کتاب «برای تاریخ میگویم»، دربردارنده خاطرات حاج محسن رفیقدوست، یکی از بازیگران قدیمی عصر انقلاب است که با بیان تاریخ سی ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی سعی کرده دریچهای برای شناخت عموم مخاطبان از نسل اول تا نسلهای بعد از انقلاب بگشاید.
حاج محسن رفیقدوست، سال 1319، در خانوادهای مذهبی و سنتی در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. او به تازگی 78 سالگی را پشت سر گذاشته است. رفیقدوست ده ساله بود که با فداییان اسلام آشنا و در یازده سالگی همراه عدهای از اعضای فداییان اسلام در مسجد لرزاده دستگیر میشود. او پس از فداییان اسلام، سراغ جبهه ملی رفت و به شاخه جوانان جبهه ملی پیوست. دیری نپایید، نهضت آزادی با جذب مبارزان متدین، پا به عرصه گذاشت، رفیقدوست یکی از آنها بود.
او جزء اولین کسانی بود که با اشتیاق به جمع یاران امام(ره) ملحق شد. در همان زمان بود که با رهنمود امام(ره)، جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی تأسیس شد و رفیقدوست هم یکی از یکی از اعضای این تشکل بود.
محسن رفیقدوست با اوجگیری مبارزات امام خمینی(ره) در سال 1341، همچنین قضایای فیضیه در فروردین 1342، و قیام 15 خرداد همان سال، حضور فعال و مؤثری در عرصه سیاست داشت.
کتاب «برای تاریخ می گویم (مربوط به سالهای 1388 ـ 1378)»، سومین جلد از خاطرات محسن رفیقدوست است که او در آن به اتفاقات دهه سوم انقلاب از سال 1378 تا 1388 میپردازد. جلد نخست و دوم کتاب خاطرات او دربردارنده مسائل و حوادث دو دهه اول و دوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود.
رفیقدوست در جلد اول کتاب، وقایع و حوادث ده سال پس از ورود حضرت امام(ره) تا سال 1368، را روایت کرده است. او که از مؤسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است در 10 سال نخست انقلاب به عنوان مسئول تدارکات و سپس وزیره سپاه، نقش غیرقابل انکاری را برای شکلگیری و قوام سپاه و تدارکات هشت سال جنگ داشت.
او که از نوجوانی پا در عرصه مبارزه سیاسی گذاشته بود، حالا لباس پاسداری و نظامی به تن داشت. طبیعی بود که خاطرات او مسائل سیاسی پر فراز ونشیب آن دوران را هم از نظر دور نداشته باشد.
در جلد دوم کتاب، محسن رفیقدوست به میان خاطرات خود در مورد اتفاقات سالهای 1368 تا 1378 پرداخته، سالهایی که او مدیریت بنیاد جانبازان و مستضعفان را پس از پایان جنگ به عهده داشت.
اکنون جلد سوم درباره وقایع دهه سوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پیش روی مخاطبان است. این 10 سال ناظر بر روزگاری است که در جریانهای سیاسی، فضای عمومی کشور را کاملاً به سمت و سوی مسائل سیاسی کشانده است. اگرچه خاطرات رفیقدوست از این دهه به تبعیت از همین فضا بیشتر رنگ و بوی سیاسی دارد، اما راوی این کتاب حالا تجربه 10 سال کار نظامی و 10 سال کار اقتصادی هم دارد. این ویژگی موجب شده که گستره سؤالهای نویسنده از این دو موضوع غفلت نکند. پرسشها معمولاً نقل شده از خبرها، گزارشها و مقالات منتشر شده در مطبوعات است. آنها را بدون دخل و تصرف در متن یا پانوشتها آورده است.
امید است ثمره این کوشش بتواند دریچهای برای عموم مخاطبان از نسل اول تا نسلهای بعد از انقلاب بگشاید و از لابهلای خاطرات یکی از بازیگران قدیمی عصر انقلاب به یافتههای خود برای شناخت تاریخ سی ساله پس از پیروزی انقلاب بیافزایند.
خاطرات محسن رفیقدوست قطعاً میتواند برای مورخین هم در بسیاری از مواقع آن سالها روشنگری کند. این کتاب فراهم آمده از 21 جلسه مصاحبه، در مجموع حدود 40 ساعت گفتوگو با حاج محسن رفیقدوست است که از سیزدهم دیماه 1395 تا بیست و یکم مرداد 1397 انجام شده است.
لازم به ذکر است که آقای رفیقدوست در ابتدای این گفتوگو یادآور میشوند که (آنچه را میدانم میگویم، آنچه را نمیدانم، میگویم نمیدانم و آنچه را میدانم و نمیخواهم بگویم، میگویم نمیتوانم بگویم.)
برخی از پرسش و پاسخها که در این کتاب آمده در ادامه از نظر میگذرد:
دوم خرداد 1384، علی شمخانی در جمع خبرنگاران گفت: «موزه دفاع مقدس در منطقه «انکس» در اطراف شهر آبادان ساخته خواهد شد. این منطقه جنگ زده، بازسازی نشده و حالت دست نخورده و بکر خود را پس از جنگ حفظ کرده است.» در طول سالهای پس از جنگ در مورد ساخت موزه دفاع مقدس، تصمیمها و وعدههای مختلفی به خصوص در تهران اعلام شده است. شما در سفرهایتان موزههای بسیاری در کشورهای دیگر دیدهاید. به نظرتان ما در زمینه احداث موزه خوب عمل کردهایم؟
نه، البته هنوز هم دیر نشده است. در تهران، باغ موزه فعلی دفاع مقدس توانسته بخشی از مسائل جنگ را به نمایش بگذارد. با توجه به ویژگی منحصر بفردی که جنگ ما داشت، کاش همت کنند و بیشتر از اینها گسترش بدهند و هشت سال دفاع مقدس را هم به ترتیب سال، هم عملیات، بازسازی کنند. خوشبختانه شهردار تهران در اینجا مایه گذاشته و باغ موزه را درست کرده است. انشاالله موزه را در همین جا گسترش بدهند.
13 فروردین 1385، حاج سیدتقی خاموشی درگذشت. در پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی به حجتالاسلام والمسلمین سیدمهدی خاموشی آمده بود: «آن بنده صالح و پرهیزگار در همه عرصههای فردی و اجتماعی، نمونهای از طهارت و تقوا و صلاح بود.» همانطور که در جلد اول کتاب نقل کردید. دوستی دیرینهای با ایشان داشتید.
رفیق خیلی نزدیکم بود. در اکثر کارهای خیر حضور داشت. کار آخرش هم ایجاد چاپخانه بزرگ قرآن بود، که همه هستی و آبرویش را در آن کار گذاشت. مرحوم آسیدتقی خاموشی یکی از مقلدین حضرت امام(ره) از روز اول تا روز آخر و مبارزی بود که در همه کار مبارزاتی، کارهای عامالمنفعه، محرومیتزدایی و کمک به فقرا شریک بود و حاشیه نداشت؛ مثل مرحوم عسگراولادی. متدین و پرکاربود. صندوق قرضالحسنه در ایران برای اولین بار در ایران در مسجد لرزاده تهران تشکیل شد. پس از آن سنتی شد که به سرعت در سراسر کشور تسری پیدا کرد. فکر تشکیل این صندوق قرضالحسنه مربوط به مرحوم آسیدتقی خاموشی و برادر دیگری به نام مرحوم عطایی بود. این دو نفر دو عضو اصلی آن صندوق و یکی از بنیانگذاران این سنت حسنه بودند. مرحوم خاموشی خانه و زندگی متوسط و تجارت معمولی داشت. ثروتمند نبود، ولی در بین مردم اعتبار داشت.
23 آبان 1385، کتابی با عنوان «فلسطین؛ صلح نه آپارتاید» به قلم جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا منتشر شد که خشم محافل طرفدار اسرائیل را برانگیخت. وی 9 آذر 1385 در گفتوگو با شبکه خبری بیبیاس آمریکا در مورد کتاب خود گفت: «امروز آزار شدید فلسطینیها که در سراسر سرزمینهای اشغالی توسط اسرائیلیها گسترش یافته و بر مردم فلسطین اعمال میشود آپارتاید به معنای واقعی است. لازم است در کشور ما مردم متوجه شوند در نوار غزه چه میگذرد.» وی تصریح کرد: «اسرائیل باید از سرزمین فلسطین خارج شود، جامعه بینالملل همه گواهی میدهند که اسرائیل باید از تمامی سرزمینهای اشغالی و 150 منطقه شهرکسازی بیرون برود.» کتاب کارتر تا مدتها مورد توجه محافل سیاسی جهان بود. به نظرتان این حرفها از زبان کسی که زمانی رئیس جمهور آمریکا بوده، عجیب نیست؟
کارتر وقتی قبل از انقلاب اسلامی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد، معروف است که در دنیا فضای باز سیاسی ایجاد کرد. ظاهراً خودش هم در این قضیه تنها بود و هیئت حاکمه آمریکا با او نبودند. یکی از علتهایی که شاه هم در ایران ذلیل شد، این بود که او به شاه هم گفته بود باید به مردمت آزادی بدهی، لذا این حرفها از او بعید نیست. مردم آمریکا و خیلی از دولتمردان آمریکایی هم معتقد به حقانیت مردم فلسطین هستند، اما چون لابی صهیونیست در آمریکا خیلی قدرتمند است و دولت میآورد و میبرد در پشت صحنه، انتخابات آمریکا و تصمیمگیریهای دولت آمریکا را اداره میکند، لذا آنهایی که اهل دنیا هستند جرأت نمیکنند. والا قضیه اسرائیل و فلسطین نزد هر انسانی که کوچکترین وجدان را داشته باشد، مشخص است؛ که اینجا سرزمین فلسطین بوده و به کمک دولت انگلیس و بعد آمریکا آن سرزمین را غصب کردند، چند میلیون مردم را آواره کردند این را نمیشود کتمان کرد. کارتر چون دیگر همه آردهایش را بیخت و الکش را آویخت، حالا وجدانش بیدار شده که نسبت به مردم فلسطین ادای دین کند. خب حرف حق اگر زده میشود باید پشتش را گرفت و کمک کرد که حق به حقدار برسد.
نظر شما