در نشست رونمایی ترجمه انگلیسی کتاب «فقط غلامحسین باش» بیان شد؛
علاقه جانباز حسین رفیعی به امام خمینی یک رابطه مرشد مریدی است
در نشست رونمایی ترجمه انگلیسی کتاب «فقط غلامحسین باش» بیان شد: علاقه جانباز سرافراز حسین رفیعی به امام خمینی یک رابطه مرشد مریدی است، امامی که گذرگاه رشد معنوی و اجتماعی او را رقم زده و او را از اهداف کوتاه و عبث بر حذر میدارد.
در ابتدای این برنامه مترجم کتاب سیدمجتبی سیدباقری درباره محتوای کتاب گفت: «فقط غلامحسین باش» در دو فصل «حسین غلام» و «غلام حسین» درباره زندگی جانباز حسین رفیعی نوشته شده است. وجه تسمیه نام این کتاب از این روست که نام پدر این جانباز غلام و کشاورز بود که در یکی از روستاهای همدان زندگی میکرد. این اثر روایت زاده شدن، زندگی و تحصیلات حسین رفیعی است.
بهره از نشانههایی که غربیان برای فرهنگ مشرق زمین دارند
این مترجم درباره جایگزین برخی از اصطلاحات و مکانهای خاص در ترجمه انگلیسی آن اظهار کرد: با توجه به رمانهای جنگی و نظامی که خود پیش از این به زبانهای دیگر خوانده بودم سعی کردم ابتدا با فراهم کردن چهارچوب فکری و با تدوین زیرنویسهای کتاب و با توجه به مفاهیمی که در مشرق زمین وجود دارد این اصطلاحات را در کتاب منتقل کنم. حتی گاهی از نشانههایی بهره گرفتم که غربیان برای فرهنگ مشرق زمین دارند.
وی افزود: از جمله مشکلاتی که در ترجمه این اثر با آن روبه رو بودم بازگردانی برخی مفاهیم چون شهادت، جوانمردی و آزادگی است ولی سعی کردم از ساختارهایی استفاده کنم که برای خواننده نوین غربی آشنا باشد.
او در پاسخ به این سوال که چه چیزی در ترجمه این کتاب شما را جذب کرد، گفت: پدر من نیز به عنوان یک رزمنده تلاش داشت تا تجربه جبهه و جنگ را به من منتقل کند و من با خواندن این کتاب به صورت یک کلیت اطلاعاتی بدست آوردم.
سیدباقری در پاسخ به این سوال که در ادبیات کشورهای دیگر چه کتابی را میتوان با «فقط غلامحسین باش» همسطح دانست بیان کرد: شاید بتوان کتاب «زمان دست دوم» اثر نویسنده بلاروسی، سویتلانا آلکسویچ را با این کتاب حمید حسام مقایسه کرد. البته میتوان بخشهایی از کتاب همچون دلنگرانیهای همسر این شهید را با «جنگ و صلح» تولستوی مقایسه کرد.
رفیعی در پی یافتن راه رستگاری خود بود
این مترجم همچنین گفت: پیش از انقلاب، پیش از شروع داستان رستگاری او، و پیش از اینکه با همسر و همرزمانش آشنا شود، تنها چیزی که میتوان در غلام حسین مشاهده کرد تیره بختی و مصیبتی است که نماد اوضاع حاکم بر پیش از انقلاب است. ما شاهدیم که او مادر، پدر و سپس خود را از دست داده و گم میکند. او که ناتوان از شناخت خویش است، سعی دارد تا راه رستگاری خود را در چیزی فراتر از خود و خدا یابد.
وی در ادامه اظهار کرد: اما در نهایت بر او آشکار میشود که فارغ از تمامی سیاهیهای جهان اطراف، باید آن نور امید را در درون خود پیدا کند. با این وجود او گمان میبرد که ترک حصارخان میتواند برای او مایه امید باشد، اما تنها مایه آگاهی و رنج وجودی او میشود. چرا که در می یابد نه تنها حصار، بلکه ظلماتی که او از آن میگریزد بر تمامی ایران سایه افکنده و رژیم طاغوتی حاکم با گستردن سایه ترس و فقر، مردم را از اعتقاد وهویت خود دور نگه داشته است.
سیدباقری با اشاره به این که در اینجا سفر معنوی حسین غلام آغاز میگردد و ماشاهد گامهای نخستین او در مسیر شناخت انسان هستیم بیان کرد: برای او از لحظهای که تصمیم به طغیان علیه شرایط تحمیل شده میگیرد، دیگر نه بیرون بلکه درون اهمیت می یابد؛ او از خود میپرسد: من که هستم و چه باید بکنم؟ پاسخ، نقطه عطف اندیشه ورزی اوست.
تهی بودن جامعه از تفکر الهی، مایه عذاب رفیعی
او ضمن بیان این که در اینجا رفیعی برای اولینبار جامعه انسانی را نه بر مبنای روابط اقتصادی، آنچنان که در پیش از انقلاب و دفاع مقدس اهمیت داشت، که بر پایه اعتقادات انسانی درک میکند. آنچه برای حسین غلام در پیش از انقلاب مایه عذاب است، تهی بودن جامعه از تفکر الهی است. اما حسین غلام در دوران دفاع مقدس، گمگشته خویش را در عقیده و عمل رزمندگان بازمییابد.
وی افزود: برای او که از کودکی در جامعهای تهی از ارزشهای معنوی رشد یافته، اینجا نقطه شناخت ابتدایی از خود است تا هنگامی که به والاترین مقام یعنی عبودیت خدا و عمل به وظیفه الهی خویش که تاسی از امام خمینی است، نائل میشود. علاقه او به امام اما یک رابطه مرشد مریدی است. امامی که گذرگاه رشد معنوی و اجتماعی او را رقم زده و او را از اهداف کوتاه و عبث بر حذر میدارد.
سید باقری با اشاره به این که غلام حسین معتقد است که او تنها محصول تفکر و اعمال خود نیست بیان کرد: پیروی از راه الهی، راه امام حسین و امام خمینی مسیری است که جز حقیقت در آن یافت نمیشود، تنها مسیری که برای جبران خطاهای گذشته وجود دارد و این امر را میتوان در خشنودی او به هنگام بازگشت از جبهه جهاد یا همان مدرسه انسانسازی، مشاهده کرد. اندیشه جهاد و شهادت به او فرصتی میدهد تا رستگاری خویش را به دست آورد. او در جهاد و در جبهه حق، خانواده راستین خود را یافته و تبدیل به انسانی دیگر میشود. انسانی که شهید مرتضی آوینی او را این گونه توصیف میکند: انسان اگر بتواند خود را در خدا فانی سازد، نورالانوار طلعت شمس حق، از او نیز متجلی خواهد شد.
این مترجم اظهار کرد: در فرصت دو ماه و اندی که مشغول برگرداندن این کتاب به زبان انگلیسی بودم، لحظه به لحظه با «حسین غلام» تا «غلام حسین» شدن همراه بودم. گاهی توصیفش از جنگ، جهاد و جبهه مرا به خاطرات پدرم در کردستان و اهواز میبرد، وگاهی حسرت همراهی یاران شهیدش، همانانکه در عین شجاعت، آزادگی و جوانمردی، ناجوانمردانه به خاک افتادند راه گلویم را میبست.
سیدمجتبی سیدباقری در پایان گفت: پس از آزمودن تمامی راهها غلام حسین سرانجام راه جهاد را برمیگزیند و تقدیر نیز برای او چنین مقدر میکند تا زنده بماند و یاد یاوران شهید خود را زنده نگه دارد. بماند تا از مظلومیت شهید علی چیتسازیان بگوید، از استقامت همسرش، از آن شب ظلمانی که شهید هانی تکلو در آن قصد معراج میکند و از شهادت غریبانه شهید مصیب مجیدی. از گردانی که جان بر کف میگذارد تا تکه تکه ایران را بازپس گیرد و از جانبازانی که برای این مهم به خط میزنند و به فاو میروند تا دشمن بعثی را از خاک ایران دور کنند.
نظر شما