چهارشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۸
قلب تپنده نوروز در کشور ماست

محمد بقایی ماکان، پژوهشگر و ادیب درباره نوروز می‌گوید: ایرانیان در جشن نوروز پیوسته آرزوی روزگار بهتری برای خود می‌کردند و نوروز در واقع عامل مهمی در پیوند اقوام ایرانی به یکدیگر بوده است و تا امروز این توانایی و قدرت خود را حفظ کرده، به طوری‌که می‌توان با اطمینان گفت که اگر نوروز نمی‌بود ایران هم نمی‌بود.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- دکتر محمد بقایی که نام مستعارش «ماکان» است و آن را از اسامی فرزندانش مازیار و کاوه برگرفته، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران به پایان برد و در دهه چهل با انتشار مقالات تحقیقی در زمینه‌های ادبی، فلسفی و اجتماعی در مطبوعات کشور، نامی آشنا برای علاقه‌مندان این گونه مطالب شد.

وی غالب اوقات خود را ضمن تدریس، وقف تالیف و ترجمه آثاری در حوزه تفکر کرده که موضوع اصلی آنها فلسفه، ادبیات و ادیان است. از جمله تالیفات ماکان مجموعه ۳۴ جلدی «بازنگری آثار و افکار اقبال» مشتمل بر 10 هزار صفحه‌ است که نام او را یادآور نام علامه اقبال کرده‌ است. وی همچنین کتاب‌هایی نیز با نام‌های «تاملات ایرانی» و «نگرش‌های ایرانی» به رشته تحریر درآورده و مقاله‌هایی نیز درباره نوروز و فلسفه آن نوشته است. با وی درباره نوروز و آثاری که از روزگار کهن به دست ما رسیده گفت‌وگو کرده‌ایم.

آقای بقایی‌ماکان فلسفه نوروز بر اساس چه آثاری به دست ما رسیده است؟

درباره نوروز آثار بسیاری نوشته شده است. از قدیمی‌ترین آثاری که می‌توان نام برد، در واقع درباره یکی از آیین های پیشوازی یعنی چهارشنبه‌سوری است که در کتاب «تاریخ بخارا» (تالیف ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی) ذکر می‌کند این مراسم در سده‌های گذشته همچنان مرسوم بود و پیش از ورود اسلام به ایران این آیین را برگزار می‌کردند. درباره دیگر آیین‌های نوروزی در آثار ابوریحان بیرونی، توضیحات کافی و وافی داده شده و در نوروزنامه خیام درباره نوروز صحبت شده و کتاب‌های بسیاری در این‌باره نوشته شده که همگی حکایت از برآمدن این جشن از محدوده فرهنگ ایرانی دارند که در ایام گذشته چیزی حدود 10 میلیون کیلومتر مربع را شامل می‌شده و همه افرادی که در این گستره زندگی می‌کردند آیین نوروز را گرامی می‌داشتند و آن را به بهترین وجه برگزار می‌کردند.

خیام در نوروزنامه می‌گوید: «شاها به جشن فروردین به ماه فروردین/ آزادی گزین بر داد و دین کیان/ سروش آورد تو را دانایی و بینایی و کاردانی/ دیر زیوی با خوی هژبر/ شاد باش به تخت زرین/ انوشه خور به جام جمشید و آیین نیاکان/ در همت بلند باش/ نیکوکاری و داد و راستی نگاه دار/ سرت سبز و جوان چون خوید/ اسبت کامکار و پیروز به جنگ/ تیغت روشن و کاری به دشمن/ بازت گیرا و خجسته به شکار/ کارت راست چون تیر/ سرایت آباد و زندگی بسیار باد»

از این نوع نوشته‌ها درباره نوروز کاملا پیداست که ایرانیان در این جشن پیوسته آرزوی روزگار بهتری برای خود می‌کردند و نوروز در واقع عامل مهمی در پیوند اقوام ایرانی به یکدیگر بوده است و تا امروز این توانایی و قدرت خود را حفظ کرده، به طوری‌که می‌توان با اطمینان گفت که اگر نوروز نمی‌بود ایران هم نمی‌بود. یا مهم‌ترین عاملی است که بسیاری از هویت‌ها و عناصر هویت‌ساز ایران در آن جمع آمده و ایرانیان از هر قوم، طایفه، زبان وگرایش‌های فکری این جشن را گرامی می‌دارند و تنها آیینی در گستره ایران است که سبب حفظ تمامیت ارضی کشور شده است. چرا که هر کسی که ایرانی است خود را نوروزی هم می‌داند و به همین دلیل است که آیین‌های پیشوازی و پسینی نوروز به وسیله اقوام ایرانی برگزار می‌شود که جملگی حرکتی معین در لحظه‌های معین و ساعت معین انجام می‌دهند که حکایت از همبستگی و وحدت قلبی آنان دارد. این آیین به هیچ نحله خاصی مربوط نمی‌شود و به هیچ روی نمی‌توان آن را به تفکر خاصی منتسب کرد، بلکه اندیشه‌ای کاملا برآمده از سرزمین ایران است که در حقیقت باید آن را نیکو‌ترین جشنی دانست که آدمیان در طول در اعصار مختلف برگزار می‌کرده‌اند.

چرا در متن‌های کهنی چون شاهنامه، نوروزنامه‌ها، تاریخ طبري، مسعودي، مسكويه و گرديزي، جشن نوروز را به دوران جمشيد پیشدادی نسبت می‌دهند؟

داستان نوروز از این قرار است که می‌گویند روزی که جمشید بر تخت پادشاهی نشست آفتاب بر سریر او تابید و جهان منور شد و و روزی نو پدید آمد که این روز را نوروز نامیدند. فردوسی هم در شاهنامه به این حکایت اسطوره‌ای اشاره و همین داستان را ذکر می‌کند. این حکایت خواه صحیح یا ناصحیح به هر حال اسطوره است. اسطوره در واقع دیدگاه‌های آرمانی همه ملت‌هایی است که به این افسانه‌ها گرایش دارند و برای زندگی بهتر و رسیدن به اندیشه‌هایی که طالب آن هستند و پیوسته آنها را در افسانه‌ها روایت می‌کنند و‌ هدف آن اسطوره‌ها، سوق دادن انسان به مرحله‌ای از اندیشه‌های آرمانی است.

اسطوره‌های ایران مانند تمام اسطوره‌ها نمادی است برای تمام آدمیان که خودشان را به ویژگی‌ها و کیفیات با ارزش انسانی متصل کرده‌اند. در ایران سه جشن بزرگ داریم، مهرگان به فریدون، نوروز به جمشید و سده به هوشنگ سه پادشاه پیشدادی نسبت داده شده‌اند و از نظر قدمت سده، قدیمی‌تر است، پس از آن نوروز و مهرگان قرار دارند. اسطوره عبارت است از دیدگاه‌های آرمانی یک جامعه که آن را در قالب یک داستان بیان می‌کند که می‌خواهد به اندیشه آرمانی نائل شود و فردوسی نیز از ایرانیان می‌خواهد صادق، راستگو و توانا باشند. هومر و فردوسی هدفشان داستان‌گویی مانند حسین کرد شبستری نیست بلکه مقصود به حرکت درآوردن یک جامعه است. بر همین اساس شاعران بزرگ حماسه خلق می‌کنند و اسطوره نقش اساسی دارد؛ در ایلیاد هومر اسطوره‌ها و افسانه‌هایی وجود دارد که زیربنای فرهنگ غرب را شکل داده‌اند.

آیین‌هایی چون نوروز، توانایی تبدیل شدن به هنرهای نمایشی را دارند، چه نمایشنامه‌هایی بر اساس آن نوشته شده است؟ آیا برنامه‌ای برای گسترش این فرهنگ در آثار دیگر حوزه‌ها وجود دارد؟ به طور مثال، آیا در حوزه داستان‌نویسی، استفاده از نوروز به جز تم داستان و زمان آن، کار دیگری انجام شده است؟ آیا از نشانه‌ها نوروز و پیشینه اسطوره‌ای آن در آثار فانتزی، ادبیات کودک و نوجوان و علمی ـ تخیلی استفاده می‌شود؟ اگر نه چه تمهیداتی برای آن در نظر گرفته‌اید؟

ما اصولا در همه زمینه‌ها دارای ضعف‌هایی هستیم که باید آن را جبران کنیم. به طور مثال باید از فرهنگ خود دفاع کنیم، بسیاری از کلماتی که به کار می‌بریم یا غربی است یا شرقی. مثلا به جای لفظ آفرین یا می‌گوییم احسنت یا براوو. همین را تعمیم دهید در مدیریت کلان فرهنگی که به معنای کلمه در فرهنگ ملی تامل کافی ندارد و با نگاهی مختصر در کارکرد صدا و سیما می‌بینید که فرهنگ اصیل ایرانی جای چندانی در شبکه‌هایی که دائم برنامه پخش می‌کنند، ندارد. ضعف حاضر از تلاش‌های بی‌خردانه ماست و پیشرفت غرب حاصل پسرفت خودمان است. به عنوان مثال در شهری مانند تهران که بدایت و نهایتش پیدا نیست حتی یک پس‌کوچه هم به نام شخصیت بزرگی چون دهخدا نیست که بعد از فردوسی بزرگترین خدمت را فرهنگ ایران کرده است.

نسبت به فرهنگ ایرانی بی‌عنایتی وجود دارد و بسیاری جوانان ما به جای گرایش به فرهنگ خودی میل به فرهنگ غرب پیدا کرده‌اند و کار به جایی رسیده که کارشناسان ارتباطی نظرشان بر این است که شب‌ها 85 درصد مردم ایران برنامه‌های ماهواره را تماشا می‌کنند. به قول دکارت در روز ازل هنگامی که عقل را بین آدمیان تقسیم می‌کردند به همه به یک اندازه داده شد. آنچه ایجاد مساله کرده این است که جوامع روش راه بردن عقل را نمی‌دانند. عدم راه بردن عقل است که جوامع را عقب مانده می‌کند؛ در مدیریت فرهنگی باعث از هم گسیختگی جامعه و از خود رمیده کردن ذهن جوانان می‌شود به طوری که جوانان در شهرهای ایران و حتی روستاها شکل و شمایل غربی پیدا کرده‌اند و تعداد آنها روزبه‌روز بیشتر می‌شود و با از دست رفتن فرهنگ اصیل ایرانی انسجام و چسبندگی مردم جامعه هم رقیق می‌شود و بر خانواده‌ها اثر می‌گذارد. در فرهنگ ایرانی چنین ضوابطی وجود ندارد این است که به این بیت ناصرخسرو که می‌گوید: «چو تو خود می‌کنی اختر خویش را بد/ مدار از فلک چشم نیک اختری را»

در نوروز و دیگر آیین‌های ایران، همچنین اندیشه‌های برآمده از ایران، نکته‌ها، دقایق و ظرایفی وجود دارد که مدیریت کلان فرهنگی باید برای نسل امروز روشن کند. نسل جوان گرایش شدیدی به روزهای بیگانه با نامگذاری ولنتاین و هالووین پیدا کرده، در حالی که ما روز سپندارمذگان در 29 بهمن ماه را داریم اما صدا و سیما هیچ سخنی درباره آن نمی‌گوید گویی که جن است که باید از آن فرار کرد، اما حقیقت این است که این گونه مسایل ارزش‌های بسیار زیبایی است که باید برای جوانان ما تبلیغ شود. باید با گفتارهای درست و تبلیغات صحیح، عرق ملی را تقویت کرد و آنها را به سمت فرهنگ ایران کشاند نه اینکه فقط در دوره انتخابات با پخش نمادهای ایرانی آن‌ها را تشویق به شرکت در انتخابات کرد.

طبعا نوروز با تغییر در دنیای جدید دچار تحولاتی همسان با روز می‌شود، آیا این امر منفی است؟ و چه باید کرد؟

این مساله را منفی نمی‌دانم چون مجموعه باورهایی است که از سپیده‌دم تاریخ در هر جامعه‌ای شکل می‌گیرد و مانند رودخانه است که خرده فرهنگ‌ها وارد آن می‌شوند و آن را تند یا کند می‌کنند، با این حال جریان اصلی که سنت است به راه خود ادامه می‌دهد. جویبارهای خرده فرهنگ ممکن است رودخانه را از شکل اولیه تفاوت کنند اما به هر حال جریان به مسیر خود ادامه می‌دهد و در هر مقطعی شکل خود را می‌گیرد. مانند وسایل ارتباطی که به صورت امروز نبود و به طور مثال کارت تبریک می‌فرستادند اما در حال حاضر کمتر چنین چیزهایی وجود دارد و بسیاری از سنت‌ها، شباهتی با آنچه اصل بودند، ندارند. در دوره‌های گذشته بسیاری از آیین‌های پیش از نوروز وجود داشته که امروزه هیچ نگاهی به آنها نمی‌شود که ایراد از مدیریت کلان فرهنگی است.
فعالیت‌های امروز که به فرمان عقل معاش استراحت کافی را از همسران گرفته و هر کدام برای به دست آوردن لقمه نانی فعالیت می‌کنند و گاه این زندگی نوین سبب شده تا یکدیگر را به زحمت بببنند بنابراین تعطیلات نوروزی فرصتی است تا به استراحت و تفریح بپردازند و روح و تن را سبک کنند اما به این معنا نیست که از تاثیر نوروز کاسته شده چرا که همه مردم ایران حتی زمانی که در دل کوه و صحرا هستند و سال تحویل می‌شود، مراسم تحویل سال برگزار می‌کنند. فراموش نکنیم همین اصطلاح نوروزتان پیروز حداقل سابقه‌ای هزار ساله دارد و سنایی غزنوی می‌گوید: «ای گل آبدار نوروزی/ دیدنت فرخی و فیروزی»
 
چرا در دینکرد و دیگر متون کهن از نوروز یاد شده است ولی در کتاب اوستا نامی از نوروز نیامده است؟

به نظر می‌رسد نوروز سابقه خیلی بیشتری نسبت به اوستا دارد. در اوستا بسیاری از موضوعاتی که در کتاب‌های دیگر و در دینکرد و خرده اوستا وجود دارد، نیامده است. اوستا سروده دینی است و نوروز آیینی دینی نیست، بنابراین طبیعی است که مضامین دینی در اوستا باشد نه تاریخ.

منابع نوروزخوانی کدامند؟ مثل حاجی فیروز، آتش‌افروز، غول بیابانی، کوسه‌نشین و میرنوروزی هر یک چه جایگاهی در برپایی جشن نوروز داشتند؟

منابع نوروزخوانی را در کتاب «تصحیف غربزدگی: در جست‌وجوی هویت ملی» یک به یک شرح دادم و در کتابی که تا پیش از نوروز با عنوان «نگرش‌های ایرانی» از سوی انتشارات رسانش منتشر می‌شود به تفکیک آمده و اختصاص به آیین‌های ایران به ویژه نوروز دارد. منابع متعددی در این کتاب معرفی شده‌اند و سعی کردم حالتی تطبیقی به آن‌ها بدهم. در چهارشنبه‌سوری، زمان فرود آمدن فروهرها و بازدید از خانه نزدیکان و برافروحتن آتش است تا هر یک از فروهرها، خانه نزدیک خود را پیدا کند. در چهارشنبه‌سوری، ایرانیان باستان از آتش نمی‌پریدند چرا که آن را مقدس و تجسم نور می‌دانستند. تشبیه کردن نور به خداوند از لطیف‌ترین اشارات در تمام ادیان است. چنین اسطوره‌هایی به لحاظ تطبیقی با بسیاری از ادبیات دیگر همسانی دارد. یا به طور مثال این که می‌گویند خداوند جهان را در 6 روز آفرید و زرتشتیان آن را گاهنبار می‌نامند اما در دین اسلام سته‌الایام که هیچ معادلی بهتر از ایام نمی‌توان برای اصطلاح گاهنبار پیدا کرد.

بنابراین رسانه ملی موظف است از طریق ایران‌پژوهان و ایرانشناسان هویت‌هایی چون چهارشنبه‌سوری را مطرح کند تا از بین نروند و مکتوم نماند به طوری که عصر آخرین سه‌شنبه هر سال، شهرها میدان جنگ نشوند و مردم سالمند و دیگران آزار نبینند. در واقع مشکلات و مسائلی که در چهارشنبه‌سوری پیش می‌آید به این دلیل است که فرهنگ منسجم مورد بحث قرار نمی‌گیرد و زمانی که ارزش‌های فرهنگ خودی برای جامعه مشخص شود و جوانان به راه درست گام بگذارند، نیروی قابل توجهی از مدیریت کشور صرف برکنار کردن تشویش‌های خودساخته نمی‌شود. به قول سنایی غزنوی: «خود به خود نقش دیو می‌کردند/ خود ز بیمش غریو می‌کردند»

در آثار دیگر سرزمین‌های حوزه فرهنگی (ایران فرهنگی) چقدر به نوروز و آیین‌هایش پرداخته شده است؟

نوروز از قدیم تا امروز در محدوده ایران بزرگ جشن گرفته می‌شد که می‌توان رد پای آن را از پشت دیوار چین تا هند، پاکستان، کشمیر، افغانستان، تاجیکستان، آسیای میانه، ترکیه و بسیاری از شیخ‌نشین‌ها و کشورهای دنبال کرد. این آیین در محدوده وسیعی که نیمی از جهان در گستره ایران بود برپا می‌شد. در برخی مناطق چین که از نظر زبانی به ایران نزدیک هستند نوروز جشن گرفته می‌شود و ترکیه نیز چند سالی است نوروز را باشکوه برگزار می‌کند. اما در برخی کشورها چون جشن ملی ندارند نوروز را رفته رفته جایگزین می‌کنند ولی مساله این جاست که قلب تپنده نوروز در ایران است و باید مدیریت فرهنگی به این موضوع بیشتر بپردازد چون نپرداختن به این مساله باعث می‌شود تا کشورهای دیگر در زمینه معرفی نوروز به نام خود پیشی بگیرند.
چنین اتفاق‌هایی نشان از سهل‌انگاری ما در بسیاری موارد دارد و چنین کلاهی بر سر فرهنگ ما رفته که به طور مثال بادگیر یا بسیاری از مشاهیر ایرانی را به نام دیگر کشورها ثبت کرده‌اند. وقتی که گرداگرد آرامگاه نظامی (در اصل اهل تفرش بود) که فارسی نوشته بود، مخدوش کردند، اعتراض کافی از سوی ایران صورت نگرفت یا نسبت به مساله مهمتری چون خلیج فارس، آن را با نامگذاری تنها یک اتوبان از تهران تا بزرگترین گورستان ایران به نظر خودشان حل و فصل می‌کنند، چه توقعی می‌توان داشت.

با توجه به این که جشن نوروز در یونسکو ثبت جهانی شده است، چقدر این پتانسیل را دارد که به‌عنوان یک جشن فرهنگی و جشنی که مفاهیم گسترده آیینی در آن هست معرفی شود و برای معرفی آن از چه امکان‌هایی می‌توان استفاده کرد؟ (مانند برگزاری مراسم، تهیه جزوه، از طریق شبکه‌های اینترنتی یا دایره‌المعارف‌ها) چه امکان‌هایی می‌توان برای جهانی برگزار کردن آن، ورای یک جشن منطقه‌ای در سراسر دنیا معرفی کرد؟

سوابق نوروز به لحاظ تاریخی موجود و نوروز منتسب است به جمشید و شاهنامه فردوسی، سند منگوله‌دار خانه پدری هر ایرانی محسوب می‌شود که سندهای تاریخی آن را ابوریحان، مسعودی و دیگران نوشته‌اند. آن چه که وجود ندارد پشتکار و عرق فرهنگ خودی است که بایستی به این مسائل توجه کند. در شرایطی که در این چند دهه اخیر نامی از بسیاری شاعران بزرگ ما در صدا و سیما نیست و حتی در بسیاری از شهرها که شاعران متعلق به آن جا هستند نام آن‌ها بر هیچ کجای آن شهر نیست، چه کسی باید آن‌ها را بشناسد؟ متاسفانه مدیریت فرهنگی تفکر خامه‌ای دارد و فکر می‌کنند فقط چند شاعر و نویسنده داریم و تمام شهرهای ایران پر از شریعتی است در حالی که در سبزوار، هیچ نامی از هلالی جغتایی نیست، حتی نامی از عبدالحسین زرین‌کوب، باستانی‌پاریزی و دیگر بزرگان این مرزوبوم در شهرها نیست اما هنگامی که ورزشکاران در میدان‌های بین‌المللی افتخاری کسب می‌کنند بلافاصله نامشان بر سر کوچه یا خیابانی می‌آید. متاسفانه پژوهشگران ما این الگو را دنبال می‌کنند که فکر نان کن که خربزه آب است و در حوزه کتاب نیز همین مساله دیده می‌شود.

در همین مسیر، هنوز سه جلد از مجموعه 9 جلدی کتاب «تاریخ فلسفه» اثر فردریک کاپلستون ترجمه و منتشر نشده است چون مترجمی حاضر نیست با دستمزدهای معمولی برای یک صفحه، سه یا چهار روز وقت صرف کند و مزد بخور و نمیری بگیرد. همین مشکل را در معرفی فرهنگ خودمان داریم که تا دست دولت و حمایت آن نباشد هیچ مولف و هنرمندی دنبال این قضایا نمی‌رود. به طور مثال در دنیا هنری به نام اپرا وجود دارد که تقریبا هفت هنر در آن عرضه می‌شود و در ایران دیگر اجرا نمی‌شود. با این حال در هیچ کجای جهان اپرا بدون حمایت دولتی قادر به ادامه حیات نیست و مخارج سنگین اپرا را دولت‌ها برای حفظ شدن آن می‌پردازند. قضیه پرداختن به فرهنگ ایرانی شبیه همین مساله است و باید دست حمایتگر محافل فرهنگی باشد و هنرمندان، نویسندگان و شاعران را فرا بخوانند و وظیفه را برعهده آن‌ها بگذارند و تامین شوند و به یاد بیاورند حکایت نظامی عروضی در «چهار مقاله» را که؛ دید پادشاهی در چراغ دبیری روغن نیست...
در چراغ اهل فرهنگ ما نه که روغن نیست بلکه حتی روغنی که هست نیز کشیده می‌شود و دوست دارند طوری بنویسند که مدیران رسمی طالب آن هستند و مجموع چنین مسایلی سبب شده که هنرمندان به موضوعات وقت‌گیر و پرزحمتی که در تاریخ ما وجود دارد برای تبدیل کردن آن‌ها به کتاب، فیلم، نمایشنامه و امثال آن کمتر توجه کنند.

در پایان لطفا بگویید چه کتابی را در نوروز برای مطالعه پیشنهاد می‌دهید؟

نوروز زمان مناسبی است که هر ایرانی با اندیشه‌های به ویژه ارزش‌های مکتوب ایرانی و کتاب‌هایی که در این زمینه است، آشنا شود به همین دلیل «نگرش‌های ایرانی» را پیشنهاد می‌کنم.

کتاب «نگرش های ایرانی» دیدگاه‌ها و اندیشه‌های برآمده از ایران را که در میان سیاستمداران، روشنفکران و متفکران جهان و همین طور در میان نحله‌های فکری در جهان رواج داشته تبیین کرده است. اگرچه، این دیدگاه‌ها برای نخستین‌بار توسط اندیشمندان و فیلسوفان و شاعران ایرانی مطرح شده است.

بقایی‌ماکان در کتاب «نگرش‌های ایرانی» نکته‌های برآمده از ذهن شخصیت‌های معروف جهانی را که تحت تاثیر اندیشه‌های ایرانی بوده‌اند، مانند افلاطون یا گوته مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. این کتاب در واقع، سیر اندیشه‌های ایرانی از دورترین ایام تا این زمان حتی تا حال و درگذشت نلسون ماندلا را مورد بررسی قرار داده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها