دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
چند داستان کوتاه

ايبنا - خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و..

یک حکایت کوچک

فرانتس کافکا


موش گفت: افسوس، جهان هر روز تنگ‌تر می‌شود. در آغاز آن‌قدر بزرگ و لایتناهی بود که ترسم گرفت. دویدم و دویدم و خوشحال بودم که دیوارها را می‌بینم که در دور دست از راست و چپ سر بر می‌آورند. اما این دیوارها آن‌قدر به سرعت تنگ و تنگ‌تر شدند که اینک در آخرین اتاق هستم و آن گوشه‌ تله‌ای است که ناگزیرم به سوی آن بشتابم. 

گربه گفت: فقط باید جهتت را عوض کنی و موش را خورد.

صفحه 103/ چند داستان کوتاه/ آنتوان چخوف، فرانتس کافکا، ج. د. سلینجر، بروس هولند راجرز، گراهام گرین، هکتور هیو مونرو، ری برادبری/ ترجمه و تحلیل از شادمان شکروی/ انتشارات هیلا/ سال 1390/ 230 صفحه/ 4800 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها