شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۶
دانشگاه تنها راه نیست؛ کارگر پمپ‌بنزینی که نسخه‌شناس بود!

محمد حکیم‌آذر عضو هیات علمی و استاد ادبیات دانشگاه در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده درباره کارگر پمپ بنزینی نوشته که با وجود عدم تحصیل در دانشگاه دانش ادبی بالایی دارد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-محمد حکیم‌آذر: كسى كه به فرهنگ، تاريخ و ادبيات علاقه‌مند است نمى‌تواند بدون تأمل (و به قول قدما تَوَغُّل) در متون روزگار را طى كند. اين كه آمار فروش ديوان حافظ و شاهنامه و مثنوى و كليات سعدى در نمايشگاه كتاب از همه بالاتر است و اين كه به رغم "علم زدگى" ما در برابر علوم جديد، خصوصا علوم مهندسى هنوز هم بسيارى هستند كه مراتب ادب را طى مى كنند و به جهان شعر  و داستان علاقه مندند جاى اميدوارى است. 
پيمودن جهان متن از عهده عاشق واقعى بر مى آيد. كسى كه گمشده اى داشته باشد. كسى كه جهانى آرمانى را طالب باشد و كسى كه از روزمرگى گريزان و به نوسازى روح و جان خويش مايل باشد. بنده به ضرورت علاقه و اشتغال، دانشجويان بى علاقه و شهروندان شيفته به ادب را زياد ديده ام و مى‌دانم كه  ادبيات را در دانشگاه و گذراندن تعدادى واحد درسى نمى توان آموخت. ادبيات را بايد از بطن جامعه و از مافى الضمير انسان ها آموخت. از بازتاب باورها و نيازها و عشق و عاطفه ملتى كه هنوز هم در شادى و شيونش به شعر مى گرايد. دانشگاه فقط مسير را نشان مى دهد و اى بسا كسان كه بدون دانشگاه هم مسير را مى شناسند. آنچه در ادامه آمده گزارشى است واقعى از مردى ادب دوست كه كارگر ساده پمپ بنزينى در شهركرد است. آقاى ص. كريم زاده از آنانى است كه گمشده خود را در ميان متون ادب فارسى مى جويد.

گاه كه بيرون از شهر مى روم در بازگشت و در ورودى شهر، پمپ بنزين شركت نفت را بر مى گزينم تا از صف پمپ بنزين هاى داخل شهر نجات بيابم.
شبى وارد پمپ بنزين شدم، كارگر شاغل در جايگاه كه از همسالان و همدوره اى هاى بنده در دبيرستان بود مرا كه خسته و بى حوصله بودم به حرف گرفت و از تفاوت "نامه باستان كزازى" با "شاهنامه مصَحَّح خالقى مطلق" و فرق هر دو با "شاهنامه چاپ مسكو" پرسيد. با تعجب توضيحى مختصر دادم و كوشيدم كه از پرچانگى او بگريزم ولى رها نمى كرد و مدام مى پرسيد. از او خواستم كه فلان روز به جلسه انجمنى ادبى در شهر بيايد تا توضيح دهم و پرسش هايش را پاسخ بگويم.  با خود گفتم او كه نمى آيد. اصلا شاهنامه و متن و ادبيات به چه درد كارگر پمپ بنزين مى خورد؟ 




... در جلسه انجمن نشسته بودم و بحث تكرارى و خسته كننده نامگذارى روز شعر و ادب به نام شهريار و جفايى كه بر فردوسى رفته  را از زبان شاعرى كم مايه مى شنيدم كه كارگر پمپ بنزين آمد و شگفتى مرا برانگيخت. از سماجتش خوشم آمد. آنچه  در مورد تصحيح متن و تفاوت شرح هاى شاهنامه و نسخه و امثالهم مى دانستم برايش گفتم. در اثناى صحبت اشاره اى كردم به نسخه ٨٠١ حافظ كه به كوشش بهروز ايمانى و حمايت مادى دانشگاه آزاد اسلامى و همكارى نشر ميراث مكتوب چاپ عكسى شده. كارگر از من خواست كه چند روزى اين كتاب را به او امانت دهم. با خرسندى پذيرفتم. شب كه به در خانه آمد نسخه را گرفت و برد. با خود گفتم: نسخه خوان كه نيست، مصحح هم كه نيست پس آن را ورقى مى زند و وقتى بين سطرها و مصرع ها و حاشيه ها و... گيج شد خسته مى شود و  به زودى بر مى گرداند. دو هفته بعد زنگ زد و با خوش قولى سر وقت كتاب را آورد. دم در چند كلمه اى پرسيد و گفت: نسخه جالبى بود. با تصحيح قزوينى و سايه مطابقتش دادم. اختلاف هاى جالبى داشت. يك جا هم به گمانم سهو كاتب و "تكرار ذهنى كلمات" يعنى همان پژواك واژه ها در سر كاتب باعث شده مصرعى را اشتباه بنويسد. با عجله كتاب را گرفت و ورق زد و گفت ببين!
هشيار شو كه مرغ چمن مست گشت هان
بيدار شو كه "مرغ" عدم در پى است هى
و ادامه داد: عدم كه مرغ ندارد. دارد؟ و منتظر تاييد من بود. گفتم نه. من چيزى به ياد ندارم. خوشحال از كشفى كه كرده بود گفت: اين كه "خواب" عدم را مرغ عدم نوشته بخاطر "تكرار ذهنى كلمه مرغ" است. حتما تا به حال پيش آمده كه شعرى يا ترانه اى يا حتى جمله اى در سرت بيفتد و رهايت نكند اينجا هم همين پژواك مرغ باعث اين سهو شده وگرنه در بقيه نسخه ها اقلا يك بار مرغ عدم مى آمد.
گيج شده بودم. حيرت و تحسين و حسرت و تاسف در وجودم گلاويز بودند.
حيرت از اينهمه شيفتگى، تحسين اينهمه شوق و درك، حسرت از اين كه چرا اين مرد جايش بر صندلى دانشگاه نيست و تأسف از مقايسه او با "اغلب" دانشجويان تحصيلات تكميلى.
.....امروز درس متون حماسى داشتم. شاهنامه مسكو مبناى كار ماست. دانشجوى دكترى در ميانه هاى كلاس پرسيد: چرا هرچه مى گردم اين معنى هايى كه  در پاورقى نوشته به ابيات بالا نمى خورد.؟!!!!!!!!!!

تكمله ١: اكنون كه اين يادداشت را نوشتم مطلع شدم كه آقاى كريم زاده شغلش را هم از دست داده و به دليل واگذارى محل كارش به بخش خصوصى عذرش را خواسته اند.
تكمله ٢: در پاورقى شاهنامه نسخه مسكو معنى در كار نيست. آنچه در زير صفحات آمده گزارش تفاوت ابيات در نسخه هاى متعددى است كه مصححان در اختيار داشته اند.

 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • منوچهر قاسمی ۱۳:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
    درود بر استاد ارجمند دکتر حکیم آذر وقتی ادبیات در لایه های اجتماع، کنکاش می شود جاذبه اش دوچندان می گردد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها