جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۸
مارگارت آتوود: مسیر آلیس مونرو به سمت جایزه نوبل آسان نبود

مارگارت آتوود، نویسنده مشهور کانادایی که خودش نیز سال هاست به عنوان یکی از امیدهای کسب نوبل ادبیات برای کانادا محسوب می شود، در یادداشتی برای نشریه گاردین از چگونگی طی شدن این مسیر برای آلیس مونرو هموطنش نوشته است.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از گاردین، آلیس مونرو که ابتدا به عنوان زنی خانه دار شناخته می شد که نوشته هایش خانگی و خسته کننده بودند، به دلیل کمال‌گرایی ناگزیرش، به ستاره ادبی کانادا تبدیل شد.

آلیس مونرو برنده جایزه نوبل ادبیات شد و به این ترتیب تبدیل سیزدهمین نویسنده زنی شد که این افتخار نصیبش شده است. این جایزه، افتخاری بزرگ برای یک نویسنده است. مونرو قبل از این در آمریکایی شمالی و بریتانیا بسیار شناخته شده بود، اما جایزه نوبل برای او شهرت جهانی به ارمغان خواهد آورد و توجه ها را به نویسندگی زنان و نویسندگان کانادایی، و همچنین خود داستان کوتاه که شیوه مورد علاقه مونرو است جلب خواهد کرد.

هر وقت که کمیته نوبل گرد هم می آید سیلی از اخبار رسانه ها نیز فرود می آیند - درست مانند بسته کارت هایی که روی آن آلیس دیگر، منظورم آلیس سرزمین عجایب است، فرود آمدند - نه تنها روی برنده که حالا توی درخشش ناگهانی شهرت جهانی به دام افتاده، بلکه روی هر نویسنده دیگری که برنده را می شناخت. همه یک چیز می خواهند؛ یک نقل قول، یک خاطره، یک ارزیابی!

اما بعید می دانم خود مونرو چیزی از این قبیل بگوید: کانادایی ها از لاف زدن حذر می کنند – داستان «فکر می کنی که هستی؟» مونرو را ببینید – بنابراین او بیشتر وقتش را صرف پنهان شدن در انباری تمثیلی صرف می کند.

ما نویسندگان همه مان کمی نهان هستیم؛ مخصوصا ما نویسندگان کانادایی، و مخصوصا ما نویسندگان زن کانادایی که متعلق به نسل قدیمی تر هستیم. مارشال مک لوهان کانادایی گفت: «هنر چیزی است که بتوان با آن فرار کرد»، و من هم از خواننده می خواهم که بشمارد چندبار قاتلان داستان های مونرو به دام می افتند. (جواب: هیچ وقت). مونرو دزدی پنهانی که نامش نویسندگی داستانی است را با لذت ها و ترس هایش درک می کند: انجام دادنش چقدر دلپذیر است، اما اگر به دام بیندازنتان چه؟

در دهه های 1950 و 60 که مونرو کار خود را آغاز کرد این احساس وجود داشت که نه تنها نویسندگان زن بلکه تمام کانادایی ها در حال تخطی و تعدی هستند.

مونرو دید که به او  «زن خانه دار» لقب می دهند و به وی می گویند موضوع نوشته هایش خیلی «داخلی» و خسته کننده است. زمانی که نویسندگان در داستان های مونرو ظاهر می شوند بسیار متظاهر  یا سوء استفاده کننده از دیگران هستند؛ یا فامیل هایشان از آنها سوال می کنند که پس چرا مشهور نیستند، یا بدتر، اگر زن باشند، می پرسند چرا زیباتر از این نیستند.

مسیر مونرو به سمت جایزه نوبل آسان نبود. زمانی شانس اینکه یک ستاره ادبی از زمان و مکان او پدیدار شود صفر بود. او سال 1931 به دنیا آمد و بنابراین در زمان کودکی دوران رکود را پشت سر گذاشت و در نوجوانی شاهد جنگ جهانی دوم بود. تمام این ها در منطقه جنوب غربی اونتاریو طی می شد؛ منطقه ای که رابرتسون دیویس، گرم گیبسون، جیمز رینی و ماریان اینگل را معرفی کرد.

و همین پیش زمینه شهر کوچک است که در بیشتر داستان های او ظاهر می شود – فضولی ها، افاده فروشی ها، رفتارهای عجیب و غریب و طعنه زدن به جاه طلبی ها، مخصوصا جاه طلبی های هنری.

فشار در موقعیتی تنگ و کوچک ممکن است عزم آزاد شدن را به وجود بیاورد، عزم کسب نوعی استادی، اما اگر می خواهید این کار را امتحان کنید بهتر است آن را به خوبی انجام بدهید. اگر این‌طور نباشد آن هایی که به شما می خندیدند باز بیشتر می خندند، همان‌طور که افتادن رقصنده ای که دارد روی یخ حرکت چرخشی را امتحان می کند، مضحک است.

شرم و خجالت، نیروهای پیش برنده شخصیت های مونرو هستند، درست همان‌طور که کمال گرایی در نویسندگی نیروی پیش برنده خود او بود: طراحی کردنش و درست انجام دادنش، اما همچنین غیرممکن بودن این کار. مونرو بیشتر از اینکه از موفقیت بنویسد از شکست می نویسد چون وظیفه یک نویسنده شکست را در خود دارد. در این زمینه او یک رمانتیک است؛ درخشندگی تصور وجود دارد، اما نمی توان به آن دست یافت، و اگر درباره اش سخن بگویید مردم درون فروشگاه می گویند دیوانه شده اید.

مانند تمام چیزهای دیگر، به این ترتیب مونرو اساسا کانادایی است. در مواجهه با نوبل او فروتن خواهد بود و فخرفروشی نخواهد کرد اما بقیه ما در این موقعیت فوق العاده می توانیم این کار را برای او بکنیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها