دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۵
بدترین درد  از دست دادن هویت است

اسعد اردلان معتقد است که بدترین درد برای یک انسان این است که هویت خود را از دست بدهد. وی می‌گوید برای اینکه یادم نرود از کجا آمده‌ام، غیر از اداره در دیگر مواقع بیشتر با شلوار کُردی به همه جا می‌روم و بچه‌هایم را نیز به حفظ این هویت واداشته‌ام.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زهرا حقانی: اسعد اردلان، نویسنده و پژوهشگر و دیپلمات بازنشسته کُردتبار است که سال‌ها ریاست بخش «مطالعات حقوقی و بین‌المللی وزارت امور خارجه» را عهده دار بود. وی از کارشناسان حقوق بین‌الملل و پژوهشگر فعال در مسائل مربوط به کُردهاست. اردلان در گفت‌وگو با خبرنگار ایبنا از تحصیل تا دیپلمات شدن و نوشتن و مطالعه کتاب و علاقه‌مندی‌ به هویت کردی خود صحبت کرد.
 
اسعد اردلان را معرفی ‌کنید
 
متولد 21 آذرماه 1326هستم. در خانواده‌ای متوسط  شهری در یکی از محلات قدیمی سنندج به دنیا آمدم. پدرم کارمند بانک بود و زمین کشاورزی هم داشت. مادرم معلم ادبیات بود و تسلط بسیاری به ادبیات و مسائل دینی داشت. تابستان‌ها که مدرسه تعطیل می‌شد من را به خواندن «کلیله و دمنه»، «کلیات سعدی»، «مثنوی مولوی»، «دیوان حافظ»، قصص‌الانبیاء و سایر متون متداول آن روزگاران ترغیب می‌کرد و خودش هم مدام برایمان شعر می‌خواند و توصیه‌های اخلاقی و دینی می‌کرد. برای هر رویدادی چندین شعر می‌دانست؛ در آن فضا بزرگ شدم. به خاطر علاقه پدرم دیپلم ریاضی گرفتم و بعد از سربازی و استخدام و بیش از سه سال دوری از درس مدرسه، همزمان در رشته مهندسی کشاورزی و علوم سیاسی قبول شدم. در نهایت لیسانس علوم سیاسی را دریافت کردم و با یکی از همکلاسی‌هایم که به شدت عاشق کتاب و مطالعه و ادامه تحصیلات عالی بود ازدواج کردم که او مرا هم به کتاب خواندن و کتابخانه داشتن و هم به تحصیلات عالی وادار کرد و خود نیز همین راه را ادامه داد.
 
هر دو به‌طور رسمی در 1354 در وزارت آموزش عالی استخدام شدیم. با تشویق همسرم در آزمون ورودی وزارت خارجه در 1355 شرکت کردم و با قبولی در آزمون و ورود به آن فضا، کارمند دستگاه دیپلماسی شدم. تا سال 1391 نیز در وزارت خارجه بودم و در این مدت مأموریت‌های مختلف داخلی و خارجی داشتم.
 
برای اینکه نگویند مردان ایرانی خودشان را نسبت به همسرشان ارجح می‌دانند، ابتدا همسرم را برای تحصیل دکترا فرستادم. او در سال 1362 مدرک گرفت و من دو سال بعد. از سال 1364 همزمان با دریافت مدرک دکترا در رشته حقوق بین‌الملل،‌ به‌طور جسته گریخته در دانشگاه نیز تدریس کردم. امروز هم مدیریت یک موسسه آموزش عالی را برعهده دارم و به نوشتن هم ادامه می‌دهم. همچنان نیز دغدغه مسائل فرهنگی و هویتی دارم. بیشترین تولیدات من در حوزه فعالیت‌های فرهنگی است، ولی روابط بین‌الملل و حقوق بین‌الملل را نیز رها نکردم. کتاب دومم با عنوان «حقوق ملت‌ها» شامل مجموعه‌ای از مقالات حقوقی من است.
 
کتاب «طنز سرخ» حاصل تجربیات شما در سال‌هایی است که در حوزه سیاست فعالیت می‌کردید. درباره این کتاب توضیح دهید.
 
من یک مأمویت خارج از کشور به‌عنوان دیپلمات داشتم که قبل از انقلاب در بخارست پایتخت رومانی شروع شد و تا دو سال بعد از انقلاب نیز ادامه پیدا کرد. کتاب «طنز سرخ» حاصل بخشی از تجربه سیاسی نخستین و تنها ماموریت ثابت من است. آن زمان درهای کشورهای کمونیستی بسته بود و خیلی کم کسانی می‌توانستند به آن کشورها بروند و هر ایرانی نیز به آنجا می‌رفت باید در بازگشت جواب پس می‌داد. به همین جهت تعداد محدودی از ایرانی‌ها به آن کشورها سفر می‌کردند و یا درس می خواندند. من در آن کشور، به دلیل مراقبت‌های شدید امنیتی، هم باید مراقب جامعه ایرانی می‌بودم و هم مراقب خودم. همزمان به مطالعه درباره اوضاع اجتماعی آنجا پرداختم. از همان هفته‌های اول متوجه شدم که مردم استعداد فوق‌‌العاده‌ای در زمینه سرودن طنز دارند. از واژه «سرودن» استفاده می‌کنم، چون برخی طنزها آنقدر زیباست که بیشتر به شعر شبیه است تا نثر. همین من را کنجکاو کرد. با کمک دانشجویان ایرانی اطلاعات اجتماعی را دریافت می‌کردم و خودم نیز پس از پایان مأموریت وهمزمان با تحصیل دکترا، به‌عنوان دانشجو فرصت بهتری یافتم تا به‌طور مستقیم با مردم در ارتباط باشم. پیگیری کردم ببینم ریشه این طنزها از کجاست و به تمام کشورهای اروپای شرقی به استثنای لهستان و شوروی سفر کردم و همه جا از مردم می‌خواستم برایم به اصطلاح عامیانه جوک تعریف کنند.
 
دوره‌ای با مرحوم عمران صلاحی و تعدادی از ادبا و مترجمان خوب کشور، جلساتی فرهنگی و ادبی داشتیم و ماهی یک بار همدیگر را می‌دیدیم. عمران و جناب استاد سیف‌الله گلکار که مترجم و وکیل هستند، همیشه طنز می‌گفتند و من نیز از نوجوانی شوخ طبع بودم و طنز می‌گفتم. وقتی این طنزهایی را که از آن دوران به یاد داشتم در دوره ماهیانه تعریف کردم، زنده‌یاد عمران گفت چرا اینها را نمی‌نویسی؟ گفت هرآنچه را می‌توانی بنویسی، بنویس. این مطلب را به‌صورت مقاله‌ای تالیف کردم و وقتی عمران صلاحی آن‌را خواند، گفت اگر این را در روزنامه و مجله چاپ کنید از یاد می‌رود، توصیه می‌کنم، به کتاب تبدیل کنید. برای اینکه فصل اول این کتاب را بنویسم، 14 هزار و 700 صفحه مطلب طنز که در دسترسم قرار گرفت خواندم و به همین صورت کار را ادامه دادم. وقتی کار تمام شد، کتاب را به چند نفر از دوستان اهل ادب دادم و آن‌ها اظهار کردند که این موضوع مخصوص اروپای شرقی نیست، بلکه به همه دنیا مربوط می‌شود، بعد از تایید آن‌ها، کتاب را برای دریافت مجوز نشر به وزارت ارشاد فرستادم و منتشر شد.
 
کتاب در سال 1391 از سوی نشر ژیار چاپ شد. به دلایلی دوست داشتم کتاب اگر سودی دارد به یک ناشر شهر خودم برسد. کتاب «طنز سرخ» در واقع، روایت سیاسی جوامع اروپای شرقی اقمار شوروی در زمان قبل از فروپاشی شوروی و بعد از آن به زبان طنز است. این کتاب به نوعی روایت کره شمالی امروز نیز هست و چند طنز هم از این کشور آورده‌ام. یک نگرانی در میان برخی در کشورهای اروپای شرقی وجود داشت که بعد از فروپاشی شوروی و نظام‌های مشابه در اروپای خاوری، طنز از بین برود. در این کتاب من به دنبال اثبات یک فرضیه هم بودم که به آن دست یافتم. اینکه می‌گویند طنز در محیط دموکراتیک و آزاد رشد پیدا می‌کند، چون نوعی هنر است، ولی ثابت کردم که طنز سیاسی نیاز به استبداد دارد و در محیط دموکراتیک رشد نمی‌کند. مقایسه میان طنزهای قبل و بعد از فروپاشی این رژیم‌ها در طنزها در همین کتاب این فرضیه را ثابت می‌کرد. طنز زبان مخفی مردمی است که می‌ترسند حرف عادی بزنند. بنابراین محیط هرچه بسته‌تر باشد، ظرافت و قدرت طنز بیشتر است.
 
در مجارستان وزارت صنایع مسئول شد که مشکلات خصوصی‌سازی را به‌صورت طنز بیان کند. آن کتاب را هم وزیر صنایع مجارستان در ملاقاتی به من هدیه کرد. بخش‌هایی از آن کتاب را نیز در «طنز سرخ» آورده‌ام. امروز با باز شدن درهای این کشورها، طنز سیاسی کم شده، ولی هنوز نمرده است. به این دلیل که سرخ، رنگ جوامع کمونیستی است، نام کتاب را «طنز سرخ» گذاشتم و رنگ جلد کتاب نیز متأثر از همین مساله است. ناگفته نمانده چهار ماه برای نامگذاری این کتاب وقت گذاشتم.
 
درباره سال‌هایی که مشغول نوشتن هستید، بیشتر بگویید.

من رسما تاکنون به‌صورت مستقل دو کتاب منتشر کرده‌ام. غیر از «طنز سرخ»، دیگر کتابم با عنوان «حقوق ملت‌ها» برخی ازمقالات من در زمینه حقوق بین‌الملل از سال‌ 1364 تا چند سال پیش است. چون تدریس می‌کردم، بنیان بسیاری از کتاب‌ها را گذاشته‌ام، ولی هنوز چاپ نشده است. اگر چند ماه فرصت نشستن در پشت میز کارم را داشته باشم کتابی را با موضوع «مین» که فقط نیاز به ویراستاری خودم دارد را به سرانجام خواهم رساند. مقاله‌ای در کتاب «حقوق ملت‌ها» در این زمینه وجود دارد که آن‌را بسط داده‌ام و مراحل پایانی را سپری می‌کند. کتابشناسی مطالعات در مورد کردها را نیز در دست آماده‌سازی دارم .تاکنون در تاسیس هفت سازمان مردم‌نهاد مشارکت داشته‌ام که یکی از آن‌ها که در سال 1382 تاسیس شده، کانون مشارکت در پاکسازی مین است. از طریق این کانون در مورد آسیب‌های مین اطلاع‌رسانی و برای جمع‌آوری مین‌ها به وسیله دستگاه‌های مسئول یادآوری می‌کردیم. در آن زمان ماهی حدود 70 نفر در مناطق مرزی کشور از آذربایجان تا خوزستان روی مین می‌رفتند و هیچ اقدام جدی برای جمع‌آوری مین‌ها صورت نمی‌گرفت. آنقدر تلاش کردیم تا امروز این آمار به میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش یافته، ولی هنوز مین قربانی می گیرد. انجمنی در همین زمینه در سنندج  پس از فعالیت بسیار  به‌صورت دوسالانه به فعالان این عرصه جایزه‌ای اهدا می‌کند.
 
این سازمان مردم‌نهاد به نام «ماف» در سنندج با همکاری سازمان صلیب سرخ بین‌المللی دفتر تهران، تاکنون 130 آبادی را شناسایی و مناطق مین‌گذاری شده را مشخص کرده است. این گروه سال‌هاست از قربانیان مین حمایت می‌کند.
 
چند سال پیش از سوی دانشجویان کُرد دانشگاه امیرکبیر برای سخنرانی در جلسه‌ای فرهنگی دعوت شدم. در این جلسه به دانشجویان گفتم می‌خواهم در این جلسه از درد مشترکمان در سه استان کردستان، ایلام و کرمانشاه و 2 استان دیگر صحبت کنم. آنجا گفتم که مین معضلی برای زندگی این مناطق است. همت کنید و برای جمع‌آوری این مین‌ها فشار بیاورید، اطلاع‌رسانی کنید و به آسیب‌دیدگان کمک نمایید.
 
بسیار تلاش کرده‌ام هویت خود را حفظ کنیم. به نظر من بدترین درد برای یک انسان این است که هویت  خود را از دست بدهد. برای اینکه یادم نرود از کجا آمده‌ام، غیر از اداره در دیگر مواقع بیشتر با شلوار کردی به همه جا می‌روم و بچه‌هایم را نیز به حفظ این هویت واداشته‌ام.
 
علاقه‌مندی شما برای مطالعه بیشتر در چه زمینه‌هایی است؟
 
بیشترین علاقه‌مندی و دغدغه من در حوزه فرهنگ است، ولی به توصیه استادم مرحوم دکتر مقتدر، مطالعات بین‌رشته‌ای را سر لوحه کارم قرار داده‌ام. هیچگاه پشت‌سرهم، سه کتاب از یک مقوله نمی‌خوانم. مرحوم دکتر شریعتی بحثی درباره اِلیناسیون دارد. او می‌گوید خیلی چیزها انسان را مسخ و از خود بیخود می‌کند حتی زهد. متوجه شدم وقتی سه کتاب شعر می‌خوانیم، احساسات شاعرانه ما تحریک می‌شود و فکر می‌کنیم دنیا دنیای شاعری است. معلم ادبیات ما می‌گفت فقط به شعر بچسبید و دیگر مقوله‌ها را رها کنید. هر یک از دیگر معلمان نیز با استدلال‌هایی همین را درباره حوزه تخصصی خود می‌گفتند و دلیل آن نیز این بود که این افراد در اثر قرار گرفتن مداوم در یک فضا، دچار نوعی اِلیناسیون شده بودند. به این دلیل هیچگاه سه کتاب از یک مقوله را پشت سرهم نمی‌خوانم. یک دانشجوی حقوق اگر چیزی از جامعه‌شناسی و تاریخ و ارزش‌های فرهنگی جامعه نداند، درک درست و کاملی از حقوق نخواهد داشت. اگر روانشناسی ندانیم از رفتار مردم چیزی متوجه نمی‌شویم.
 
از شعر، داستان و رمان‌هایی از ادبیات کشورهای مختلف به زبان فارسی و دیگر زبان‌ها کتاب می‌خوانم. به همان اندازه که به شعر شاملو و سیمین چایچی و شیرکو علاقه دارم، به شعر شاندور پتوفی و دیگر شاعران و نویسندگان جهانی هم علاقه‌مندم، ولی سعی می‌‌کنم از چیزی که عمری برای آن زحمت کشیده‌ام نیز غافل نشوم. همچنان در دانشگاه حقوق تدریس می‌کنم و یادداشت‌هایی نیز در زمینه حقوق بین‌الملل و مباحث سیاسی می‌نویسم. در کودکی از خودم می‌پرسیدم چرا می‌گویند کارمندان دولت که بازنشسته می‌شوند، به نوعی فسیل می‌شوند. مقایسه کردم دیدم آن‌هایی که در عرصه نقاشی، شعر، ادبیات و حتی دین فعالیت می‌کنند، عمر درازی دارند و فسیل هم نمی‌شوند، چون یک دغدغه و علاقه‌مندی دارند که دنبال می‌کنند.
مادر من روزی 6 ساعت عبادت می‌کرد و تا دم مرگ حافظه‌اش مانند ساعت دقیق کار می‌کرد. در بیمارستان و سه روز قبل از فوتش، شعری خواند که من  بیش از 45 سال بود از دهانش نشنیده بودم و با آن شعر مرا قانع کرد او را به خانه ببرم، در حالی‌که شاید در بیمارستان حداقل دو روز بیشتر زنده می‌ماند. مادرم فسیل نشد برای اینکه مدام در حال خواندن قرآن و حدیث و شعر بود. من هم فکر می‌کنم تا توان دارم، مشغول خواندن و نوشتن و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی هستم.
 


بیش از 6 هزار جلد کتاب دارم که حدود چهار هزار جلد از آن‌ها را در کتابخانه چیده‌ام و مابقی را فعلا به دلیل کمبود جا، در کارتن گذاشته‌ام. به دلیل کارهای تحقیقاتی بارها و بارها مجبور به خواندن برخی از این کتاب‌ها شده‌ام. اگر شما درباره موضوعی با من صحبت کنید، می‌توانم ده‌ها منبع به شما معرفی کنم. حتی به دانشجویان هم می‌گویم اگر کتابی را پیدا نکردید، خودم آن‌را برای مطالعه در اختیارتان قرار می‌دهم و البته بسیاری از کتاب‌ها را برده‌اند و دیگر بازنگردانده‌اند. باورم بر این است که یکی از خیانت‌‌هایی که انسان می‌تواند به جامعه علمی و خود کتاب بکند این است که کتاب را منحصر به خود کند. خیانت به دانش است که کتابی را در کتابخانه شخصی خود نگه داریم و به کسی ندهیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها