سه‌شنبه ۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۳
ادبیات داستانی امروز ایران درنگاهی گذرا

محمد کشاورز امروز در دانشگده زبان و ادبیات بلگراد سخنرانی کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محمد کشاورز، برنده جایزه جلال آل احمد و نویسنده مجموعه داستان«روباه شنی» در مراسمی در دانشگاه بلگراد به بررسی روند ادبیات داستانی ایرانی معاصر در دهه های اخیر پرداخت. متن سخنرانی مولف«بلبل حلبی» را محسن سلیمانی، رایزن فرهنگی ایران در بلگراد در اختیار ایبنا قرار داده است.

 
ادبیات داستانی امروز ایران درنگاهی گذرا
 می‌گویند شعرهنر ملی ما ایرانیان است. این سخن به خاطرحضور تاثیر گذارشعر در تاریخ ادبی وزندگی گذشته مردم ما چندان بیراه نیست. جهانیان نیز ادبیات کلاسیک ما را بیشتر با نام شاعرانی چون حافظ وسعدی وخیام ومولانا می شناسند،قرن ها ادبیات برای مردم ما درشعرخلاصه می شده است. به گمان من همدلی مردم ما باشعرپیش از آنکه شیفتگی به موسیقی کلام باشد، دلبستگی به  حضورنوعی روایت در بطن شعراست. نوعی روایت که منحنی کشش در ساختار آن متجلی است،یعنی استفاده بهینه از یک عنصر داستانی.

پس شعر کلاسیک ماضمن حفظ موزونی وزیبایی کلام،به شیوه خاص کار داستانگویی رانیز پیش می‌برده است. شاهنامه فردوسی شاهکار شعر حماسی ما سطر به سطر داستان هایی را پیش می بَرد که از بطن تاریخ وفرهنگ ایران برآمده. سعدی درکتاب معروفش گلستان برای تضمین هر شعر حکایتی کوتاه آورده که در فشردگی و ساختاروزیبایی چیزی از بهترین داستانک های امروزی کم ندارد. مولانا اندیشه های عرفانی اش را به صورت حکایت هایی شنیدنی درقالب مثنوی بیان می کند که یکی از گونه های معروف شعر فارسی است. نظامی مثل داستان نویسی چیره دست در توصیف، صیاد رنگ هاست،در هفت پیکراز شعربستری باشکوه می سازدبرای خلق یکی از زیباترین داستان های عاشقانه جهان.والبته متن های قصه گوی مشهوری هم به نثرداریم.  همچون سمک عیار،هزار ویک شب، فرج بعد از شدت، امیر ارسلان و....این ها که گفتم نگاهی گذرا است به گذشته. پیداست در مجالی چنین اندک و در قالب چند خط تنهامی توان به پرتو کوچکی از شکوه هزاران ساله ادبیات ایران اشاره کرد. این اشاره گذرا به متونی است که گنجینه ادبیات مارا تا آستانه انقلاب مشروطیت تشکیل می دهند .انقلابی که آغاز بیداری ایرانیان شد ودلبستگانش دل خوش داشتند که با به فرجام رسیدن آن جامعه ما از استبدادهزاران ساله رها خواهد شد. آن امید ونگاه به کرانه های تازه نیاز به زبان و ادبیاتی نوداشت.نسیم تجدد ونوگرایی بر کالبد پیر جامعه ای استبدادزده وزیدن گرفته بود.

پیش از آن ودر اواسط دوره قاجاریه اولین دستگاه چاپ سنگی در تبریز به کارگرفته شد. والبته چند دهه طول کشید تا اولین روزنامه برای مطالعه عموم مردم منتشر شود. انتشار اولین روزنامه نشان از لزوم نزدیک شدن ادبیات به زبان توده مردم داشت. انقلاب مشروطیت آغاز آشتی مردم با متن مکتوب هم بود. روزنامه را نمی شد با شعر پرکرد. پس نوشتن به نثر آنهم با زبانی همه فهم به نیاز روز روشنفکران بدل شد. اهل قلم دست به کارشدند وبه طور مثال متن های کوتاه وروایتمندی به قلم علی اکبردهخدادر روزنامه صوراسرافیل به چاپ رسید. با افزوده شدن برشمار روزنامه ها ومجلات وگسترش سواد بین مردم نیاز به تولید آثار داستانی هم بیشتر شد.رواج پاورقی نویسی ورمانس های تاریخی را می شود شروع آشنایی ایرانیان باادبیات نو برشمرد.


حدود یک دهه بعدمحمد علی جمالزاده اولین مجموعه داستان کوتاه فارسی را به اسم یکی بود یکی نبود منتشر کرد. اسمی که ریشه در سنت قصه گویی شفاهی فارسی دارد و نشان می دهد آثارجمالزاده با درک و دریافت از سطح دانش مردم زمانه خویش پیش از آنکه به داستان به معنای متعارف آن  شبیه باشند،از نظر ساختاری شباهت بیشتری با قصه ها وروایت های ایرانی دارند.شاید از همین روست که مورخان داستان معاصر ایران شک دارند جمالزاده را پایه گذار داستان نویسی نوین ایران بنامند. اما درمورد نویسنده ای که اندکی بعد از او درصحنه ادبی ایران درخشید،یعنی صادق هدایت،اکثرا معتقدند داستان نوایران با او پابه عرصه گذاشت. هدایت از نظر وابستگی طبقاتی ریشه در اشرافیت داشت هرچند طبع روشنفکرانه اش اورا ازاشراف دور ودورتر کردوهمه عمر کوتاهش وقف نوشتن داستان ها ورمان هایی شد که برآیند زندگی سخت وملال انگیز توده های مردم بود.

فاصله انتشار یکی بود یکی نبود جمالزاده با بعضی داستان های هدایت مثل سه قطره خون وداش اکل چندسالی بیشتر نیست، اما از نظر فرم وساختار فاصله ای شگفت انگیزبین این دونوع نوشتن است. این شگفتی از شکفتگی زودهنگام داستان کوتاه فارسی در آثار نویسندگان دیگری که درهمان سال ها ویا چند سال بعد، پابه عرصه ادبیات ایران گذاشتند بیشتر شد. صادق چوبک و ابراهیم گلستان دو چهره بزرگ و تاثیر گذاردیگراین دوره هستند. این سه چهره مشهور بادرک ودریافت عمیق خود از ادبیات کلاسیک فارسی وآشنایی کافی با ادبیات روزاروپا و آمریکا همراه با نام های دیگری همچون بزرگ علوی، جلال آل احمد و سیمین دانشور دریک دوره زمانی سی ساله،یعنی از اول دهه بیست شمسی تا پایان دهه چهل، داستان ورمان فارسی را چنان پر وبال دادند که از نهالی نازک به درختی تناور و پرشاخ و برگ بدل شد. درختی که نسل های نوتر در سایه اش به آفرینش انبوهی از داستان ورمان پرداختند.
 
ادبیات داستانی ایران از مشروطیت به بعد همواره تحت تاثیر تحولات سیاسی اجتماعی بوده است. تا پیش از دهه چهل شمسی جمعیت ایران حدود هفتاد درصد روستا نشین وسی درصد شهر نشین بوده اند. سواد به معنای متعارف آن بیشتر در میان اقشار شهر نشین رواج داشت و مردمان روستاها هنوز نوع آموزششان به سبک مکتب خانه های سنتی بود. تحولات سیاسی اجتماعی سال های آغازین دهه چهل همچون اصلاحات ارضی وتشکیل سپاه دانش خبرازدگر گونی های تازه ای در زندگی هفتاد درصد از مردم ما می داد. ادبیات داستانی ما که تا آن روز بیشتر بازتاب دهنده زندگی اقشار شهر نشین بود حال با تحولات تازه وپیوند جوانان تحصیلکرده با روستاها خود را برای پوست اندازی و تحولات تازه آماده می کرد. جوانانی که به عنوان معلم به روستاها روانه شدند مشاهدات خود را درقالب سفرنامه، روایت وداستان به دفاتر نشریات ومجلات ادبی فرستادند.این آثار با استقبال روشنفکران روبروشد. نوعی ادبیات داستانی حامل صداهای تازه ای از سوی اکثریت جامعه آن روز ایران که از روستاهاومناطق دورافتاده به گوش سیاسیون وروشنفکران ایران می رسید. همزمان تب بازگشت به خویشتن هم بالاگرفته بود.  جلال احمد غربزدگی را منتشر کرد وبسیاری نوشتن از روستاها ومناسبات زندگی روستایی را به نوعی همان بازگشت به خویشتن فرض کرده بودند. نباید فراموش کرد که هژمونی اندیشه های سوسیالیستی بخشی از اقشار تحصیلکرده جریان روشنفکری ما را تحت تاثیر خود قرار داده بود. تاثیری که بازتاب آن را بی واسطه می توان در ادبیات دهقانی و کارگری دهه چهل ایران مشاهده کرد. در طول دهه چهل وپنجاه  غلبه ادبیات موسوم به روستایی بردیگرشیوه های داستان نویسی مشهود بود. دراین نوع نوشتن ریالیسم سبک غالب شد. نویسندگان چنین نِحله ای مدعی باز آفرینی عین واقعیت بودند. گویی کار آنان نه خلق داستان ورمان به مثابه اثری هنری که گزارشی از وقایع قابل رویت برای تحلیل جامعه شناسان بود. دراین دهه شیوه های متفاوت ومدرن داستان نویسی به صورتی کمرنگتر جریانداشتند.جریان های دوری گزین از سیاست ونگاه طبقاتی.جریانی که به ذات هنر بیشتر اهمیت می داد تا اینکه خود را درسطح گزارشگر وقایع هردم متغیر بیرونی نشان دهد. از دل همین جریان بود که شاخه تنومند داستان ایرانی با چهره هایی همچون هوشنگ گلشیری وبهرام صادقی سر برآورد. این دوچهره هرچند نسبت به سیاست بی میل نبودند اما از هرگونه تن سپردن به هر ایدیولوژی سر باز زدند و به شیوه ای رندانه در نوشتن رو آوردند که هم نسبت به تحولات اجتماعی وسیاسی جامعه خود بی تفاوت نباشند وهم جنبه های هنری داستان را در نظر بگیرند.امروز بسیاری از آثارموسوم به ادبیات روستایی که در دهه چهل منتشر شده اند بیشتر به گزارشی از یک دوران سپری شده شبیه اند تا اثری هنرمندانه. چرا که نویسندگان کمتر از عناصر هنر داستان نویسی در آن ها بهره گرفته اند.
 
تحولات دهه چهل همچنان تاثیرات خود رابرروند داستان نویسی ادامه می داد. توسعه صنعتی واحتیاج به نیروی کارموجب مهاجرت روستاییان به شهرها شد.حضور میلیونی حاشیه نشینان روستایی که چندان سنخیتی با فرهنگ شهر نشینی نداشتند، باعث مسایل ومصایب وتضادهایی شد که بازتاب آن در داستان نویسی آن دوره از تاریخ ایران قابل مشاهده است. با خالی شدن روستاها وهجوم به شهرها هرم جمعیتی به سرعت تغییر کرد وآمار جمعیت شهرنشین برماندگان در روستاها فزونی گرفت. 
 
انقلاب بهمن 57تاثیرات عمیق وغیر قابل انکاری برجامعه ایران گذاشت. جمعیتی که اوایل دهه چهل از روستاها کنده شده بودند وبه حاشیه شهرهارسیده بودند. حال در قالب نیرویی موسوم به مستضعفان به رهبری روحانیت و روشنفکران عدالت خواه در انقلابی فراگیر تا تسخیر مقرهای حکومتی پیش رفتند وبسیاری از معادلات جهان وتحلیل های اهل سیاست را به هم زدند. به فاصله کمتر از دوسال پس از انقلاب، کشور ما گرفتار جنگی خانمانسوز وطولانی شد. واکنش نویسندگان ادبیات داستانی دربرابرسرعت وشگفتی این تحولات بهت و سکوت بود. سکوتی که نزدیک به یک دهه طول کشید.از 57 تا 65 کمتر اثر ارزشمند ادبی نوشته شد.  وقایع انقلاب وجنگ چنان پی در پی رخ می داد وگاه چنان شگفت انگیزبودند که هرداستان برساخته ای در برابرش رنگ می باخت.سرعت تحولات هرگونه نوشتن ازوقایع آن روزگار را دشوار کرده بود.نویسندگان ایران برای خلق آثاری ماندگار از این وقایع تاریخ ساز، گویی در انتظار آرامش پس از توفان بودند.
 
از اواخر دهه شصت خورشیدی،وپس از جنگ هشت ساله ایران عراق،گویی جامعه نیاز به هوای تازه داشت.نیاز به این که بوی باروت وهیاهوی مرگ جای خود را به زندگی وآرامش دهد. موافقت با انتشار چند مجله فرهنگی نشان از تحولات تازه می داد.درهمین سال ها چند جُنگ داستان کوتاه از نویسندگان جوان ایرانی منتشر شد.از جمله کتاب هشت داستان از نویسندگان جدید ایران که به همت هوشنگ گلشیری درآمد،وداستان هایی که در آدینه ودنیای سخن ومفید چاپ شدند.در این داستان ها دیگر از آن نگاه ایدولوژیک وطبقاتی دهه پیشین خبری نبود. بعد ازفروپاشی اردوگاه سوسیالیسم نوشتن از ارزش های انسانی وفردیت جای خود را به ستایش طبقات فرودست داد.باور به ارزش های فردی وحقوق انسانی به گسترش داستان مدرن در ایران کمک کرد.نوعی از ادبیات که خود را وامدار هیچ ایدولوژی ونگاه تاریخی طبقاتی نمی دانست،تلاش می کرد شانه از گردوخاک ادبیات موسوم به روستایی دهه چهل وپنجاه بتکاند ونگاه شیک تری به جهان داشته باشد. دوران معروف به سازندگی دوران سروسامان گرفتن دوباره طبقه متوسط در ایران بود. طبقه ای که ارزش هایش به واسطه سیاست های دوران جنگ وانقلاب به حاشیه رانده شده بود، کم کم قامت راست می کرد تا به هویت خود شکل تازه ای بدهد. طبقه ای که نسل نو نویسندگان ایران همسویی بیشتری با آن ها داشت. این گروه اجتماعی بنا به ماهیت تحول خواه خودهمواره پایگاهی برای رشد و بالندگی جریان های روشنفکری بوده است.به جرات می توان گفت پیکره اصلی ادبیاتی که از اواخر دهه شصت تا دودهه بعد از آن تولید شد یکسره از زیست و زمانه مردم طبقه متوسط شهری نوشت، به فرم وزیبایی شناسی اهمیت داد. هرچند در زمینه خلق رمان نتوانست به جز تعدادی انگشت شمار اثری جهانی خلق کند اما به جرات می توان گفت که داستان های کوتاه بسیاری همسنگ بهترین داستان های مدرن جهان به قلم نویسندگان امروز ایران خلق شده است.آثاری که اگر مهجوریت زبان فارسی اجازه ترجمه شدن به آنان  دهد مردمان دوستدار ادبیات در همه جای جهان با صداها وچهره های تازه ای از کشورما آشنا خواهند شد.
 
گرایش عمومی نویسندگان ایران به نوشتن از طبقه متوسط شهر نشین،طی دهه های هفتاد وهشتاد خورشیدی به اوج خود رسید. مردمان متمرکز شده درشهرهای بزرگ گویی می خواستند از طریق رمان وداستان به زوایای زیستگاهی که تنها چند دهه بود به آن پناه آورده بودند بیشتر آشنا شوند.تشنه خواندن داستان ها ورمان هایی بودند که ماجراهای آن در کافه ها،رستوران ها،مراکز تازه ساز وپرزرق وبرق خریدمی گذشت.آدم های چنین داستان ورمان هایی بیشتر دغدغه های فردی داشتند،به پیروی از این ایده که هراتاقی مرکز جهان است نوعی از ادبیات عمده شد که بعدها توسط بسیاری از منتقدین معروف شدند به ادبیات آپارتمانی.روستا نشینان که دهه چهل باشندگان اصلی ادبیات بودند و ادبیات به اصطلاح متعهد ارزشش را از بازتاب زندگی وزمانه آنان می گرفت بعد از دهه شصت به جز یکی دو مورد اندک، یکسره از صحنه ادبیات رانده شدند.طی سه دهه  باوجود مهاجرت گسترده روستا نشینان به شهرهای بزرگ هنوز بیش از سی درصد آنان در زادگاهشان به کار کشاورزی مشغول بودند،اما دیگر هیچ صدایی در داستان معاصر فارسی نداشتند.این حذف فقط شامل آن ها نشد.طبقه کارگر نیز جایی در ادبیات داستانی ما تا اواخر دهه هشتاد نداشت.اگر هم بود نه عنوان عضوی از طبقه کارگر که به عنوان فردی فاقد ماهیت طبقاتی در داستان ویا رمان ظاهر شدند.حاشیه نشینان شهری که عمده آن ها همان مهاجران روستایی بودند نیز جایی در داستان نویسی این دودهه نداشتند. اختصاص ادبیات داستانی به طبقه متوسط وگاه مرفه شهری وغیبت توده های روستایی و کارگر وحاشیه نشین انتقادهایی را درمحافل ادبی برانگیخت. دیگر آشکار شده بود که داستان ورمان ایرانی بیانگر صدای اقشار مختلف مردم ایران نیست.دل زدگی خوانندگان از مضامین تکراری وبازتاب زندگی های بی دغدغه تیراژرا کاهش داد.این نگرانی ها دوباره نگاه نویسندگان را معطوف به گوشه های فراموش شده جامعه کرد
 
از آغاز دهه نود به تدریج نوشتن دوباره از روستا وحاشیه ها باب شد. نسل تازه ای  ازنویسندگان که خود از مناطق دوردست برآمده بودند ویا با نوع زیست وگذران امور مردمان حاشیه شهرها دمخور بودند پا به عرصه ادبیات گذاشتند و ناشران نیز گویی نیاز به شنیدن صدای های دوردست را حس کرده بودند که به چاپ چنین آثاری روی خوش نشان دادند. درچندسال اخیرچند مجموعه داستان وتعدادی رمان ارزشمند دراین زمینه منتشر شده است.آثاری که توانسته اند تعادل را به داستان  معاصر ما برگردانند تا دوباره شاهد بازتاب زندگی وزمانه مردمان فرودست در ادبیات داستانی ایران باشیم.
 
ناگفته نماند که تاریخ ما مثل اکثر جوامع شرقی تاریخی مذکر بوده است.تا حدود صدسال پیش زنان چندان نقشی در تحولات فرهنگی از جمله ادبیات نداشتند.اما از مشروطیت به بعد به تدریج حضور کمی وکیفی زنان درعرصه های مختلف اجتماعی بیشترشد. گسترش سواد وآموزش های نوین دسترسی زنان ایرانی به متن مکتوب از جمله کتاب وروزنامه بیشتر کرد.تعدادبسیاری ازآنان طی سال های بعداز جنبش مشروطیت به عنوان شاعر،نویسنده، پژوهشگر وروزنامه نگارپا به میدان گذاشتند وروز به روز حضورآنان درعرصه ادبی ایران پررنگتر شد.در دودهه اخیربی اغراق از نظر تولید انتشار آثار ادبی از همتایان مرد خود پیشی گرفته اند.گویی تلاش می کنند صدایی را که قرن ها در گلو مانده بود بلند کنند. زنان ایران در رمان ها وداستان هایشان اززندگی وزمانه خود می نویسند و اغلب مورد استقبال دوستداران ادبیات قرار می گیرند. من امیدوارم کمیت روبه گسترش حضور آنان به کیفت ادبیات داستانی امروز ایران بیفزاید.
 
هرچند ادبیات داستانی ایران سابقه ترجمه به زبان های زنده جهانی را دارد،اما درسال های اخیر این امر روبه گسترش است وداستان نویسان ما بیشتر وبیشتر از طریق ترجمه با دوستداران ادبیات داستانی در همه جای جهان به همزبانی می رسند.
 
به عنوان یک نویسنده ایرانی امیدوارم ادبیات داستانی ما با عبور از موانع داخلی وخارجی توان پیوند برقرار کردن با همه مردم در سراسرجهان را پیدا کند ودر امربرقراری صلح وهمزیستی بین همه مردمان از هر نژاد ومذهب وفرهنگی کوشا باشد. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها