یکشنبه ۴ دی ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
داستان چیست ؟

محمد رضا نظری دارکولی،نویسنده :هر اندیشه ، خیال ، مطلب و حادثه ای که قابل بیان باشد داستان است . و طبیعی است که اندیشه ، خیال وحوادث با ترتیب توالی گذر زمان نقل می شوند . پس به عبارتی می توان گفت ـ داستان هر حادثه ی واقعی و تخیلی ای است که با ترتیب...

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) محمد رضا نظری دارکولی،نویسنده :هر اندیشه ، خیال ، مطلب و حادثه ای که قابل بیان باشد داستان است . و طبیعی است که اندیشه ، خیال وحوادث با ترتیب توالی گذر زمان نقل می شوند . پس به عبارتی می توان گفت ـ داستان هر حادثه ی واقعی و تخیلی ای است که با ترتیب توالی گذر زمان نقل می شود . 

رولان بارت می گفت : « داستان،جمله ای است طولانی و هر جمله داستانی است کوتاه . » 

هر داستانی با هدف برقراری ارتباط و انتقال اطلاعات به نگارش می رسد . حال این که خود داستان بر اساس چگونگی ذهنیت و سواد تشخیص و بصری یا قدرت تخیل نویسنده در ذهن او به تکامل رسیده و آماده بیان می شود ؛ به عبارتی می توان گفت ـ هرآنچه داستان خوانده شود زاییده ی زبان است و به سبب این که زبان در هر صورت و گونه ی تعریفی خود دارای ویژگی تآویل پذیری است ، داستان نیز در هر فرم و ساختاری قابل تآویل و تحلیل است . 

هرداستانی که به نگارش می رسد تا حدی قابل توجه معرف چگونگی ذهنیت ، دیدگاه و اندیشه ی نویسنده ی آن است ؛ اما این تعریف هیچ وقت کامل و پایدار نیست . چرا که داستان از زبان سرچشمه می گیرد و زبان دارای ویژگی سیلان و غیر قابل پیش بینی بودن است ؛ چنان که دیدگاه و اندیشه ی نویسنده شاید هرلحظه دستخوش تغییراتی شود . 

وقتی داستانی به نگارش می رسد به واسطه ی این که در چارچوب محدود معنای کلمات و جملات قرار می گیرد تحلیل پذیر تر و قابل درک تر از مرحله ی ابتدایی تشکیل وزبانی خود می شود . چون در حقیقت معنا از یک فیلتر منطقی اجتماعی با هدف ابتدا برقراری ارتباط وسپس انتقال اطلاعات عبور می کند . 

در این جاست که گونه های مختلف نگارشی ، سبک های ادبی و شیوه های مختلف بیان در ادبیات به وجود می آیند ومعنا در گرو چگونگی بیان وادبیات فرهنگ های مختلف آدم ها قرار می گیرد .
هر داستان برای برقراری ارتباط و انتقال اطلاعات با کنار هم قرار گرفتن عناصری از جمله ـ طرح ، شخصیت ، معنا و بیان به وجود می آید وسطح کیفیت ادبی هر داستان به وجود این عناصر وچگونگی ایفای نقش آن ها بستگی دارد . 

ارسطو در حدود دو هزار و سیصد سال پیش معتقد بود که طرح داستان از سه بخش « آغاز ، میانه ، پایان » تشکیل می یابد . امروزه نویسندگان و منتقدان هم بعد از قرن ها تحقیق و نگارش تجربی هنگام تعریف ارکان اصلی پیرنگ داستان ها به عینه همان تعریف ارسطو را به کار می گیرند و اگر تفاوت اندکی دیده می شود ، این تفاوت لفظی بوده و فقط در ظاهر بیان آن هاست. 

تزوتان تودورف که یکی از منتقدان صاحب نام است طرح داستان را بدین گونه می خواند : « وضعیت اولیه – کارکرد 1و2 و 3 و ... – وضعیت نهایی » ، که این تعبیر نیز به صورتی روشن تعریف ارسطویی را برای ما تداعی می کند . همچنان که رولان بارت هم می گوید : « وضعیت اولیه + نقش های مختلف + وضعیت نهایی » . سه بخش « آغاز ، میانه ، پایان » هر يك از نظرگاه کاربردی تعاریفی ویژه دارند .
 
آغاز
آغاز هر داستان ورود به دنیایی از موقعیت هاست . حال این موقعیت ها هم می توانند پایدار باشند و هم جریان که دوگانه ی آن ها زمان هستند . به تعبیری می توان گفت ـ تمامی موقعیت ها زمان هستند . موقعیت های پایدار و جریان ، هر دو به واسطه ی این که زمان هستند ، در جریانند . چراکه ویژگی ممتاز زمان سیلان آن است . به عبارتی می توانیم بگوییم ـ موقعیت های به اصطلاح پایدار فقط می توانند در صورت تظاهری پایدار جلوه کنند و به واقع ماهیت وجودی آن ها در زمان و سیلان است . به همین روی ما در این جا « آغاز » را زمان می نامیم .

میانه
در بخش « میانه » صورت جریان زمان روشن می شود . در این بخش بیانی ، دگرگونی های حاصل از سیلان زمان تشریح می شوند . به عبارتی ساده تر در «میانه» که خود ماهیت زمانی دارد ، تمام موقعیت های بخش زمان به واسطه ی روایت هایی از جنس علت تعریف روشنی می یابند . به این سبب ما بخش « میانه » را زمان تصویر زمان نام می نهیم .

پایان
در بخش « پایان » موقععیت های زمان ( بخش اول ) را که به سبب سیلان خود به دگرگونی رسیده اند و صورت جدیدی یافته اند می توانیم ببینیم . این موقعیت های جدید نیز به واقع جریان هستند و می توانند دست خوش دگرگونی های زمانی دیگری شوند و بیشتر از پیش یا با صورتی دیگر تصویر معنا نمایند . چرا که آن ها هم زمان هستند و زمان همیشه در جریان است . به همین رو ما کلمه « پایان » ارسطو را اصلاح می کنیم و آن را زمان می نامیم .
ما در این جا ( آغاز ، میانه ، پایان ) را بنا به اشاراتی که به آن ها داشتیم بدین گونه معرفی می کنیم : [ زمان ، زمان تصویر زمان ، زمان ] .

زمان
همان طور که پیش تر اشاره کردیم ، بخش زمان در داستان ، ورود به دنیایی از موقعیت هاست ؛ و این موقعیت ها جریان هستند . هر نویسنده ای به واقع برای شروع داستان به دامنه ی موقعیتی وارد شده و با بهره گیری از گونه ای بیان آن را به تعریف می رساند . برای مثال می توانیم به داستان « محاکمه » نوشته ی فرانتس کافکا اشاره ای داشته باشیم که بدین صورت شروع می شود :

« حتمن کسی به یوزف ک . تهمت زده بود ، چون
بی آنکه خطایی ازش سرزده باشد یک روز صبح
بازداشت شد . ... » 1
این نوشته در حقیقت یک موقعیت است . و موقعیت یکی از روز های زندگی فردی به نام یوزف ک . است که هنوز برای ما نا آشناست . در حالی که این فرد پیش از بازداشتش و قرار گرفتن در چنین حادثه ای بدون تردید وجود داشته و روزی نا خواسته برای او فرا رسیده که در خلال زمان آن روز بازداشت شده است .
همچنین بازداشت شدن او نیز موقعیت است . یعنی موقعیت قابل توجه زندگی یوزف ک . که به سبب نیاز داشتن به تشریح و تصویر، داستان شده است . کافکا با روایت این حادثه وارد یک موقعیت زمانی از زندگی شخصیتی می شود که به واقع در عالم طبیعی می تواند وجود خارجی داشته باشد . پس به سهولت می توانیم بگوییم ـ شروع هر داستانی بدون تردید زمان است .

زمان تصویر زمان
بخش دوم هر داستان دامنه ای است که در آن موقعیت ها و حوادث بخش اول ( زمان ) به تشریح و تصویر بنیادی می رسند . در این بخش که خود نیز خارج از زمان نیست خرده روایت ها و شخصیت های فرعی قرار دارند که مکمل بیان حوادث بنیادی بخش اول هستند . به عبارتی بخش دوم هر داستان یک موقعیت زمانی برای تصویر هرچه روشن تر بخش اول آن است .
برای ذکر مثال دوباره به داستان محاکمه باز می گردیم :

« ... آشپز صاحب خانه اش که همیشه ساعت هشت
صبحانه اش را می آورد ، این بار پیدایش نشد .
همچو چیزی پیش از این هرگز اتفاق نیفتاده بود .
ک. کمی دیگر صبر کرد و ... » 1

در این جا به روشنی می توان دید که روایت نسبت به جملات پیشین جهت و بار معنایی متفاوتی دارد و از تعریف حوادث محوری به مسیر تشریح و تصویر موقعیت های روایت شده پیشین تغییر جهت داده است . راوی در این بخش روابط علت و معلول تصویر کننده حوادث اصلی را پدید می آورد و به گونه ای روشن حوادث اصلی داستان را که در بخش اول رخ داده اند و به صورت کلی روایت شده اند برای ما آشنا می نماید . چنان که شخصیت یوزف . ک به وسیله خرده روایات و شخصیت های فرعی تعریف می شود .

زمان
در این بخش روایت داستان به پایان می رسد ، معناهای متن تصویر می شوند و موقعیت محوری ای که در بخش اول به صورت نا تمام معرفی شد به تکامل می رسد . اما به سبب سیلان و گذری که در ماهیت زمان موجود است می تواند فراتر از صورت پایان شده متن القای معنا کرده و همگام با اندیشه همیشه در حال پیشرفت خوانندگان داستان تا گذری قابل توجه از زمان در ذهن آن ها تصویر سازی کند . یعنی به عبارتی داستان همیشه نو و قابل توجه باشد . مانند داستان های نمادین که چنین سرانجامی دارند . اگر باز هم به داستان محاکمه کافکا برگردیم می بینیم که موقعییت دستگیر شدن غیر قابل پیش بینی یوزف . ک در پایان بدون محاکمه به مجازات و مرگ او می انجامد . پایان این داستان همچون نامه ای دربسته ناتمام مانده است . البته در مورد این اثر کافکا باید توجه داشت که از سوی خود نویسنده به سرانجام روایت نرسیده است . اما تمام داستان های کافکا نمادین هستند و نمونه های بسیار مناسبی برای معرفی این بخش به شمار می آیند . 
-----------------------------
1. محاکمه نوشته ی فرانتس کافکا ، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم ، نشر نیلوفر
2. محاکمه ، نوشته ی فرانتس کافکا ، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم ، نشر نیلوفر


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها