شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۲
دغدغه اصلی‌ام در «آن پرنده‌های آزاد» فرودستان بودند/ جنگ با آتش‌بس تمام نمی‌شود

نسیم خلیلی به بهانه انتشار «آن پرنده‌های آزاد» می‌گوید: دغدغه اصلی‌ام، روایت رنج فرودستانی است که زندگی‌شان موضوع گزارش‌های اجتماعی روزنامه‌ها بوده و اخبارشان را در شبکه‌های مجازی می‌خوانیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ هجدهمین کتاب نسیم خلیلی با عنوان «آن پرنده‌های آزاد»، مجموعه‌ای از هفت داستان اجتماعی است که در روزهای گذشته از سوی نشر شورآفرین به بازار کتاب راه یافت که روایتی است از انسان در مواجه با چالش‌هایش.
خلیلی در این رابطه می‌گوید: «من در این داستان‌ها به نوعی انسان‌های رنج‌دیده از جنگ و فقر و تنهایی و بیماری را روانکاوی می‌کنم؛ به ویژه در تقابلش با رنج تازه‌ای که در روزهای پاندمی کرونا تجربه می‌کند. در واقع می‌خواهم بگویم انسان فی‌نفسه در رنج‌های مهلک فراوانی در حال دست و پا زدن است و حالا کرونا به آن اضافه شده‌است.»
این تاریخ‌پژوه معتقد است که داستان‌نویسان افزون بر این‌که راوی تخیل و زندگی هستند، تاریخ‌نگار زمانه خود هم هستند و می‌گوید: «امیدواری من این است که از یک‌سو این کتاب سال‌ها بعد به کار آن محققان و دوستداران فرهنگ و تاریخ ایران بیاید که می‌خواهند بدانند پاندمی کرونا چه تاثیری بر روایتگری نویسندگان داشت و از سوی دیگر ببینند و تصریح کنند که داستان‌نویسان در برابر مسایل اجتماعی و‌ سیاسی مبتلا به روزگار خود هرگز منفعل نبوده‌اند.» در ادامه این گفت‌وگو بیشتر با فضای داستان‌های نسیم خلیلی و دغدغه‌هایش از نگارش این اثر آشنا می‌شویم.
 

«آن پرنده‌های آزاد» عنوان تازه‌ترین اثر داستانی شماست که از سوی نشر شورآفرین به چاپ رسید و در توضیحی بر آن نوشته‌اید: «کتابی که قصه‌هایش‌، بیش از همه قصه‌هایم، به مردم می‌نگرد.» از داستان‌های این‌ مجموعه بگویید. و دغدغه‌های اجتماعی شما از انتخاب سوژه‌های داستان‌ها چه بود؟
دغدغه اصلی‌ام در این روایت‌ها، فرودستان بودند. رنج فرودستانی که زندگی‌شان موضوع گزارش‌های اجتماعی روزنامه‌ها بوده‌ است و اخبارشان را در شبکه‌های مجازی می‌خوانیم. مهم‌تر از همه، گورخواب‌ها که بنیان قصه‌اش به همان روزهایی برمی‌گردد که گزارش زندگی در گورستان نصیرآباد منتشر شد و تکمله‌های تکان‌دهنده این گزارش که باعث پاکسازی گورستان شد؛ اما رنج و فلاکت گورخواب‌ها همچنان ادامه پیدا کرد. به عنوان داستان‌نویسی که دست و دغدغه‌ای هم در وادی تاریخ دارم، بر خود فرض می‌دانستم که درباره این چرخه معیوب زندگی فرودستان داستان بنویسم، از این منظر که خودم امروز وقتی در جست‌وجوی مردم و تاریخ اجتماعی پژوهش می‌کنم، آثار نهفته در ادبیات داستانی بیش از مراجع و منابع تاریخ‌نگارانه سنتی به کارم می‌آید.
قصه «آن لک‌لک سفید» در این مجموعه داستان می‌تواند یک سند تاریخی باشد از رنج گورخواب‌ها در روزگار ما برای آیندگانی که در پی بازجست تاثیر این گزارش‌های ژورنالیستی بر ادبیات داستانی‌اند. داستان مشابه دیگر، «سارو پرنده‌ی سیاه» است که متاثر از زندگی بغرنج کولبرها نوشتمش. پایه داستان در روزهای پیشاکرونا نوشته‌ شد و مدتی رها شده‌ بود، بعد از کرونا درباره محدودیت‌های زندگی کولبرها این‌سو و آن‌سو چیزهای بیشتری در منابع خبری خواندم که تصمیم گرفتم روایت را بر اساس مسایل روز بازنویسی کنم. یک داستان‌نویس مردم‌گرا هرگز نمی‌تواند چشم بر روی بحران‌های زندگی اجتماعی و انسانی در زمانه خودش ببندد، من نمی‌توانم اخبار مرگ و خودکشی کولبرهای هموطنم را بخوانم و داستان‌هایم را با سوژه‌های شخصی و فانتزی پیش ببرم، این وجه اجتماعی البته منحصر به این دو داستان نمی‌شود.
در روایت «هزار کاکلی شاد»، به تاثیرات روانی جنگ بر انسان‌ها پرداختم. جنگ موضوعی‌ است که تا سال‌ها تاثیرش را بر بسترهای زندگی انسانی می‌گذارد و چیزی نیست که با آتش‌بس تمام بشود؛ چنانچه سیل تجریش هم فراموش نمی‌شود و بازتاب این دو را، مخاطب من در این روایت می‌تواند ببیند. روان‌پریش شدن‌هایمان از پس این رویدادهای تلخ هنوز آثارش کم و زیاد باقی‌ است. در «زاغی برگشت» سعی کردم به زندگی زندانیان سیاسی نقبی بزنم، آدم‌هایی که پس از بازگشت به زندگی چنان از فعالیت اجتماعی و سیاسی ضربه خورده‌اند که از هرگونه اَکت ساده اجتماعی گریزان‌اند و دلبستگی‌های عاطفی‌شان به دایره تنگ زندگی شخصی و خانوادگی‌شان خیلی زیاد می‌شود. در بقیه داستان‌ها هم شما این رویکرد را می‌بینید به اضافه یک نگاه تاریخ‌گرا؛ مثلا در روایت «مرغ مینایش»، من گریز زده‌ام به روزهای اشغال ایران از سوی متفقین، کشتی‌های روسی و مهاجران لهستانی که با تب نوبه به ایران آمدند. چنانچه در قصه «زاغی برگشت» دارم پدر را با خاطره اندوهناک عملیات انفال که باعث شد صدام کردهای زیادی را قتل‌عام کند و آن عکس تاریخی تکان‌دهنده صف کودکان کُرد برای قتل‌عام تصویر می‌کنم.
 
در طرح جلد کتاب آمده: «داستان‌های انسان در قرنطینه»، زندگی در روزهای قرنطینه و شرایط نامتعارف آن چه نسبتی با طرز نگاه و نوع روایت داستان‌ها داشته است؟
من در این داستان‌ها به نوعی انسان‌های رنج‌دیده از جنگ و فقر و تنهایی و بیماری را روانکاوی می‌کنم؛ به ویژه در تقابلش با رنج تازه‌ای که در روزهای پاندمی کرونا تجربه می‌کند. در واقع می‌خواهم بگویم انسان فی‌نفسه در رنج‌های مهلک فراوانی در حال دست و پا زدن است و حالا کرونا به آن اضافه شده‌ است؛ مخصوصا از بعد تنهایی و تک‌افتادگی، انسان چقدر در این تعامل رنجورتر شد. تبلور این تنهایی را شاید بیش از همه قصه‌ها در روایت اول، «توی منقار قوهای گردن‌کشیده، غذا می‌گذاشتی» بتوانید ببینید، قصه‌ای که بازتعریفی از زندگی‌ است، شاید البته این را هم باید اضافه کنم که من در بیشتر این داستان‌ها تلاش کردم از وجه زندگی و پویایی آن غافل نباشم. مخاطب در این داستان‌ها خودش را می‌بیند، زندگی آدم‌هایی را که می‌شناسد می‌بیند، مرگ‌هایی را که در این روزها بر سرمان آوار شد، می‌بیند، و در عین حال آن روزنه‌های کوچک روشن رو به زندگی را، شاید بیش از هر چیز در آن وجه طبیعت‌گرایانه قصه‌ها که نمودش را در عنوان کتاب هم می‌توانید ببینید و وجود پرنده‌های نمادین در هر هفت روایت کتاب که سمبل امید و رهایی‌اند.
امیدواری من این است که این کتاب سال‌ها بعد به کار آن محققان و دوستداران فرهنگ و تاریخ ایران بیاید که می‌خواهند بدانند پاندمی کرونا چه تاثیری بر روایتگری نویسندگان داشت از یک‌سو، و از سوی دیگر ببینند و تصریح بدارند که داستان‌نویسان در برابر مسایل اجتماعی و‌ سیاسی مبتلا به روزگار خود هرگز منفعل نبوده‌اند. ما داستان‌نویسان افزون بر این‌که راوی تخیل و زندگی هستیم، تاریخ‌نگار زمانه خودمان هم هستیم.

با توجه به جایگاه فرودستان در جامعه و میزان آسیب‌پذیری آن‌ها در برابر‌ مسائلی همچون کرونا که رنج‌های مضاعفی را به همراه دارد، چگونه می‌توان از امید و رهایی به عنوان آینده‌ای باورپذیر برای این قشر از جامعه بهره برد؟
واقعیت این است که هر نویسنده‌ای فرزند زمانه خودش است، گاهی منِ نویسنده بر اساس جهان‌بینی‌ام و آگاهانه درباره معرفت‌شناسی روایت‌هایم تصمیم می‌گیرم؛ مثلا اگر هنوز به امید و تحول، و بیش از آن به تاثیرگذاری امیدواری باور داشته‌باشم، دوست دارم این نگرش را در پس روایت‌هایم منعکس کنم؛ اما کار نویسنده، آنچه که می‌نویسد، آفریده‌اش، بالتمامه آن چیزی نیست که من برایش تصمیم آگاهانه گرفته‌ام، اینجاست که مسایل معرفتی محیط و زمانه خواه و ناخواه تاثیر خودش را، رد پای خودش را بر اثر مکتوب می‌گذارد و از این منظر کسی که قصه‌های این کتاب را می‌خواند متوجه آن ناامیدی و اندوهی می‌شود که زاده این زمانه است. نه فقط در ایران که در جهان، اندوه و نومیدی چیزی‌ است که بشر بیش از هر زمان انگار به آن دچار است و از این‌رو آن تردیدی که در پرسش شما وجود دارد برای من هم مطرح است، حال در برخی روایت‌ها با تمسک به آن جهان‌بینی شخصی راه برون‌رفتی برای غلبه این یاس غالب بر اجتماع و لاجرم منعکس بر متن یافته‌ام و گاهی نه.
 
انسان امروز به امکانات و تجهیزات بسیاری مجهز است که به واسطه آن، اپیدمی‌ کرونا تنهایی عمیق‌تری را به همراه داشت. با توجه به پژوهش‌های شما، تاثیر این مساله را در قیاس با بحران‌های گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟
فکر می‌کنم اطلاع‌رسانی‌های گسترده‌ درباره بیماری به واسطه وجود شبکه‌های مجازی بار سنگین‌تری بر دوش آدمی‌ در عصر حاضر گذاشته است. شاید به مصداق آن ضرب‌المثل قدیمی که «بی‌خبری خوش‌خبری‌ است»، انسان در گذشته از حجم زیادی از اخبار و حواشی همه‌گیری‌ها و مصائب دیگر باخبر نمی‌شد، در نتیجه بار رنج‌های عمومی در بعد روانی، این چنین بر بعد فیزیکی‌اش غالب نبود، از این‌رو که کرونا افزون بر یک بیماری در زمانه ما یک آفت و معضله تاثیرگذار بر مناسبات اجتماعی، اخلاقی و خانوادگی هم شد. مصداقش آمار طلاق‌ها در سایه پاندمی کرونا در زمانه ما که از تبعات همان تاثیرات روانی بیماری‌ است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها