یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۷
روایت آتش نیمه‌خاموش یک زندگی

کتاب «خوریژ»، با توجه به مضمونش که عاشقانه‌ای نسبتاً ناآرام است، در عینِ لطیف‌‌بودن، خشن نیز هست و در عینِ سیاه‌بودن، سپید نیز هست.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)،«خوریژ»، روایت آتش نیمه‌خاموش یک زندگی، اولین اثر طاهره رفعت را می‌توان یک رمان بلند دانست که در 432 صفحه چندی پیش توسط نشر مایا به چاپ رسیده است.

قالب روایی داستان فرمی چندپاره دارد. به این معنی که از شیوه‌های مختلف روایی بهره می‌برد؛ اما شیوه غالب که تقریبا در تمام اثر مشهود است، روایت غیرخطی است؛ روایتی که با گسست‌ها، گسل‌ها و جامپ‌های فراوانی همراه است.

نویسنده با قلمِ جانداری که دارد، با استفاده از توصیفاتی که مختص خودش است و با ارائه نثری بسیار دلچسب و فاخر، خواننده را میانِ بازه‌های زمانی مختلفی به آمد‌وشد وامی‌دارد.

گاهی آن‌قدر خواننده غرق در فضای خلق‌شده می‌شود که گسست زمان را متوجه نمی‌شود و پس از خواندن چند سطر تازه می‌فهمد که دری دیگر به رویش گشوده شده است. این سبک روایت در سینما نیز بسیار پرطرفدار بوده که صدالبته برگرفته از همین دنیای لایتناهی ادبیات است‌.
 
جملات بریده‌بریده، پاراگراف‌هایی کوتاه، عبارات همگون و مترادف پشت سر هم، توصیفات و صحنه‌پردازی‌های بسیار خوب، تصویرسازی‌های ملموس، شخصیت‌ها و شخصیت‌پردازی‌های باورپذیر، پرهیز از اغراق در سیاهی و سپیدی و بیشتر و پیشتر از سایرِ موارد فوق، نثری بسیار عالی با دایره‌ای وسیع از انبوه واژگان، همه و همه در کنار هم اثری بسیار خواندنی و شایسته تقدیر و احترام خلق کرده‌‎اند.

اثری که با توجه به مضمونش ـ که عاشقانه‌ای نسبتا ناآرام(!) است ـ در عینِ لطیف‌بودن، خشن نیز هست و در عینِ سیاه‌بودن سپید نیز هست. خوریژ با توجه به تمام مؤلفه‌های مثبتی که دارد، توانسته است یک عاشقانه را در بستر و قالبی فراتر از عاشقانه‌های زرد رایج روایت کند.

تعلیق، یکی از مشخصه‌های بارزِ شیوه روایی طاهره رفعت است که در جای‌جای این اثر به‌چشم می‌خورد و در فصل پایانی به اوج خود می‌رسد. آنجا که خواننده همراه با نیلوفر پله‌ها را یکی پس از دیگری پیموده، با او به نفس‌نفس افتاده و همراهش پر باز می‌کند.
 
در انتخاب نام این کتاب، از واژه‌ای نیشابوری بهره گرفته شده که به معنای نرمه آتش زیر خاکستر است. خوریژ در اصل روایت‌گر زندگی دو زن در دو بازه زمانی متفاوت است. یکی در زمان حال و یکی نسل پیش از حال، اما هردو سرگذشت در جایی از زمان با گرهی به‌هم متصل می‌شوند.
 
خوریژ را می‌توان از آن دست‌نوشته‌هایی دانست که در آن هم از قصه بهره برده و هم به نگارش توجه شده است. قصه پرافت‌وخیز این کتاب، خواننده علاقه‌مند به جاذبه‌های داستانی را با خود همراه می‌کند و نیز نوع توصیفات و فضاسازی‌ها، خوانندگانی را که به نوع نگارش، قلم، توصیف و تصویرسازی علاقه‌مندند، همراه خواهد کرد.


بخشی از کتاب
«آن سوی شالیزار مردی سرگشته، لنگ‌لنگان به سوی انتهای راه باریکه وسط شالیزار می‌رفت. مردی که از پشت‌سر، پیر و شکسته به‌نظر می‌رسید.
 
مردی که از پشت‌سر می‌دیدم، زیر آواز دردی عظیم، جان خسته‌اش را به دورترها می‌کشاند. دور می‌شد و سایه‌اش میان آخرین رمق‌های دلتنگ غروب در شالیزار جا می‌ماند.
 
مردی که از پشت‌سر می‌دیدم، دیگر شانه‌های ستبری برای تکیه‌کردن نداشت، دیگر آغوش امنی برای پناه‌دادن به معشوق نداشت، دیگر هیچ نداشت، هیچ بود و سبک، به سبکای یک پر، او می‌رفت یا همنوا با باد، میان دست نسیم پرواز می‌کرد، نمی‌دانم. مردی که می‌رفت، به هیچ می‌مانست.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها