
«نقش رسانه در فرهنگ» عنوان سخنرانی احمد ابوالفتحی، داستان نویس و روزنامه نگار و منتقد است که پنج شنبه، 28 مهر ماه در کتابفروشی ساربوک کاشان ایراد کردند. متن این سخنرانی برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده شده است.
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_احمد ابوالفتحی: سه واژه در عنوان این نشست هست که هر سه کلان هستند و ما اگر بخواهیم در اینها دقیق بشویم باید بدانیم تعریف این سه واژه دقیقا چیست: رسانه، فرهنگ و مطالعه.
در دورهیی به سر میبریم که به دورهی ارتباطات تودهیی معروف است و عملا رسانه به «ما» تبدیل شده و هویت جمعی ما در رسانه تعریف می شود. موبایلهای ما یک رسانه است و حضور ما در شبکه های اجتماعی ما بخشی از زیست ما را تشکیل می دهد. در این شرایط سخن از تاثیر رسانه در فرهنگ مطالعه پیچیده می شود.
اگر ما بخواهیم تصویری ذهنی از رسانه ارائه دهیم خطوطی که بخشهای مختلف یک ساختار را بهم وصل می کنند میتوانیم به ذهن بیاوریم. اولین عنصری که در جهان مدرن به شکل گیری رسانه مدرن کمک گرفت تلگراف بود و باعث شد ما وارد عصر رسانه شویم. ابزاری که ارتباط را از وضعیت چهره به چهره خارج کرد. اولین روزنامههایی که در جهان شکل می گیرند از عنوان تلگراف استفاده می کنند و ما امروز ابزار فنی دیگری به نام تلگرام یا ایسنتاگرام داریم که بین اجزاء یک ساختار ارتباط برقرار می کند. این ساختاری است که شکل گرفته و باید وقتی از نقش رسانه در فرهنگ مطالعه صحبت می کنیم به تلگرام و ایسنتاگرام هم توجه داشت چرا که اینها همه رسانهاند. پس وقتی از نقش رسانه حرف میزنیم، باید مشخص کنیم دقیقا از چه نوع رسانهای حرف میزنیم. چرا که هر کدوم از ساختارهای رسانهای میتوانند نقشی متفاوت در زمینه مدنظر ما ایفا کنند.
موقعی که از فرهنگ سخن میگوییم منظورمان چیست؟ برخی از اندیشمندان فرهنگ را یک مجموعه به هم پیوسته از بروز اندیشه و احساس توسط جمعی معین تعریف کردهاند. این تعریف چنان کلی است که میتواند هر رفتار جمعی ارادی که از یک گروه انسانی سر میزند را در بر بگیرد. با چنین تعریفی موقعی که از فرهنگ مطالعه میگوئیم از رفتار جمعی به نام مطالعه کردن سخن میگوییم. آیا اساسا مطالعه یک رفتار جمعی است؟ و ما باید رفتار جمعی به نام مطالعه کردن از خودمان بروز دهیم؟ پاسخهای ساده به چنین پرسشهایی راهی به دهی نمیبرد باید اندیشید. بسیاری از ما میزان مطالعه قابل توجهی داریم ولی وقتی از سرانه مطالعه حرف میزنیم با آمارهای ناامیدکننده مواجه میشویم. باید پرسید که سرانه مطالعه از اساس به چه کار میآید؟ برای پاسخ به این پرسش در بدو امر باید پرسید مطالعه چیست؟ منظورمان از مطالعه چیست؟ اینکه آمارهای مطالعه از دو دقیقه تا هفتاد و دو دقیقه نوسان دارد نشان میدهد که از اساس تعریف درستی از مطالعه نداریم. آیا خواندن هر متنی را میشود مطالعه نامید؟ خواندن یک آگهی تبلیغاتی در خیابان را هم؟
وقتی میخواهیم از موضوعی مانند «نقش رسانه در فرهنگ مطالعه» حرف بزنیم برای اجتناب از کلی گویی و بیان چرندیات کلیشهای ابتدا باید خودمان را محدود کنیم. باید اولا مشخص کنیم از کدام رسانه صحبت میکنیم و بعد مشخص کنیم چه گونهای از مطالعه مدنظر ماست. وقتی اینگونه بحث را محدود می کنیم شاید بتوان حرفی زد.
من هم بحث خودم را به مطبوعات و کتاب محدود میکنم. لفظ فرهنگ را هم حذف میکنم چون بهگمانم بیشتر از آن محل مناقشه است که بتواند در این مجال، یاریگر ما در بیان چند کلمه حرف حساب باشد.
اولین آگهیهایی که در مطبوعات منتشر شد درباره کتاب بود. در صدر مشروطه بسیاری از بنگاههای کتاب، برای اعلان ورود کتابهای تازه از هند یا جاهای دیگر به کتابفروشیشان از ابزار مطبوعات استفاده میکردند. ولی حالا در دورهیی به سر میبریم چیزی به نام آگهی برای کتاب نمیشناسیم و اگر هم گاهی باشد به سعی ناشر نیست به سعی مولف است.
تیراژ معمول مطبوعات ما به یک پنجم سقوط کرده است و به دلایلی که شاید یکی از مهمترینهاشان فراگیر شدن یک ساختار رسانهای بسیار سهلالوصول به اسم شبکههای اجتماعی باشد، مطبوعات در بغرنجترین وضع به سر میبرد و دچار بحران کارکرد شده است. در این شرایط از نقش مطبوعات در گسترش مطالعه کتاب سخن می گوییم در حالی که می توانیم بپرسیم مطبوعات با این وضعیت بغرنج آیا از اساس می توانند در مطالعه کتاب نقشی داشته باشند؟ میشود در حد صحبتهای تئوریک چیزهایی گفت اما به واقعیتهای موجود اگر رجوع کنیم خواهیم دید برای صحبت از نقش مطبوعات در گسترش مطالعه کتاب، ابتدا باید به حال خود مطبوعات چارهای اندیشید. پس بهتر است اول از مطبوعات سخن بگوییم. در مورد رسانهیی سخن می گوییم که خریداری نمی شود چون مطالباش روی نت فردا پیدا می شود و خبرهایشان هم ارزش خبری خود را به سرعت از دست میدهد. اما آیا این ساختار رسانهای بی کارکرد شده و به زودی از میان خواهد رفت؟
حضور یک رسانهی رسمی که یک پکیج خبری و تحلیلی و گزارشی را ارائه می دهد به خودی خود یک شاخص فرهنگی بسیار موثر است. شاخصی نظیر یک مسجد و بنای مهم تاریخی که وجودشان لنگرگاهی برای فرهنگ محسوب میشود. در شرایطی که روزنامه وجود نداشته باشد شکلگیری یک تصویر ذهنی منسجم از سیر اتفاقات در جامعه بسیار پیچیده و سخت میشود. همانطور اگر مطبوعات مستقل و صداهای مختلف از عرصه مطبوعات حذف شوند، شکلگیری روندی چندصدایی که لازمه ارتقای یک ساختار احتماعی است در عمل به سوی ناممکن شدن گام بر میدارد.
در چنین شرایطی، پیش از پرسش از نقش مطبوعات در گسترش کتابخوانی باید از متولیان فرهنگ و از جمله متولی فرهنگ شهر کاشان که در جمع ما حضور دارد پرسید شما به عنوان یک مسئول فرهنگی برای این قضیه چه ایدهیی دارید؟ وضع مطبوعات در کاشان چطور است و چه باید کرد؟ این سوال را باید از اهالی مطبوعات هم پرسید. ما نمی توانم به شما بگوییم الزاما بخشی از هزینه تان را برای مطبوعات هزینه کنید. ما هم باید بیندیشیم که چطور میتوانیم بمانیم.
به گمانم مطبوعات باید تلگرام را جدی بگیرند و تحلیلی تر و با حرکت به سمت پردازش خبر تا تولید خبر باشند و باید جذابیت بصری را بالا ببرند تا از منظر گرافیکی ارزشمند باشند. احتمال فروش یک روزنامه زیبا و ارزشمند از منظر گرافیکی بسیار بیشتر است. اما فقط این نیست. یکی از دلائل مهم مشکل مطبوعات خطی قرمزهایی است که بخشهایی از آن خود ساخته و آن ترس ساخته است. متولیان اداره فرهنگ یک شهر باید تلاش کنند که خطقرمزها را جابهجا کنند. مسئولی که نتواند خطوط قرمز را جابه جا کند جای درستی ننشسته است. خط قرمز یعنی وضع موجود. کار اصحاب فرهنگ درگیر شدن با خطوط قرمز است و کار ویژه ما اعتلای فرهنگ است و اعتلای فرهنگ با پذیرش وضعیت موجود و دست نزدن به آن همخوان نیست.
ارشاد استانها به عنوان کارگزار فرهنگی باید بیندیشند که چرا ساختار حمایتی برای مطبوعات شهرستانی وجود ندارد؟ موقعی که در کاشان صنایع متعددی وجود دارند که باید عوارض شهری بپردازند چرا نباید بخشی از این بودجه به مطبوعه پرداخت شود چرا که مطبوعه بخشی از ساختار ارتقای ارزشهای شهری است. به نظر من پیش از اینکه به نقش مطبوعات در گسترش فرهنگ مطالعه کتاب بپردازیم باید به خود مطبوعات بیندیشیم.
نظر شما