارسی می‌داشتیم و نقد علمی هم برکار‌هایش می‌نوشتیم، بازهم نمی‌توانستیم‌شناخت را «صحیح» بدانیم، هر چند شناخت‌ها می‌توانند در دستگاه‌های فکری خودشان دقیق باشند. نمی‌توانیم به‌دنبال خوانشی یگانه از ایبسن یا هرکس دیگری باشیم. ایبسن «نوهگل»ی است که، به نظر من، پلی است بین دیالکتیک ذهنی هگل و دیالکتیک مادی و مادی گرایی تاریخی کارل مارکس. حالا آن جنابی را که ایبسن را بلندگوی سرمایه‌داری غرب می‌داند به بررسی پژوهش‌های تازه درباره‌ الهام گرفتن ماکس وبر از ایبسن برای نوشتن «اخلاق پروتستانی و روحیه‌ی سرمایه‌داری» و نیز آن دوست دیگر را که ایبسن را ضد ارسطو می‌داند به مفهوم تراژدی بورژوایی و نقش ایبسن در آن دعوت می‌کنم. ضمناً، بهتر است هردو این دوستان بدانند برای اظهار نظر در باره‌ ایبسن در ایران نگاهی گذرا به تارنمای کتابخانه‌ ملی ایران و International Ibsen Bibliography پربدک نیست.

نظر انتقادی شما درباره ترجمه‌های فارسی آثار ایبسن چیست؟

تاریخ هنر و اندیشه بخشی از سرنوشت و میراث کلی بشر است و در پدیدار‌شناسی ذهن، تراژدی آدمی - یعنی مشقت جستجوی بی‌پایان برای دانایی - آن‌طور که هگل می‌گفت، آگاهی یافتن از این گنجینه یا سرنوشت است که یعنی گام نهادن در تاریخ، آن‌هم بدون شیفتگی به اندیشه‌ها و بت‌سازی از اندیشمندان. اگر به این سو پیش رویم، باید انتظار داشت که همه‌ این سرنوشت بشری (بایگانی فرهنگی) برای همگان فراهم باشد و این بر عهده‌ دانشگاه های ماست و این‌ها هم با این آرمان فاصله‌ زیادی دارند. ما فعلاً بیشتر تدریس یا مسافرکشی علمی! می‌کنیم. آن‌چه در باره‌ بیشتر ترجمه‌های آثار ایبسن به فارسی می‌توانم بگویم این است که هنوز خیلی با پژوهش-ترجمه فاصله دارند و همین است که ایبسن را «خوب» مثله می‌کنیم، با ترجمه یا برصحنه. 

کتاب‌ها و مقالات پژوهشی فارسی درباره ایبسن چه ضعف‌هایی دارند؟

در زبان فارسی این تحقیقات فاقد روشمندی هستند. کار‌ها بیشتر از سر شیفتگی‌اند تا تجزیه و تحلیل انتقادی در چارچوب‌های مشخص. در جاهای دیگر، ایبسن خیلی دانشگاهی شده و او را بیشتر به عنوان مصلح اجتماعی می‌بینند –که بد نیست – اما «طرز سخن» او کمتر به بحث گذاشته شده است.

رویکرد خود شما در نگارش کتاب ایبسن، آرمانشهر و آشوب چه بوده است؟

نخست خواسته‌ام دیدگاهی متفاوت از آن‌چه که آقای آریانپور در چند دهه پیش در ایران در جزوه «ایبسن آشوبگرای» مطرح کردند ارایه دهم. بگویم که نخستین کتاب جامعه شناسی را که خواندم از ایشان بود و اولین نمایشنامه‌ای که در دوران دبیرستان خواندم ‌ «استاد معمار» ایبسن بود. آن زمان هردو برایم پرمایه بودند. در‌‌ همان مقاله‌ «ایبسن به زبان فارسی در ایران» به آسیب‌شناسی ترجمه‌ ایبسن در ایران اشاره کرده‌ام. به نظر می‌رسد تا پیش از سال۱۳۵۷ از بخشی از ایبسن که مطلق‌گراست بهره‌برداری شده است. به گمانم «ایبسن آشوبگرای» را به عنوان پدیده بشناسیم و چرایی‌اش را بفهمیم، اما این را برای آریانپور افت می‌بینم. پس به دنبال برابر نهاد چنین چیزی رفتم. اول منظورم این است که ایبسن آنارشیست نیست بلکه بیشتر به «کائوس» یا جهانی تیوتانیک، یعنی جهانی رو به گسترش و آمیخته با شوخ طبعی و پارادوکس گرایش دارد. دوم می‌خواهم بگویم به نظرم ایبسن در نمایشنامه‌هایش کاری می‌کند که اگر خوب در آن‌ها دقیق شویم، در پس صورتک آرام و متین آدم‌ها، بتوانیم نیشخند جمجمه را ببینیم. لازم است این را هم بیان کنم که آکادمی غربی یا مافیای ایبسن چندان به این رویکرد روی خوش نشان نداده است.



بهزاد قادری دارای دکترای ادبیات نمایشی از انگلستان است. او تاکنون سمت‌های علمی و آموزشی مختلفی را در دانشگاه‌های ایران و کشورهای دیگر تجربه کرده است. مقالات پرشماری به قلم او در نشریات ایرانی و جهانی منتشر شده است. پایان‌نامه‌هایی که او راهنمایی‌شان را برعهده داشته، با رویکرد ادبیات تطبیقی و پیش کشیدن ادبیات نمایشی، رمان و شعر ایران معاصر بوده است. کلاس‌های «نقد و بررسی ادبیات معاصر ایران» او، از شهرت خاصی در بین دانشجویان ادبیات دانشگاه‌های سراسر کشور برخوردار بود.

پیشتر نمایشنامه‌های مرغابی وحشی (با یداالله آقاعباسی)، روسمرسهولم، هنگامی که ما مردگان سربرداریم، جان گابریل بورکمان، و پرگنت از آثار ایبسن، نخستین آدم، مارکوپولی (با آقاعباسی)، گوریل پشمالو، و مرد یخین می‌آید از یوجین اونیل و دو نسخه‌ خاندان چن‌چی، به ترتیب، از پرسی بیش شلی و آنتونن آرتو، با ترجمه بهزاد قادری منتشر شده‌اند.

از تالیفات و ترجمه‌های علمی–پژوهشی قادری می‌توان به «ایبسن، آرمانشهر و آشوب» با نشر پرسش، «با چراغ در آینه‌های قناس: ادبیات نمایشی رمانتیسیسم و تئا‌تر پسامدرن» با نشر قطره، «گذر از تئا‌تر ارسطویی به درام پسامدرن» انتشارات دانشگاه شهیدباهنر کرمان چاپ دوم با نشر پرسش با نام «چشم انداز ادبیات نمایشی» و ترجمه‌ کتاب «مرگ تراژدی» اثر جرج اشتاینر اشاره کرد.

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها