سه‌شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۶
اسرار پنهان جنگ بی‌پایان/ نویسنده را بُکش و بنداز تو آشغالدونی!

در کتاب «فتح‌نامه کابل» آمده است: همه آنان طالب و از اعضای تشکیلات طالبان بودند. بعضی، از جنگجویان سابق بودند. گروهی مقام‌های دولتی و برخی حامیان گله‌ای خیزش به شمار می‌رفتند و البته جمعی دیگر به مفهوم واقعی کلمه طالب اصلی محسوب می‌شدند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «فتح‌نامه کابل» با عنوان فرعی اسرار پنهان جنگ بی‌پایان نوشته کارلوتاگال با ترجمه محمد قراگوزلو از سوی انتشارات نگاه منتشر شد. این کتاب در دو درآمد شامل تعمق انسانی ما!، نویسنده را بکش و بنداز تو آشغالدونی! و چهارده فصل اصلی شامل کشتار تسلیم‌طلبان طالبان، چرخش مردم، نوچه‌های پاکستان، طالبان در تبعید، تجمع مجدد القاعده، دشمن اشتباه در کشور اشتباه، بازگشت طالبان، کارخانه بمب انتحاری، انفجار نظامی در پاکستان، حمله بغرنج، چرخش کرزای، خروش اوباما، پناهگاه امن بن‌لادن، تقلب در انتخابات و ظهور داعش و تعدادی زیربخش در هر فصل اصلی است. در آغاز کتاب آورده شده است که تمام اشخاص، حوادث و داستان‌های کتاب واقعی هستند.
 
کارلوتا گال، نویسنده کتاب «فتح‌نامه کابل» روزنامه‌نگار و نویسنده بریتانیایی است. او به ‌مدت 12 سال برای نیویورک تایمز در مورد افغانستان و پاکستان پوشش خبری داد. وی هم‌اکنون رییس دفتر نیویورک تایمز استانبول است که ترکیه را پوشش می‌دهد. کارلوتا گال، دختر روزنامه‌نگار کهنه‌کار اسکاتلندی سندی گال، کار روزنامه‌ای خود را با مسکو‌تایمز در مسکو در سال 1994 آغاز کرد و جنگ اول در چچن را به ‌طور فشرده برای روزنامه پوشش داد. او همچنین برای روزنامه‌های بریتانیایی (ایندیپندنت، تایمز  و ساندی تایمز) کار آزاد داشت.
 
هر فصل کتاب «فتح‌نامه کابل» یک پاره نامیده می‌شود. در پاره‌ چهارم این کتاب با عنوان «طالبان در تبعید» می‌خوانیم: ملاقات با طالبان مه 2003 بود. در حالی که گرمای بعدازظهر خردادماه رو به کاهش می‌نهاد و زمان به نماز عصر نزدیک می‌شد، جمعی از مردان در میدان میزان‌چوک گرد می‌آمدند. این میدان در  تقاطع یکی از چهارراه‌های اصلی شهر کویته پاکستان واقع شده است. غالب جمعیت حاضر از اهالی افغانستان بودند. مردانی با ریش بلند که دستارهای سیاه و ضخیم ساکنان مناطق جنوبی را پوشیده بودند. در میان آنان جوانان و دانش‌آموزانی با دستارهای سفید مدارس دینی نیز مشاهده می‌شدند.
 
آنان به راه و رسم مردم افغانستان چاق سلامتی می‌کردند. دستان‌شان را به احترام روی سینه می‌گذاشتند و دوستان‌شان را به آغوش می‌کشیدند و سر و صورت خود را شبیه مصاحفه به هم می‌مالیدند. بعد از کمی فاصله‌گیری، شروع به گپ زدن می‌کردند. دستان همدیگر را مدتی طولانی می‌گرفتند و می‌فشردند. همچون احوالپرسی سنتی پشتون‌ها برای هم دعا می‌خواندند، آرزوی سلامتی می‌کردند و پرس و جوی حال و مآل اعضای خانواده می‌شدند. آنان شلوار و پیراهن کمیز(لباس سنتی و ملی افغانستان و پاکستان) پوشیده بودند و شال‌های پنبه‌ای گلدوزی‌شده روی شانه‌های‌شان انداخته بودند. برای این مردم بسته به نیازهایشان شال به عنوان ملحفه، پتو، سجاده و جانماز، متکا و بالش مورد استفاده قرار می‌گیرد. برخی از آنان شلوارهای کوتاهی که تا مچ پا جمع شده بود به پا داشتند. این افراد بنیادگراترین مردم در میان جمعیت بودند.
 
همه آنان طالب و از اعضای تشکیلات طالبان بودند. بعضی، از جنگجویان سابق بودند. گروهی مقام‌های دولتی و برخی حامیان گله‌ای خیزش به شمار می‌رفتند و البته جمعی دیگر به مفهوم واقعی کلمه طالب اصلی محسوب می‌شدند.
 


در پاره‌ ششم با عنوان «دشمن اشتباه در کشور اشتباه» و در زیربخش این فصل «از اعدام یک خانواده تا شکنجه و قتل راننده تاکسی» می‌خوانیم: روزی یکی از افغان‌ها -که او را می‌شناختم و هم به وی اعتماد داشتم- داستانی برایم گفت که حتی جرئت نکرده بود برای نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌اش تعریف کند. او سال‌های مدید به عنوان مترجم ارتش ایالات متحده کار کرده بود. یک شب او با نیروهای ویژه عملیاتی آمریکا در جریان یک یورش همراه شده بود. هلیکوپترها افسران و سربازان دسته‌های عملیاتی را کم و بیش در یک کیلومتری روستای مورد هدف پایین انداخته بودند. آنان برای رسیدن به روستا بسیار آرام و در سکوت و خاموشی پیاده رفته بودند. واحد نظامی به دو گروه تقسیم شده و مترجم موردنظر با یک دسته چهار نفر از دیوار خاکی بالا رفته و وارد خانه‌ای در مرکز روستا شده بودند. دو نظامی در مقابل مرد مترجم و دو نفر پشت سر او حرکت می‌کردند. هر چهار آمریکایی به تجهیزات پیشرفته نظامی از جمله دوربین‌های دید در شب و مسلسل‌های دارای صداخفه‌کن مسلح بودند. آنان فقط با حرکات و علامت دست با همدیگر ارتباط می‌گرفتند. سربازان با لگد در را شکستند و وارد اتاق شدند.
 
یک چراغ گازی کم‌سو داخل اتاق را روشن می‌کرد و با وجود نور کم مترجم می‌توانست چهره مبهوت زوج جوان حدودا 20 ساله را ببیند. مرد جوان حیرت‌زده پرسید: «چرا؟ چرا شلیک می‌کنید؟» آمریکایی‌ها پاسخ ندادند. چُندک زدند و دو زوج را به گلوله بستند. آنان چهار یا پنج بار شلیک کردند. از صداخفه‌کن مسلسل‌ها صدایی بم شبیه «تیک،تیک» به گوش می‌رسید. زن جوان با دهان باز و در حالی که آخرین نفسش را می‌کشید به زمین غلتید. بچه‌ای کوچک شروع کرد به جیغ کشیدن و زارزدن.
 
کتاب «فتح‌نامه کابل» با عنوان فرعی اسرار پنهان جنگ بی‌پایان نوشته کارلوتاگال با ترجمه محمد قراگوزلو در شمارگان 300 نسخه و در 519 صفحه با قیمت 195 هزار تومان از سوی انتشارات نگاه منتشر شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها