پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۵:۲۲
داستانهای من در کشتی تقدیر

ابوتراب خسروی از داستان‌نویسان نوگرای معاصر است که نام خود را با پنج اثر «هاویه»، «دیوان سومنات»، «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «کتاب حیران» در عرصه ادبیات داستانی تثبیت کرده است. در کارنامه کاری وی همچنین کتاب دیگری با نام «حاشیه‌ای بر مبانی داستان» دیده می‌شود. او در داستانهایش وقایع تاریخی را از منظری تازه، همراه با

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) فرشاد شیرزادی: ابوتراب خسروی از داستان‌نویسان نوگرای معاصر است که نام خود را با پنج اثر «هاویه»، «دیوان سومنات»، «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «کتاب حیران» در عرصه ادبیات داستانی تثبیت کرده است. در کارنامه کاری وی همچنین کتاب دیگری با نام «حاشیه‌ای بر مبانی داستان» دیده می‌شود. او در داستانهایش وقایع تاریخی را از منظری تازه، همراه با نگاهی نو تصویر می‌کند. خودش می‌گوید «من تاریخ را جعل می‌کنم!» اما مخاطب او می‌داند که تحریف واقعیت به سود «حقیقت» است و  زیبایی و هنر داستان‌نویسی. 

- «اسفار کاتبان» کتابی است که شکل رماسیونش بینامتنی است. اتفاقها و حادثه‌های داستان هم مسائلی است که ما در زندگی درگیر آنها هستیم. به ویژه مسائل تاریخی. از اینها که بگذریم بسیاری از داستان نویسان یک نسل قبل از شما معتقدند این نگاه نویسنده در رمان نگاه تازه‌ای است. خودتان در این باره چه نظری دارید؟ 

تاریخی که من به آن می‌اندیشم و درباره آن می‌نویسم، نمی‌تواند عین وقایع تاریخی و حقیقی باشد. در واقع این نوعی جعل تاریخ است. به نظر من چنین نگاهی تازه‌ نیست. به هر حال قبل از من هم چنین کارهایی انجام شده است. در «اسفار کاتبان» چنین نمونه‌هایی داشته و درنهایت زمینه این نوع نگاه به تاریخ را ایجاد کرده‌ام. اینکه چه اندازه موفق بوده‌ام برایم مهم نیست. برای من مهم جست‌وجویی است که با این دست مسائل فرهنگی داشته و دارم. از منظری دیگر می‌توان گفت که من جست‌وجوهایم را نشانه‌گذاری کرده و به عنوان مصالح داستان از آنها بهره گرفته‌ام. 

- برای شما زندگی داستان است یا داستان زندگی؟
برای کسی که مشغله‌اش ادبیات است، ادبیات و زندگی دو روی یک سکه است. بهتر است بگویم دست‌کم برای من نمی‌تواند تفکیکی بین زندگی و ادبیات وجود داشته باشد، به نحوی که ذهن و زبانم همواره با ادبیات درگیر است.
پرواضح است که اشیای داستانهایم همان اشیای حقیقی زندگی است، اشیایی که مدام با آنها در خلجانم. بنابراین اشیا داستانهایم همان‌قدر واقعی است که اشیا پیرامونمان. وقایع داستان از وقایع زندگی سرچشمه می‌گیرد. البته این مهم نیست که اشیایی که به داستان وارد می‌شود مجازی است یا حقیقی. در بدو امر مهم آن است که اشیای داستانی همان‌هایی باشند که نویسنده در زندگی
روزمره با آنها درگیر است. 

- شما در رمان رورد راوی سعی کرده‌اید به بازآفرینی وقایع، حوادث و اشیا (بنا به گفته خودتان چه مجازی و چه حقیقی) بپردازید. ضمن اینکه بزرگترین رمان‌نویسان جهان در گام نخست برای خلق اثری مدرن به بارتولید واقعیت نمی‌پردازند، بلکه بازآفرینی را برمی‌گزینند و به تعبیری در داستانهایشان برای مخاطبان نیز همین امر واقع را پیشنهاد می‌کنند. با این تلقی شما چه افقی را برای آینده کاریتان پیش‌بینی می‌کنید؟
 
تخته پرش هر تخیل و خلاقیتی واقعیت‌هاست. ما در جهان پیرامونمان و حتی جهان ذهنمان هیچ پدیده‌ای نداریم که ریشه در واقعیت‌ها نداشته باشد. حتی اشیایی که در رویا و کابوس‌هایمان می‌بینیم ریشه در واقعیت‌ها دارند. به شکلی که در خواب اگر مکان و یا شیی ناشناس را ببینیم، در می‌یابیم که اجزا آنها واقعی است. بنابراین اگر مثلاً بخواهیم تجریدی‌ترین داستانها را بنویسیم، باز هم ناچاریم به واقعیت‌ها رجوع کنیم. خلاقیت بدون اشیا واقعی و بدون واژه‌هایی که ما به ازا دارد در جهان ما امکان بروز پیدا نمی‌کنند، در زبان هم هیچ واژه‌ای را نمی‌توان ابداع کنیم که ریشه در واقعیت‌ها نداشته باشد. از زاویه‌ای دیگر می‌توان گفت که نویسنده راهی جز اینکه به وقایع حقیقی تکیه کند و به عمقشان بیندیشد، ندارد. 

- درباره آینده کارتان بگویید؟ 

به طور کلی یک هنرمند به جهان واقع وابسته است. اما درباره آینده نوع کار خودم باید بگویم که نمی‌توانم طرز تلقی خاصی داشته باشم. در عهد عتیق آمده است که خداوند جهان را در شش روز آفرید. اما بدیهی است که هفته ما هفت روز است. یکی از دوستان هنرمند و فرهیخته‌ام معتقد است که خداوند روز هفتم خلق را تفویض می‌کند به هنرمند. اگر من این افتخار را داشته باشم و و خودم را فردی بدانم که به گرایش هنری سوق دارد، طبعاً باید ایجاد و خلق کنم. چون معتقدم آفرینشگری هنرمند، کشف و زیبایی است که جهان نباید از آن بی‌نصیب باشد. هر اثر هنری –به فرض یک داستان، یک شعر یا یک پرتره نقاشی یا قطعه‌ای از موسیقی- چیزهایی است که باید در جهان وجود داشته باشد. در حقیقت، هنرمند، به شکلی کاشف این اشیا است که عجالتاً در عدم به سر می‌برند. اما ناموجود بودنشان در جهان عدم، دلیل قانع کننده‌ای نمی‌تواند باشد که اصلاً وجود ندارند! در واقع باید آنها را در دنیای زنده و حاضر، بیدار و خلق کرد. 

- بنابراین از نظرگاهی دیگر می‌توان گفت که پیش‌بینی آینده داستانهایتان مانند حرکت آب رودی است که مسیر دقیقش را نمی‌توان مشخص و مسجل و آن را پیشگویی کرد؟ یا بهتر است بگوییم جوشش نیرومند چشمه‌ای در کوهستان؟ 

بله، درست است. البته همگی این حرکتها برمی‌گردد به تقدیر. شاید از ابتدای خلقت واژه «تقدیر» در ذهن و زبان، برای بشر تبدیل به مشغله ثابت شده باشد. «بودا» برای تقدیر دایره قرمزی قایل است و می‌گوید: دایره قرمز تقدیر ماست. از هرسو که حرکتمان را آغاز کنیم به این دایره قرمز که تقدیر ماست خواهیم رسید. یکی از اولیا مثالی می‌زند و می‌گوید: تقدیر کشتی‌ای است که ما مسافر آن هستیم. حد اختیارمان این است که در طول و عرض کشتی گام بگذاریم، نه بر امواج دریا. کشتی معلوم نیست که به کجا می‌رود، پس ماهیت تقدیر، ماهیت آشکاری نیست که بتوان انتهای آن را دید.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها