یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۲
با نشر، از نویسندگی دور شدم

فریده خلعتبری! هم فریده است هم خلعت‌بری. این را خودش گفته؛ چون که هم نام و هم نام خانوادگی‌اش پرمعناست. دست کم خود را باور کرده. ایرانی است و مسلمان و به هر دویشان می‌نازد و بابت این‌ها از خداوند سپا‌سگزار است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، زهره یحیی‌پور: فریده خلعتبری همه جای ایران را سرای خودش می‌داند. برای همین به سختی گفته که فقط در تهران به دنیا آمده. در انگلستان تحصیل کرده، اما عشق به وطن او را به ایران بازگردانده. حالا هم سال‌هاست که هم ناشر است و هم نویسنده. 

با این توجه می‌خواهیم بدانیم فریده خلعت‌بری چطور با این دو حرفه یعنی نویسندگی و نشر کنار آمده است و اگر بخواهد یکی را انتخاب کند کدام یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهد؟ 

به همین منظور گفت‌وگویی داریم با او؛ نویسنده‌ای که انتشارات شباویز را هم مدیریت می‌کند. 

نویسندگی و نشر کتاب! راستی شما با این دوگانگی چه طور کنار آمده‌اید؟
کنار نیامده‌ام. یعنی اصلاً نمی‌شود کنار آمد. یا بهتر است بگویم دست کم در ایران نمی‌شود کنار آمد. نشر امروز ایرانی یعنی یک درگیری توان‌فرسای 24 ساعت در هفت روز هفته و 365 روز سال. البته این تعریف در مورد ناشران دولتی یا حتی خصوصیِ تحت حمایت صدق نمی‌کند. تنها ناشرانی که مثل من خواسته‌اند مستقل بمانند و روی پای خودشان بایستند، با تعریف من آشنا هستند. 

مشکلات فروش و توزیع کتاب به کنار، توقع زیاد نویسندگان و تصویرگران به جای خود، پاسخ تامین اجتماعی، شهرداری، سازمان امور مالیاتی، برق، تلفن، آب، گاز، پست، فاضلاب و ... را هم باید هر روز داد و گاه برای اثبات حقانیت خود، روزها و هفته‌ها جنگید. 

گذشته از آن که در پی ساعت‌ها مبارزه‌ تن به تن نابرابر، دیگر رمقی نمی‌ماند تا برای نوشتن صرف شود، تمرکز ذهنی هم وجود نخواهد داشت تا حتی قلم بر کاغذ حرکت کند. برای خوب نوشتن و خلق کردن، آرامش و زمان لازم که هیچ کدام برای یک ناشر وجود ندارد. 

به همین دلیل روزها، هفته‌ها و حتی‌ ماه‌ها به سرعت سپری می‌شود که نه تنها داستانی ننوشته‌ام بلکه حتی به ویرایش آن‌چه قبلاً نوشته بودم هم نپرداخته‌ام. 

تازه اگر بعد از مدت‌ها بتوانم به موضوعی که در ذهنم شکل گرفته است بپردازم و شکل داستانی به آن بدهم، می‌بینم آن چنان تلخ و گاه سیاه شده است که خودم را هم می‌ترساند، چه رسد به بچه‌ها. 

الان که فکر می‌کنم یادم نمی‌آید آخرین داستان شیرینم را کی نوشته‌ام. بعنی فکر می‌کنم بعد از «اتوبوس عوضی» داستان شیرین دیگری نداشته‌ام، که می‌شود بیش از شش سال! با چنین وضعیتی، چه طور می‌توانم خودم را یک نویسنده بدانم؟

ما در جریان هستیم که شما پیش از نشر می‌نوشتید. اما، برای ما جالب است که بدانیم با چه انگیزه‌ای به سمت نشر کتاب و تاسیس انتشارات رفتید.
بله، درست است. من اولین داستانم را وقتی که فقط هشت سال داشتم، نوشتم. از کودکی عشق زیادی به خواندن و نوشتن و سرودن شعر داشتم. نمی‌خواستم هیچ وقت با ادبیات فاصله بگیرم. 

هانس کریستین اندرسن الگوی من بود و دلم می‌خواست وقتی بزرگ شدم «پا جای پای او بگذارم» به عنوان یک کودک، هیچ آرزویی به چشم من محال و دست نیافتنی نمی‌آمد. بیشتر و بیشتر می‌خواندم و می‌نوشتم و از دیگران نظر و راهنمایی می‌خواستم تا هرچه زودتر به آرزویم برسم و نویسنده‌ خوبی برای کودکان بشوم اما، با گذشت زمان، از دنیای رویاهایم دور و دورتر شدم و فاصله‌ای بعید گرفتم. در آن روزها درس و عشق  خواندن ریاضی مرا از ادبیات دور کرد و پس از آن ادامه‌ تحصیل و اتمام تحصیل فاصله‌ام را بیشتر و بیشتر کرد. 

روزی که برگشتم، حتی در سخن گفتن و نوشتار عادی به زبان شیرین فارسی دچار ضعف و ناتوانی شده بودم. همین کاستی مرا به سوی ناشر شدن کشاند. مدارکم را کنار گذاشتم و تخصص و توانائی حرفه‌ای به دست آمده‌ام را نادیده گرفتم. به رغم تمام مخالفت‌ها، انتشارات کوچکم را به وجود آوردم و هرچه را داشتم به پایش ریختم تا پا بگیرد و به جای بماند. 

در 29 سالی که گذشت، هر چه را داشتم و به دست آورده بودم، برای بقای انتشاراتم هزینه کردم. روزی تا 18 ساعت کارکردم، آن هم هفت روز هفته و حتی در تعطیلات. جوانیم را برایش دادم و از تمام جذابیت‌های زندگی گذشتم تا شباویزم همچنان باقی بماند. 

شباویز به من کمک کرد که دوباره تسلطم را به زبان و ادبیات فارسی به دست بیاورم و بتوانم چون دوران کودکیم که با کتاب خواندن و شنیدن سپری شده بود، کتاب بخوانم و بشنوم. در حقیقت توانستم دوباره به دوران کودکیم برگردم و خودم را در میان کتاب‌ها ایمن کنم. حضور نویسندگان در کنارم و کتاب‌ها در دستانم، عشق دوران کودکی را دوباره در من زنده کرد که توانستم باز بنویسم و شعر بگویم. 

اگرچه این خوشی، همان‌طور که گفتم، زیاد طول نکشید و به تدریج درگیری‌ها و ناملایمات کارِ نشر آن چنان مرا در چنگال خود اسیر کرد که نوشتن و سرودن را از یادم برد. امروز، از این که ناشر شده‌ام خوشحال نیستم و می‌پذیرم که شاید تصمیم درستی نگرفته باشم. اگر به خودم فرصت می‌دادم، باز هم شاید می‌توانستم با خواندن و حضور در محافل ادبی، ذوق و قریحه‌ از دست رفته‌ام را پس بگیرم. اما اگر چنین می‌شد، حتماً مثل امروز خسته و افسرده نبودم و شور و شوق نوشتن و خلق کردن را از دست نداده بودم. نمی‌دانم، چون نمی‌شود به عقب برگشت و دوباره تجربه کرد. 

در آن زمان، به نظر خودم تصمیم درستی گرفته بودم چون کارم را در خدمت عشقم درآورده بودم. اما امروز نتیجه‌اش آن چه می‌خواستم نیست. پس، یا راه را از ابتدا اشتباه انتخاب کرده بودم، یا آن که در مقابل آن چه بر من تحمیل شده است، درایت کافی به خرج نداده‌ام که امروز در چنین زندانی گرفتار نباشم.

با این توجه که شما اهل قلم هستید، چه قدر حقوق مولف را ملاحظه می‌کنید؟ چه قدر به فکر بقیه‌ نویسنده‌ها هستید؟
از نظر خودم بسیار بسیار زیاد. من همیشه سعی می‌کنم هرچه را برای خودم نمی‌پسندم، برای دیگران هم نپذیرم و هرچه برای خودم می‌خواهم برای دیگران هم روا بدارم. شاید آنهایی که با من در نمایشگاه‌های خارج از کشور بوده‌اند، بیشتر بتوانند حرفم را تایید کنند.
 
حتی در آن زمان که هنوز به نویسندگی برنگشته بودم هم هیچ وقت نویسندگان همکارم را جدا از خودم نمی‌دانستم و می‌خواستم هرچه را که حتی پیش از آن در ایران نبود، برای آنها مهیا کنم و در اختیارشان بگذارم. اما، امروز که به گذشته نگاه می‌کنم و تجربه‌های بسیار تلخ بی‌شماری از ناسپاسی‌ها و نامردمی‌ها داشته‌ام، می‌دانم که اشتباه از من بوده است. 

من فکر می‌کردم که همه قصد و نیت من را درک می‌کنند و با همان معیارها و تعریف‌های من کار می‌کنند. اما، امروز می‌دانم که هدف‌های من نه تنها برای بسیاری از افراد قابل درک و فهم نبوده است که حتی درست در نقطه‌ مقابل من قرار داشته‌اند. 

سال‌ها پیش، که تازه در آغاز راه بودم، فکر می‌کردم چرا همه نویسندگان ایرانی را کم‌تر از نویسندگان خارجی می‌شمارند. چرا ما آثار دیگران را ترجمه می‌کنیم و می‌خوانیم، اما دیگران در سرزمین‌های دور آثار ما را ترجمه نمی‌کنند و نمی‌خوانند. 

به فکر چاره‌ این معضل افتادم و تصمیم گرفتم کاری کنم که کتاب‌های ایرانی هم در بازارهای جهانی حضوری چشم‌گیر داشته باشند. سفرها کردم. در نمایشگاه‌های بسیاری حضور یافتم. هرچه را داشتم هزینه کردم. 

بدون کمک و پشتیبانی و حمایت حتی زبانی، خودم را به آب و آتش زدم تا ناشرانی در گوشه و کنار جهان پیدا کنم که حاضر باشند ریسک انتشار آثار ایرانی را بپذیرند و به ما هم فرصت حضور در جهان را بدهند. 

در چشم من تمام نویسندگان ارزش برابر داشتند و هرگز به کتاب خودم بیش از دیگران بها ندادم. سرانجام روزی رسید که نخستین ناشر پذیرفت 15 عنوان از کتاب‌های شباویز را در کشور تایوان منتشر کند. 

فکر می‌کردم درهای بهشت به رویم گشوده شده است. با شوق و ذوق وصف ناشدنی خبر را به تمام نویسندگانم دادم و به انتظار دیدن نخستین آثار ترجمه شده‌ ایرانی روزشماری کردم. این که چه هزینه‌ سنگینی را برای ترجمه‌ آثار پرداخته بودم و چه قدر برای حضور در نمایشگاه‌ها، مکاتبه با ناشران، ارسال نمونه‌ها و ... هزینه کرده بودم، برایم مهم نبود.

همه را سرمایه‌گذاری در راه اعتلای فرهنگ و هنر کشورم به شمار می‌آوردم و سختی‌ها را با آغوش باز پذیرا می‌شدم. 

به تدریج کتاب‌ها بیشتر به خارج از ایران راه پیدا کردند و بر شمار آثار ترجمه شده‌ شباویز افزوده شد. فکر می‌کردم همه‌ نویسندگان مثل من از این که داستان‌هاشان را کودکان سایر کشور بخوانند غرق شادی خواهند شد و از این که در شناساندن فرهنگ و ادب ایران به جهان سهیم بوده‌اند، بر خود خواهند بالید. 

اما، چنین نشد. بسیاری تمام تلاش‌های من را نادیده گرفتند و چنین پنداشتند که نام مبارک آنها موجب توجه ناشران شده است و با پرداخت ارقام نجومی، کتاب‌هاشان را خریده‌اند. 

شماری دیگر حتی فراتر از این پنداشتند و تصور کردند که حضور آنها موجب خریداری شدن سایر آثار شباویز شده است و دیگران به یمن قدم آنها به بازارهای جهانی راه یافته‌اند. 

اما، هیچ کدام نتوانستند و یا بهتر است بگویم نخواستند که ببینند نقش شباویز و شخص من به عنوان یک عاشق فرهنگ و ادب کشور، چه بوده است و چه گونه از مال و جانم در این راه گذشته‌ام. 

با گذشت زمان و بیشتر شدن عنوان‌های منتشر شده‌ شباویز در خارج از ایران، صف مخالفان و مدعیان هم طولانی‌تر شد و برخوردها خصمانه‌تر. اوایل تعجب می‌کردم و به راستی دلیل این گونه برخوردها را نمی‌فهمیدم. 

اما، امروز، که هجوم خصمانه‌ مدعیان روح و جانم را شرحه شرحه کرده است، می‌فهمم که تفاوت نگرش من و آن چه می‌خواستم با آنها این فاجعه را به بار آورده و همگی را در مقابل من به صف کرده است. 

آنها می‌پندارند که من با انتشار آثار آنها در جهان به تمامی گنج‌های جهان دست یافته‌ام و همه را به تنهایی تصاحب کرده‌ام. می‌پندارند که از قبلِ آنها نامه و نشان یافته‌ام و در ناز و نعمت غوطه‌ور شده‌ام. 

اما نمی‌بینند که چه‌گونه جوانی و توانم را از دست داده‌ام و تا فرق سر زیر بار قرض و وام و دین رفته‌ام. نمی‌بینند که چه‌گونه لقمه را از حلقوم همکاران با وفایم در شباویز بیرون آورده‌ام و برای اعتلای نام آنها مصرف کرده‌ام. 

از بدهی‌هایم به بانک‌ها بی‌خبرند و از گرفتاری‌های بی‌شمارم ناآگاه‌اند. شاید اگر هم می‌دانستند، برایشان مهم نبود، زیرا که باور غلط‌ خود را ترجیح می‌دهند و طلبکاری آنچه را که وجود نداشته است و ندارد، به خود حق می‌شمارند. 

اگر امروز را دیده بودم، بدون شک در شیوه‌ کارم تجدید نظر می‌کردم. شاید اگر چنین فرصتی را به دست می‌آوردم که دوباره آغاز کنم، جز کتاب‌های خودم را تبلیغ نمی‌کردم و جز برای کتاب‌های خودم راه را نمی‌گشودم. 

البته‌، خوشحالم که چنین نشده است. درست برعکس، همیشه دیگر نویسندگان را برخودم اولویت داده‌ام و همواره کتاب‌های آنها را در اختیار ناشران خارجی گذاشته‌ام. 

بدون شک قضاوت تاریخ درباره‌ من دگر خواهد بود و آنها که امروز انگشت اتهام به سوی من گرفته‌اند، در پیشگاه تاریخ محکوم و رو سیاه خواهند شد. 

اما، به هر حال من هم یک انسانم و نمی‌توانم در مقابل این همه بی‌مهری و بددلی همچنان استوار بمانم. تنها آرزویم این است که هرچه کم‌تر تحت تاثیر بدی‌هایی که می‌بینم قرار بگیرم و هرچه کم‌تر تاثیر بپذیرم، اگرچه اثر منفی رویدادها ناخودآگاه به دل و جان آدمی می‌نشیند. 

این گروه هرگز از خود نمی‌پرسند که اگر همه‌ رویدادهای خوب برای داستان‌های آنها بود و شباویز هیچ نقشی در این میان نداشت، پس چرا هیچ وقت یک از آثار منتشر شده‌ آنها در هیچ انتشارات دیگری به بازارهای جهان راه نیافته است؟

چرا تنها کتاب‌هایی که در شباویز منتشر کرده‌اند، به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند؟ 

پس، بسیار به خطا رفته‌اند. این شباویز بوده است که امکان حضور آنها در کشورهای دیگر را فراهم آورده است و بس. 

اگر از امروز تصمیم بگیرم که کتاب هیچ نویسنده‌ دیگری را به هیچ ناشر خارجی معرفی نکنم و در راه انتشار آن تلاش نکنم، همگی خواهند دید که چه اتفاقی خواهد افتاد. 

البته نباید فراموش کرد روزی که من در این راه گام گذاشتم، هیچ ناشر خارجی با نام نویسندگان ایرانی آشنا نبود، اما امروز بسیاری از آنها در خارج از ایران نیز شناخته شده‌اند. 

پس، موقعیت خوبی را به دست آورده‌اند. باز هم اگر به یاد بیاوریم که بسیاری از نویسندگان نخستین داستان خود را در شباویز منتشر کردند و حتی در ایران هم شباویز راه ترقی و اشتهار آنها را هموار کرد، آن وقت شاید به عمق غمی که چون کوه بر دل من نشسته است پی خواهید برد. 

باز هم اشاره به نکته دیگری لازم است و آن این است که شباویز توان محدودی دارد و در سال بیش از چند عنوان نمی‌تواند منتشر کند. اما، تمام نویسندگان، که خود را برتر از دیگران می‌شمارند، انتظار دارند به محض تحویل دادن داستان، در هفته‌ بعد کتاب چاپ شده‌ خود را تحویل بگیرند. اما، نمی‌پذیرند دیگرانی که پیش از آنها آمده‌اند هم همین انتظار را دارند و با توان محدود شباویز، بدون شک سال‌ها طول خواهد کشید تا نوبت انتشار اثر آنها برسد.

این هم بهانه‌ دیگری در دست عیب‌جویان است. آنها بدون آن که بدانند کتاب امروز منتشر شده‌ چند سال پیش تحویل داده شده ، همچنان انتظار چاپ بدون وقفه‌ داستان خود را دارند. البته، صورت جلسه‌ روزهای پنج‌شنبه‌ ما درک انکارناپذیری است که حق را به درستی نشان می‌دهد. اما، چه کسی آن انصاف را دارد که به این دفتر مراجعه کند؟ 

آن چه نوشته‌ام، در مورد تصویرگران هم صدق می‌کند. با این تفاوت که دینی که من بر گردن آنها دارم صدها برابر است. بسیاری از آنها که خود را تصویرگر می‌نامند، کار خود را از شباویز آغاز کردند، در جلسه‌های روزهای سه‌شنبه شباویز با راهنمایی و آموزش مدیران هنری شباویز تصویرگری آموختند، با هزینه و زحمت شباویز به کاتولوگ های جهانی دست پیدا کردند و تصویرگر شدند. 

اما امروز، می‌پندارند که از آسمان به زمین افتاده‌اند و از روز ازل کار آموخته بوده‌اند و به چشم تمام جهانیان جای داشته‌اند. آنها نه قدر آموزش‌هایی را که دیده‌اند می‌دانند و نه بر تلاش‌هایی که برای حضور آنها در جهان به عمل آمده است، ارزش می‌گذارند. حتی حرمت پیشکسوتان را هم نگاه نمی‌دارند. این همه طلبکاری و خصومت به راستی من را از هر آن چه کرده‌ام و می‌کنم پشیمان کرده است.

در نوشتن، به دنبال چه هستید؟
نوشتن باید جوششی باشد، نه کوششی. یعنی این که نباید از ابتدا برنامه‌ریزی که چه می‌خواهیم بنویسیم و چه گونه می‌توانیم بنویسیم که پیام ما را برساند، زیرا هر آن چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. 

من، تحت تاثیر آن چه بر من می‌گذرد، از گذشته و حال خودم می‌نویسم. گاهی هم از آن چه دوست دارم در آینده روی می‌دهد، می‌نویسم. اما، همیشه باید اطمینان پیدا کنم که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته‌ام و پیام ارزشمندی توانسته‌ام بدهم. 

اتفاق افتاده است که پس از تمام شدن داستان و مرور چند باره‌ آن، شباهتی بین داستان تازه نوشته شده با داستان‌های پیشین خودم یا دیگران، از نظر محتوا و پیام اصلی دیده‌ام. در این صورت، داستان را کنار گذاشته‌ام و هرگز دوباره به فکر اصلاح آن هم نیفتاده‌ام. درست است که حتی پیام‌های شبیه را هم اگر با شیوه‌های متفاوت بیان کنیم، جواب می‌گیریم. اما، ترجیح خود من آن است که از تکرار بپرهیزم.

این هدف را تا چه حد در انتشارات خودتان دنبال می‌کنید؟
من در شباویز اولویت اولم نوآوری و خلاقیت است. می‌خواهم هر کتابی که منتشر می‌شود، تا حد امکان از نظر بصری و محتوا با دیگر آثار منتشر شده‌‌ی شباویز یا سایر ناشران فاصله داشته باشد. می‌خواهم خوانندگان کتاب‌هامان، تازگی و تفاوت را احساس کنند و از خواندن داستان و دیدن تصاویر لذت ببرند. تکرار را دوست ندارم. 

معیار من در انتشارات برای انتخاب داستان و تصویر هر دو تازگی کار است. فکر تازه، شیوه‌ بیان نو و تفاوت اجرا برای من و شباویز اصل است. به همین دلیل است که اگر کسی کتاب‌های شباویز را بررسی کند، هیچ دو موضوع مشابه را در میان داستان‌ها نمی‌بیند و هیچ دو تصویر مشابه را نمی‌تواند پیدا کند. 

خود شما در حوزه‌ بزرگسال هم صاحب تألیفاتی هستید و روزگاری هم در نشر آثار کودک و بزرگسال توامان فعال بودید، چرا سال‌ها است صرفاً در قلمرو کودک حضور دارید؟

درست است. من سال‌ها هم کتاب کودک منتشر می‌کردم و هم کتاب بزرگسال. خودم هم چند کتاب بزرگسال دارم. اما، همان‌طور که نوشتم، بعد از مدت‌ها کار و تلاش، تصمیم گرفتم فقط فقط به کار کودک و نوجوان بپردازم تا بتوانم آثار ارزشمند ایرانی را به جهانیان بشناسانم. 

شباویز، توان مالی چندانی ندارد و امکاناتی هم در اختیارش نیست. ما تنها چند نفریم که شب و روز تلاش می‌کنیم تا سرپا بمانیم. بنابراین، فعالیت در هر دو حوزه به راستی خارج از توان ما شده بود. 

از آن گذشته، شک داشتم که بتوانم در حوزه‌ بزرگسال در شمار بهترین‌های جهان قرار بگیرم. اما در حوزه‌ کودک و نوجوان توانایی بیشتری داشتم. به همین سبب به تدریج از کتاب‌های بزرگسال کم کردم و به شمار کتاب‌های کودکم افزودم. 

از همان سال‌ها، جلسه‌ تصویرگران شباویز را راه انداختم و هر سه‌شنبه هر که را می‌خواست با شباویز همکاری کند، در جلسه پذیرفتم تا با راهنمایی مدیران هنری ما و دیگر همکاران حاضر در جلسه با سرعت بیشتر و کیفیت بالاتر بتوانند خود را به پیش هدایت کنند. 

خود من هم تا آن جا که تجربه اندوخته بودم و می‌دانستم و می‌توانستم، به کمک آنها رفتم و کوشیدم هیچ کم نداشته باشند. در طول سالها، آقای اکبر نیکان پور. آقای کریم نصر و ... به ترتیب هدایت و پرورش تصویرگران نوقلم آن روزها را پذیرفتند و حاصل کار آنها صدها حضور موفق تصویرگران در کاتالوگ‌های بین‌المللی و ده‌ها جایزه‌ای بود که هر کدام از نمایشگاه‌های مختلف دریافت کردند، اگرچه همه را به فراموشی سپردند و پنداشتند که از روز نخست با خود آورده بودند. نخستین کتاب بسیاری از تصویرگران امروز، در شباویز منتشر شد. 

همزمان با تصویرگران، جلسه‌های نویسندگان نیز روزهای پنج‌شنبه شکل گرفت و ادامه یافت تا با نقد و بررسی داستان‌ها پیش از انتشار، آثار هرچه بی‌نقص‌تر راهی بازار شود. به این ترتیب و به تدریج کتاب‌های کودک و نوجوان شباویز استحکام یافتند و خوش درخشیدند. 

همین موفقیت سبب شد که بر تصمیم تمرکز بر حوزه‌ کودک و نوجوان راسخ‌تر شوم و با چشم‌پوشی از درآمدی که کتاب‌های بزرگسال داشت و پذیرا شدن زیان‌های فاحش، باز هم در این راه گام بردارم. 

شباویز در گذشته‌های نه چندان دور، برای کسب درآمد لازم برای ادامه‌ فعالیت‌های انتشاراتی خود، انواع دفتر تلفن، سالنما، دفتر یادداشت، کارت پستال، لاکتابی و ... نیز منتشر می‌کرد که همگی ابتکاری و بسیار مورد پسند خواص بودند. 

اما، تمرکز بر کتاب کودک و همراهی با تصویرگران و نویسندگان فرصتی بر جای نمی‌گذاشت که به این گونه فعالیت‌ها پرداخته شود. در نتیجه آنها هم یکی پس از دیگری کنار رفتند و به بوته‌ فراموشی سپرده شدند. 

اکنون که به گذشته می‌نگرم می‌بینم به هدفی که در آن زمان برای تمرکز به آثار کودک و نوجوان برای خودم تعیین کرده بودم، رسیده‌ام. اما، به چه قیمت؟ 

به بهای سنگین از دست دادن بازار کتاب‌های بزرگسال و بهای سنگین‌تر از دست دادن بازار نوشت‌افزار و در عوض رو در رو شدن با حق‌ناشناسی‌های کسانی که در آستین شباویز پرورش یافته‌اند. 

شاید به همین سبب است که تولید دوباره و تجدید چاپ کتاب‌های بزرگسال را در برنامه‌ام قرار داده‌ام و بر آن شده‌ام که از مجموعه‌ افراد ناسپاس فعال در حوزه کودک و نوجوان فاصله بگیرم. 

البته هنوز هم نویسندگان و تصویرگران بسیار هستند که صادقانه و صمیمانه با شباویز همکاری دارند و من هم با تمام وجود به آنها افتخار می‌کنم و امیدوارم بتوانم کاری برایشان انجام دهم.

به نظر شما چه ویژگی‌هایی محدوده‌ نشر شما را از سایر ناشران کودک متمایز می‌کند؟
تفاوت‌ها بسیارند. ما تنها ناشری هستیم که به طور مستمر و بی‌وقفه در طول سال‌های متمادی با برگزاری جلسه‌های روزهای سه‌شنبه و پنج‌شنبه خود امکان آموزش و پرورش علاقه‌مندان و نوقلمان را فراهم آورده‌ایم. 

ما تنها ناشری هستیم که امکان دیده شدن آثار همکارانمان را در جهان فراهم آورده‌ایم. ما تنها ناشری هستیم که امکان حضور همکارانمان را در جشنواره، نمایشگاه‌ها و مسابقه‌های خارجی و داخلی فراهم کرده‌ایم. 

ما تنها ناشری هستیم که امکان انتشار آثارمان را در ابعاد گسترده و در بیش در بیست کشور جهان، به بیش از چهل زبان به وجود آورده‌ایم. ما تنها ناشری هستیم که هر کتابمان ویژگی های منحصر به فرد خود را دارد. 

داستان‌هامان تازه هستند و دارای لایه‌های متفاوت، هرکدام پیام خاص خود را دارند. تصویرهامان، در عین پیروی از متن، خلاقیت‌های خود را به نمایش می‌گذارند. طراحی گرافیک هر کتاب ویژه‌ همان کتاب است و با دیگر کتاب‌ها فاصله دارد. 

در هر کتاب سعی کرده‌ایم به تناسب داستان و تصویر حرکت تازه‌ای را هم انجام دهیم که بر زیبایی کتاب بیفزاید. به عبارت دیگر، کتاب‌هامان هم از نظر متن و هم از نظر تصویر کاملا با استانداردهای جهانی برابری می‌کند.
 
امتیاز دیگری که مختص شباویز است آن است که تمامی کتاب‌های کودک و نوجوان ما از بدو تاسیس تا امروز، یعنی در طول 29 سال گذشته همواره تالیف بوده‌اند و لاغیر. 

این ویژگی، به رغم هزینه‌ سنگینی که بر ما تحمیل کرده است و خوانندگان کتاب‌های نام آشنای ترجمه شده را از ما گرفته است و به رغم آن که هرگز مورد حمایت قرار نگرفته است و جز مدعی‌ تراشی برای ما نتیجه‌ای به بار نیاورده است، اما ما را متفاوت هم کرده است. 

به‌راستی این همه خوش‌خیالی و آب در هاون کوبیدن 29 ساله را هر ناشر دیگری بر نمی‌تابد. قطع و طرح یکسان و فقط نوعی شخصیت ویژه که ما به کتاب‌هامان داده‌ایم هم در تثبیت جایگاه شباویز نقش مهمی داشته‌اند، زیرا که برای جذب خواننده، به قطع‌های عجیب و غریب روی نیاورده‌ایم و برای کاهش هزینه، مخاطب را با قطع‌های نامناسب از اولویت خارج نکرده‌ایم. 

در طول سال‌ها ما همان بوده‌ایم که هستیم و این ثبات را خوانندگان فهیم ما ارزش شمرده‌اند و امتیاز.

با این توجه نامطلوب‌بودن وضعیت کتابخوانی و خرید کتاب برای بسیاری از مخاطبان به سبب افزایش قیمت‌ها، آیا همچنان با شور و شوق قبل ادامه می‌دهید؟
من به شخصه وضعیت کتابخوانی را چندان نامطلوب نمی‌دانم. اگر کتاب خوب و خواندنی منتشر شود و در دسترس علاقه‌مندان قرار گیرد، بدون شک خوانندگان ما هیچ از خوانندگان سایر کشورها عقب نخواهند ماند. 

اما، تعداد کتاب‌های خوب و خواندنی کم‌اند. بسیاری از ناشران کتاب‌های ترجمه منتشر می‌کنند و گاه یک عنوان به وسیله‌ ده‌ها ناشر ترجمه و منتشر می‌شود. تنها کاری که می‌کنند، تغییر دادن نام کتاب از یک ناشر به ناشر دیگر است. 

بارها و بارها دیده‌ام و شنیده‌ام که خریدار کتاب را خریده است و تنها پس از مطالعه‌ نخستین صفحه یا صفحه‌های کتاب پی برده است که پیش از آن نیز کتاب را با عنوانی دیگر خریده و خوانده است. 

یکی دوبار تکرار شدن این رویداد نامقبول موجب می‌شود که خریداران از خرید کتاب‌های جدید گریزان شوند تا مبادا بودجه محدود فرهنگی خود را با دو یا چند بار خریدن همان عنوان به هدر دهند. 

پیوستن ایران به پیمان جهانی حق نشر بیش از هر کس دیگری، به خریداران و خوانندگان ایرانی لطمه دارد می‌آورد؛ زیرا که آنها را از خریدن کتاب‌ها، با ترس از تکراری بودنشان، منصرف می‌کند. 

اگر ما بتوانیم به وضعیت نشر کتاب در کشور آن چنان سامان بدهیم که هیچ کتاب تکراری هرگز راهی بازار نشود، بسیاری از خوانندگان از دست رفته حدود را باز خواهیم یافت. البته این تکرار ما در مورد کتاب‌های تالیفی هم وجود دارد. 

بسیارند نویسندگانی که از یک کتاب خود چندین کتاب بازسازی می‌کنند و موجب آزرده شدن خاطر خریداران می‌شوند. همین‌طور، تصویرگرانی هم هستند که در صورت موفقیت یک کتاب، به تکرار خود می‌پردازند و چندین کتاب با استفاده از همان شخصیت‌های به وجود می‌آورند. 

کلاغ یک داستان، پرنده‌ داستان دیگر می‌شود و مرغ و خروش و اردک و غاز و ... چند داستان دیگر. اینها همه آفت‌هایی هستند که خواننده را از کتاب دور می‌کنند. 

متاسفانه، خریداران عمده‌ کتاب‌ها هم که نهادهای دولتی و کتابخانه‌های عمومی هستند، هرگز به محتوا توجه ندارند و شاید هم نمی‌توانند فرقی بین یک اثر اصیل و یک اثر ساخته شده بگذارند. 

از آن گذشته، خریدهای دولتی همواره بر روابط استوارند. نه ضوابط و معیارهای سنجیده. خوانندگانی که به کتابخانه‌های عمومی، کتابخانه‌های مدارس و سایر مراکز مراجعه می‌کنند همواره با دست خالی برمی‌گردند، زیرا که کتاب‌ها تکراری‌اند و بیشتر آنها دارای موضوعی واحد هستند. 

در کشوری که تورم بالا است، طبیعی است که هزینه و قیمت تمام شده یک کتاب نمی‌تواند ناچیز باشد و به تبع آن قیمت فروش هم کم نیست. 

به ویژه اگر به کیفیت هم توجه شود ما در این صورت خواننده‌ی خریدار خود را برای پرداختن بهای مناسب آماده می‌کند. البته مشخص است که قیمت کتاب یک ناشر خصوصی که از هیچ‌گونه حمایت دولتی برخوردار نیست، نمی‌تواند با قیمت ناشران دولتی یا ناشرانی که شمارگران بالایی از هر عنوان را به خریداران دولتی می‌دهند برابری کند. 

اما، باز هم کسانی که به سراغ کتاب‌های این گروه از ناشران می‌روند، آن قدر دلسوزی و همدلی دارند که با پرداخت اندکی بیشتر موجبات ادامه‌ فعالیت ناشر بخش خصوصی محروم مانده از حمایت‌های دولتی را فراهم آورند. در حقیقت، این گروه از خریداران، که پایبند محتوا هستند و به کم‌تر از بهترین‌ها بسنده نمی‌کنند، حامیان اصلی ناشران مستقل بخش خصوصی اند. 

خوشبختانه، گذر سال‌های شباویز را هم در میان حمایت شدگان از طرف خریداران قرار داده است. شمار بسیاری از خوانندگان کتابی‌های ما که کودکی خود را با شباویز به بزرگسالی رسانده‌اند، برای کودکان خود کتاب‌های شباویز را می‌خرند و بعضی هم برای نوه‌‌های خود خرید می‌کنند. 

در حقیقت شباویز در سه دهه‌ گذشته، همراه بسیاری از خانواده‌ها بوده است و از دل یک نسل به دل نسل بعدی راه یافته است. ما هم همواره کوشیده‌ایم که سال به سال نسبت به سال پیش بهتر شویم و رضایت خوانندگان را از دست ندهیم. 

بنابراین، به رغم افزایش قیمت پشت جلد کتاب‌هامان و به رغم تولید اندکمان، همچنان خریداران خود را داریم و همچنان فروش اندکمان پابرجا است. ما هم همچنان می‌کوشیم برای این گروه خریداران بهتر و بهتر تولید کنیم و آنها را حفظ کنیم تا با ما همیشه بمانند. 

به نظر شما که خود ناشر خصوصی هستید، ناشران خصوصی، به ویژه در حوزه‌ کودک و نوجوان با چه مشکلاتی روبه‌رو هستند؟ آیا حمایت دولت یا مردم را دارند؟
ناشران خصوصی هم دو گروه هستند. گروه اول آنهایی هستند که به ظاهر خصوصی‌اند. یعنی، تحت لوای خصوصی به ثبت رسیده‌اند، یا به ظاهر به وسیله یک شخص یا یک گروه اداره می‌شوند. 

این ناشران به دلایل گوناگون و از جهات مختلف، تحت حمایت مستقیم و غیرمستقیم دولت و یا نهادهای دولتی هستند. گاهی هم اقوام و آشنایان صاحب منصبی دارند که همه‌ درها را برویشان می‌گشایند. 

البته، این گروه گاهی هم از امکانات ویژه به سبب یافتن راه رسیدن به امکانات برخوردار می‌شوند. به عبارت روشن‌تر، ناشران وابسته‌ای هستند که تنها در کسوت ناشران خصوصی فعالیت می‌کنند. 

شمار این گونه ناشران زیاد است و از شمارگان کتاب‌هایشان و حتی نوع کتاب‌های منتشر شده‌ آنها هم به روشنی می‌توان پی به ماهیت آنها برد. 

گروه دیگر، ناشرانی هستند که مستقل عمل می‌کنند. نه به راه‌های میان‌بُر می‌روند و نه ابزارهای شناخته شده را به خدمت می‌گیرند. می‌کوشند تا با تقبل هزینه‌های سنگین مستقل ماندن، برپای خود بایستند و هدف‌های از پیش تعیین شده‌ خود را پی بگیرند. 

بنابراین، وقتی سخن از ناشران خصوصی به میان می‌آید، باید تاکید شود که منظور ما ناشران خصوصی مستقل غیر وابسته است. شباویز در این گروه قرار می‌گیرد و در گذشته‌ها هم از بدو تاسیس در این گروه بوده است. 

بنا به تعریف، این گروه هرگز از هیچ حمایت دولتی برخوردار نبوده‌اند و نخواهند بود. منظور از حمایت، رانت‌هایی نیست که نصیب بسیاری از ناشران وابسته می‌شود. 

حمایت در این جا به معنای حقوقی قانونی است که براساس ضوابط نوشته شده به آنها باید تعلق بگیرد، ولی همواره از آن محروم می‌مانند. 

به طور مثال می‌توانم به عنوان ناشر سال جمهوری اسلامی ایران اشاره کنم که حق شباویز در سال گذشته بود. ولی از آن محروم شد. 

در سال‌های گذشته هم بارها و بارها این عنوان و دیگر عنوان‌هایی چون ناشر برگزیده‌ نمایشگاه و ناشر برگزیده‌ بازار جهانی و ... حق شباویز بود، ولی به حق قانونی خود نرسید. 

خرید کتاب برای ناشران بخش خصوصی، به ویژه اگر تالیف باشد. یک حق است. اما، برای شباویز این حق وجود ندارد. زمانی که کاغذ سهمیه دولتی به ناشران می‌دادند، بارها و بارها و بارها، به شباویز سهمیه‌ای نرسید. 

آن‌گاه که مقرر بود هزینه‌ غرفه‌ ناشران برگزیده را در نمایشگاه‌های خارج از کشور پرداخت کنند، شباویز همیشه نادیده گرفته می‌شد. وام اجاره به شرط تملیک، امکان دست یافتن به یک فروشگاه شهر کتاب و ... همگی جزو حقوق تعریف شده‌‌ای بودند که ضوابط حاکم بر آنها، شباوز را محق به دریافتشان می‌کرد. 

اما، هرگز چنین نشد و همواره شباویز تنها ناشری بود که خط قرمز بر نامش کشیدند. حتی جوایزی مثل کتاب سال، کتاب فصل، جایزه‌ی گام اول، پروین اعتصامی و ... ده‌ها جایزه‌ی دیگر رسمی و دولتی هم هرگز برای کتابهای شباویز نبود و به نویسندگان شباویز داده نشد. 

پس، نه تنها حمایتی هرگز در کار نبوده است، بلکه همواره همه‌ راه‌های قانونی هم بر روی شباویز بسته بوده است. به این محرومیت‌ها باید مشکلات بی‌شمار دریافت مجوز را هم اضافه کرد، زیرا که بهانه جویی‌های به دور از هر منطق و دلیل تنها برای شباویز و امثال شباویز وجود داشته است و هرگز برای ناشران تحت حمایت نبوده است. 

محروم شدن از حقوق حقه‌ ناشر بودن، مهم‌ترین مشکل ما ناشران خصوصی مستقل غیروابسته است. این گونه تضییع حقوق ناشر، در حوزه‌ کودک و نوجوان بیشتر است، زیرا که تشکل وابسته‌ انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان هم با تعداد محدودی عضو و برخورداری از حمایت کامل ارگان‌ها و نهادهای دولتی، در منحصر کردن حمایت‌ها به اعضای خود بسیار موفق است و در بسیاری موارد، حتی جلوی  اندک توجه به بخش حضوصی مستقل را هم سد می‌کند و در رویدادهایی که شاید بتوانند منفذ‌های کوچکی برای تنفس به این گروه از ناشران بدهند، باز هم حضور نابرابر خود را تحمیل می‌کنند. 

به طور مثال می‌توانم از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نام ببرم که در سال‌های اولیه که به وسیله معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می‌شد، باز هم منصفانه‌تر به تقسیم غرفه‌ها، متراژ آنها، محل هر ناشر و سایر امکانات آن می‌پرداخت. 

خوب به یاد می‌آورم که اگر در یک سال غرفه‌ای در محلی نامناسب به ناشری واگذار می‌شد، در سال بعد غرفه‌ای مناسب به آن ناشر دادند تا همیشه متضرر نباشد. اما، اکنون که این مهم به انجمن سپرده شده است، تنها با یک نگاه می‌توان پی برد که کدام ناشر عضو انجمن و به اصطلاح خودی است و کدام ناشر غیر عضو و بیگانه است. 

در حقیقت، حضور انجمن نابرابری‌ها و بی‌مهری‌ها را دو چندان می‌کند. در این میان، تنها حمایت خوانندگان است که ناشر خصوصی مستقل را بر پای نگاه می‌دارد. 

البته این حمایت هم روز به روز محدودتر می‌شود، زیرا تنها کسانی که از دیرباز با ناشر آشنایی داشته‌اند، اگر هنوز خریدار کتاب کودک باشند، به دنبالش می‌گردند. امکان یافتن علاقه‌مندان جدید تنها در صورت توزیع درست کتاب در طول سال و حضور در مکانی مناسب در زمان نمایشگاه به دست می‌آید. 

اما، زمانی که فروشگاه‌های کتاب موجود که کتاب کودک هم عرضه می‌کنند تا در انحصار ناشران خاص و اعضای انجمن هستند و مکان‌های مناسب نمایشگاه هم به همین گروه می‌رسد، هیچ امیدی برای یافتن علاقه‌مندان جدید وجود ندارد. 

بنابراین، عرصه به ناشران خصوصی مستقل غیروابسته روز به روز تنگ‌تر می‌شود. البته، تمام این مشکلات افزون بر مشکلات هستند که بر دوش تولید و عرضه‌ی کتاب به طور کلی سنگینی می‌کنند، هرچند که کتاب‌های بزرگسال دست کم به دلیل داشتن مخاطبان و ویترین‌های فروش بیشتر، کم‌تر از کتاب‌های کودک و نوجوان در معرض باقی‌ماندن در انبارها قرار دارند.

ـ به عنوان یک نویسنده ناشر، جای چه موضوع‌هایی را در حوزه نشر آثار کودک خالی می‌بینید؟ یا به آنها کم‌تر پرداخته شده است؟ یا اگر پرداخته شده، سطحی و گذرا یا به عبارتی باری به هر جهت بوده است؟
اصولاً کتاب‌های کودک و نوجوان موجود در مجموع، کتاب‌های خوبی نیستند و باید بگویم که بیشتر آنها در شان کودکان محسوب نمی‌شوند. البته، کتاب‌های بسیار خوب و خواندنی که چه از نظر محتوا و چه از نظر ظاهر و ویژگی‌های کتاب آرایی مطلوب‌اند، هم وجود دارند. 

اما، در مقایسه با کتاب‌های به اصطلاح بازاری و فاقد ارزش‌های فرهنگی بسیار کم‌اند. آن چه به نظر من کمبود اصلی است، کیفیت است. تنوع موضوعی وجود دارد، یا دست کم آن‌چنان محدود نیست که نامناسب باشد. 

کیفیت نازل اکثریت کتاب‌های موجود در بازار و عدم تناسب آنها با نیازهای روز گروه مخاطبان مشکل اساسی ما است. بسیاری از ناشران هنوز در زمان کودکی خود سیر می‌کنند و آن چه را که آن زمان می‌پسندیدند و امکانات محدود آن دوران اجازه‌ تولید آنها را می‌داد، منتشر می‌کنند. 

این کاستی در مورد نویسندگان و تصویرگران هم وجود دارد. آنها کودک امروز و یا بهتر بگویم زمانه‌ خود نیستند. به همین سبب هم نمی‌توانند تمامی آن چه را که کودکان امروز از دیگر رسانه‌ها به دست می‌آورند در کتاب جمع کنند. حتی گاهی بخش کوچکی از آن هم در کتاب دیده نمی‌شود. 

نباید فراموش شود که مخاطب امروز ما با مخاطبان ده ها سال پیش تفاوت بسیار دارند و خواست‌ها و نیازهاشان هم متفاوت است. بنابراین به نظر من روز‌آمدشدن محتوا و سایر ویژگی‌های کتاب است که جایش خالی است./

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها