به همین بهانه دقایقی با آناهیتا حضرتی به گفتوگو نشستیم، او که متولد سال 1362 است، دانشآموخته رشته زبان انگلیسی است. اولین ورودش به دنیای ترجمه و کتاب را با «پاستیلهای بنفش» تجربه کرد و بعد از آن کتابهایی چون «درخت آرزو»، «ربات جنگلی»، «پسر آفتاب»، «گرگهای پوشالی» و «بالهای آتشین» را در کارنامه خود ثبت کرده است. حضرتی در این گفتوگو با تاکید بر اینکه تبلیغات در حوزه کتاب بخصوص برای کودکان کم و محدود است، خواستار توجه جدی ناشران به تبلیغات به عنوان یکی از حلقههای صنعت نشر نام برد.
در شرایط اقتصادی کنونی شاید کمتر کتابی در کشور ما خصوصا در حوزه کودک و نوجوان به چاپ صدم برسد، اما امروز شاهدیم که «پاستیلهای بنفش» در مدت پنج سال این مسیر را طی کرده است، دلیل اقبال و استقبال مخاطبان از این اثر را در چه میدانید؟
چاپهای اول که پرفروش میشد فکر میکردیم بیشتر به دلیل اسم و جلد خوش رنگ و لعابش است که مخاطبان از کتاب استقبال میکنند. اما به مرور متوجه شدیم فقط این دلایل نیست، زیرا خود کتاب پرمحتوا است، روان و ساده است اما در عین حال به نکات جذابی در آن اشاره شده است. بهنظرم مجموعهای از عوامل باعث این استقبال شده است؛ از اسم، جلد تا محتوای جذاب و فکر میکنم همه این عوامل مخاطب را برای انتخاب و خرید کتاب راضی میکند. البته در دیدارهایی هم که با مخاطبان کتاب داشتیم همه متفقالقول بودند که کتاب داستان جذابی دارد.
اسم اصلی کتاب «کرنشا» بود، اما «پاستیلهای بنفش» برای آن انتخاب شد. در این باره برایمان بگویید.
عنوان اصلی کتاب کرنشا بود، اما مترجم و نشر اجازه دارند که اسم کتاب را تغییر دهند. از جمله دلایل این تغییر این بود که مخاطب فارسی زبان با کتاب ارتباط برقرار کند. اسم کرنشا برای نوجوانان ما ناملموس بود، چون این اسم به ندرت شنیده شده است و تصمیم گرفتیم اسم دیگری انتخاب کنیم، در جریان ترجمه من عنوان پاستیلهای بنفش را انتخاب کردم زیرا نقطه مشترک بین کرنشا و جکسون شخصیتهای اصلی کتاب بود و هر دو پاستیل بنفش دوست داشتند.
خیلیها معتقدند که نوجوانان امروز خیلی اهل کتاب نیستند و شبکههای مجازی همه آنها درگیر کرده است، اما تجربه این کتاب نشان میدهد که اگر کتاب خوب با محتوا و ظاهر مناسب به دست این گروه سنی برسد، کتاب را میخوانند. به نظر شما انتخاب کتابهای خوب و مناسب و جذاب از سوی مترجم یا ناشر چقدر در جذب و کشش مخاطبان نوجوان موثر است؟
این نظر که نوجوان اهل مطالعه نیستند درباره همه افراد جامعه وجود دارد. اما مسالهای که معمولا در نظر گرفته نمیشود این است که برخی افراد بر این باور هستند که مطالعه صرفا منوط به خواندن متون ادبی و رمان است. باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که قشر جوان ما اکثرا تحصیلکرده هستند و به همین دلیل مطالعه زیادی دارند. امروز با ورود تکنولوژی خواندن به شکلهای دیگر انجام میشود؛ متنهای مختلف، داستانهای کوتاه و .. حتی در فضای مجازی. اما قبول ندارم که سطح مطالعه مردم بخصوص نوجوانان پایین است و بهنظرم باید بررسی کنیم کفه ترازوی کدامیک از متون در میان افراد جامعه سنگینتر است، آیا صرفا متون ادبی را نمیخوانند یا کلا مطالعهای ندارند. در این میان فکر میکنم اگر ناشران و مترجمان به سمت کتابهای جذاب و بهروز بروند و هر اثر را از نظر لحن کتاب، گزینش کتاب و .. گروههای سنی را مدنظر قرار دهند، کتاب به راحتی مخاطب خود را پیدا میکند.
اما به نظر میرسد در این زنجیره یک حلقه گمشده داریم که برخی از کتابها خوب دیده نمیشوند و مخاطب حتی از چاپ آنها اطلاع ندارد.
بله بهنظرم حلقهای که در فضای نشر خیلی به آن توجه نمیشود؛ تبلیغات است. ناشران باید این موضوع را در نظر بگیرند که کتاب تا دیده نشود انتخاب نمیشود. ما در فضای نشر سالانه کتابهای زیادی کار میکنیم؛ اما به جرات میتوانم بگویم که حدود 90 درصد آنها حتی دیده نمیشوند که بخواهند انتخاب شوند. شاید اگر کمیت کمتر شود و کیفیت بالاتر برود این وضعیت بهتر است اما عامل اصلی تبلیغات است که برخی ناشران فکر میکنند با هویت اصلی نشر در تضاد است در حالی که اینطور نیست. کتاب باید حتما جلوی چشم مخاطب بگذاریم تا ببیند و انتخاب کند وگرنه اگر کتاب خیلی جذابی هم داشته باشیم اما دیده نشود و مخاطب از انتشار آن بیخبر باشد قطعا انتخاب نمیسود.
بهنظر شما «پاستیلهای بنفش» توانست در پروسه تولید و انتشار از این تبلیغات بهرهمند شود؟
ناشر برای این کتاب یک تبلیغات تلویزیونی داشت که اگرچه عنوان کتاب طرح نشد؛ اما یکی از کتابهایی که به نمایش گذاشته شد، همین اثر بود. تصویر کتاب دیده شد و باید بدانیم مخاطب غیر از اعتماد به ناشر و نویسنده و مترجم به جذابیتهای بصری توجه دارد.
در ادامه برایمان بگویید نیاز امروز کتاب کودک و نوجوان را در چه میدانید؟
غیر از جذابیت بصری که برای کتاب اهمیت دارد؛ همانطور که میدانید هر نسل جدیدی که به ما اضافه میشود از نسل قبل باهوشتر و زیرکتر است. ما نمیتوانیم توقع داشته باشیم محتوایی که 50 سال قبل جذاب بوده امروز هم جذاب است، مگر اینکه نوع ارائه آن برای مخاطب جذاب باشد. باید در نظر داشته باشیم مخاطب امروز ما باهوش است و مسائل را درک میکند. بهنظر میرسد ردههای سنی کتاب در نسلهای اخیر جابجا شده است و بچهها زودتر به درک و پختگی متون میرسند. علاوه بر آن ما مترجمها هم باید حواسمان به کار خودمان باشد، ما ترجمههای زیادی در بازار نشر میبینیم که حتی من مترجم آن را پس میزنم چه برسد به مخاطب نوجوان. مترجم رابط بین نویسنده و مخاطب اثر است و اگر نتوانیم این ارتباط را به درستی برقرار کنیم پیام به درستی منتقل نمیشود و کتاب مخاطب خود را پیدا نمیکند. البته این مشکل در ردههای سنی مختلف روبهرو شدهایم که کتابی را در دست گرفتیم اما متن آنقدر سنگین و ناخوانا بوده که خسته شدیم و کتاب را کنار گذاشتیم. مساله دیگری که همه کتابها را آزار میدهد مساله ممیزی کتابها است که مجبوریم یکسری مسائل را در ترجمه حذف کنیم و گاهی این حذف کردن زنجیره توالی مفاهیم کتاب را از بین میبرد که کتاب و مخاطب از متن آزرده میشوند. مخاطب ما بسیار زیرک است و متوجه میشود که چیزی در کتاب سر جای خودش نیست و کتاب را زمین میگذارد.
در پایان برایمان بگویید کتاب یا مجموعه جدیدی هم در دست انتشار دارید؟
آخرین رمانی که ترجمه کردم و تا یکی دو ماه آینده به بازار نشر وارد میشود «صندوقچه مدفون» نام دارد که مخاطب نوجوان دارد و غیر از آن هم یکسری کتاب برای رده سنی خردسال دارم. البته آخرین اثر کاترین اپلگیت را نیز در دست ترجمه دارم که به زودی منتشر خواهد شد.
نظر شما