شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۶:۰۱
حقيقت در آسمان‌ها نهفته نيست

مترجم كتاب «درباره گراماتولوژي» با اشاره به نقد ژاك دريدا از متافيزيك غرب در اين اثر گفت: به اعتقاد او غربيان گفتار را بر نوشتار برتري مي‌دهند، زيرا كماكان متاثر از سنت متافيزيكي غرب‌اند. او بيان مي‌كند كه معاني در جايي از ذهن حضور ندارند، همان گونه كه حقيقت تنها در آسمان‌ها نهفته نيست.

مهدي پارسا، دانشجوي دكتري فلسفه و مترجم اين اثر، در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين اثر را جزو مجموعه سه‌گانه دريدا برشمرد كه آنها را در سال 1967 يعني اوايل كارش به عنوان يك فيلسوف نگاشت.

وي افزود: دريدا در اين سه‌گانه، به مفهوم نوشتار پرداخته است، چرا كه به اعتقاد وي متافيزيك غربي همواره نوشتار را سركوب كرده و گفتار را بر آن برتري داده است. در واقع اين سنت متافيزيكي غياب را سركوب مي‌كند و به حضور اولويت مي‌دهد. بر همين اساس اين كتاب دريدا را بايد نقدي به متافيزيك غربي به شمار آورد.

اين مترجم درباره نياز به ترجمه اين اثر در كشورمان گفت: در سال‌هاي اخير ترجمه‌ها و انتشار برخي مقالات در روزنامه‌ها سبب معرفي دريدا در ايران شدند و آثار اندكي نيز درباره او منتشر شدند، با اين وجود متون اصلي دريدا كه زمينه شناخته شدن او در غرب را فراهم كردند، هنوز در ايران ترجمه و منتشر نشده‌ا‌ند.

پارسا كتاب «درباره گراماتولوژي» را از جمله آثار مهم دريدا كه سبب شهرتش شدند، برشمرد و گفت: با توجه به ترجمه‌هاي پيشينم از جمله «فرهنگ اصطلاحات لكاني» و «نشانه‌شناسي» و همچنين ترجمه بخشي از كتاب «درباره گراماتولوژي» براي پايان‌نامه كارشناسي ارشد، تصميم به ترجمه بخش كاملي از آن گرفتم. معتقدم اين كتاب نه تنها براي كارشناسان فلسفه، بلكه براي دانشجويان هنر نظير رشته سينما و تئاتر نيز مفيد است.

وي درباره مفهوم نوشتار در اين كتاب گفت: هميشه اين تصور وجود داشته كه گفتار، اصيل است و نوشتار اهميت ثانوي دارد و مشتق شده از گفتار است. معتقدان به اين امر استدلال مي‌كنند كه انسان‌ها از ابتدا گفتار داشتند و سپس نوشتار را آموختند. به اعتقاد آنان گفتار به انسان‌ها نزديك‌تر است، زيرا امري دروني و نشات گرفته از ذهن است، اما نوشتار اكتسابي و بيروني است. دريدا اين باور را متافيزيكي و موهوم مي‌داند.

به گفته پارسا، دريدا در نقد اين باور، مفهومي عام از نوشتار را ارايه مي‌دهد كه هر گونه حك و ثبت كردن كه به توليد دلالت منجر مي‌شود را دربر مي‌گيرد. بر اين اساس، نوشتار الفبايي كه مي‌شناسيم يك نمونه از نوشتاري است كه دريدا تعريف مي‌كند و گفتار نيز نمونه ديگري از آن است.

پارسا ادامه داد: دريدا معتقد است غرب در روزگار كنوني كه مي‌كوشد به سوي علمي‌شدن پيش رود، كماكان بر تقابل نوشتار و گفتار و برتري دادن به گفتار تاكيد مي‌كند.

به گفته اين مترجم، دريدا براي تبيين مدعاهايش به كتاب سوسور كه از مراجع زبان‌شناسي معاصر است، استناد مي‌كند، چرا كه سوسور در كتاب خود بر سركوب نوشتار، به نفع گفتار تاكيد دارد. او از اين طريق در پي اثبات اين نظر است كه تمام گرايش‌هاي علوم انساني جديد كه زبان‌شناسي سوسوري نيز يكي از آنهاست، گرفتار همان مسير متافيزيك لوگوس‌محور هستند. كار دريدا در اين كتاب نوعي روان‌كاوي فلسفي است، زيرا نشان مي‌دهد كه متعلقان به يك سنت، بدون اين كه متوجه باشند به باورهاي پيشين آن سنت معتقدند. او با اين بررسي، در پي به تصوير كشيدن دوگانگي موجود در متون معاصر غربي است.

وي با بيان اين كه «دريدا بر نقاط به ظاهر بي‌اهميت متون معاصر غرب دست مي‌گذارد» گفت: دريدا با محور قرار دادن همين تعبير به ظاهر بي‌اهميت سوسور، نشان مي‌دهد كه اگر آن را جدي بگيريم، آنگاه دچار چه تناقضاتي خواهيم شد. اين تعبير سوسور از آنجا ناشي مي‌شود كه او از بخش پسمانده سنت متافيزيكي‌اش غافل بود، به اين معنا كه از تعلقش به سنت متافيزيكي غرب خبر نداشت.

پارسا ادامه داد: دريدا در كتابش از تعلق آگاهانه به سنت متافيزيكي سخن مي‌گويد و نشان مي‌دهد كه هنگام نوشتن و انديشيدن بايد بدانيم به كدام سنت متافيزيكي وابسته هستيم.

وي درباره نقد دريدا از متافيزيك گفت: او اصطلاح «متافيزيك حضور» را در نقدهايش به كار مي‌گيرد. به گفته او ما هميشه تمايل داريم باور كنيم كه حقايق در جايي حضور دارند. متافيزيك غرب گفتار را بر نوشتار برتري مي‌دهد، زيرا اين تصور وجود دارد كه گفتار ابزاري است براي رها كردن معناهايي كه در جايي از ذهن‌مان حضور دارند. دريدا حضور معنا در جايي از ذهن را به چالش مي‌كشد و معتقد است؛ ما نمي‌دانيم معاني در كجا حضور دارند و علم نيز در اين باره چيزي را اثبات نكرده است.

پارسا ادامه داد: دريدا در كتاب ديگرش با عنوان «فرويد و صحنه حضور» بيان مي‌كند كه طبق يافته‌هاي عصب‌شناسي، معاني در جايي حاضر نيستند، بلكه پيامد يك فرآيند و حركت بي‌پايان‌اند. اين تصور كه معاني در جايي حاضرند، از باورهاي سنت متافيزيكي غرب نشات مي‌گيرد. در اين سنت، اين باور وجود داشت كه حقيقت در جايي مثل آسمان حضور دارد، اما پنهان است. دريدا با اين باور مخالفت مي‌كند. او از توليد هميشگي معنا و فرآيند دايمي تفكر سخن مي‌گويد. به باور دريدا، خاستگاه معنا، خاستگاهي حاضر نيست كه بتوان دسترسي مستقيم به آن داشت، چرا كه ما از همان ابتدا با تفاوت سر و كار داريم.

وي به شيوه جالب توجه دريدا در نقد متافيزيك اشاره كرد و گفت: ابزار دريدا در نقد متافيزيك حضور، استفاده از مفاهيم همين متافيزيك است. در واقع نقد دريدا از متافيزيك از درون همان سنت متافيزيكي انجام مي‌شود. اين روش او شبيه به روش كانت در نقد عقل محض است، چرا كه كانت نيز عقل را توسط عقل نقد مي‌كند. همچنين او از انديشه هايدگر نيز وام گرفت. هايدگر در رويكرد خود به هرمنوتيك معتقد بود كه افق خوانش ما از متن در درون همان متن است.

پارسا ادامه داد: دريدا با وام‌گيري از كانت و هايدگر، مفاهيم متافيزيكي را مي‌نويسد و خط مي‌زند. او در توجيه كار خود مي‌گويد كه ما مفاهيم ديگري نداريم، بنابراين مفاهيم متافيزيكي را مي‌نويسم، اما آنها را خط مي‌زنم تا نشان دهم كه اين مفاهيم به متافيزيك تعلق دارند. او در واقع با خط زدن اين مفاهيم تعلق انديشيده آنها به متافيزيك را نشان مي‌دهد.

وي تاكيد كرد كه نقد دريدا به متافيزيك يك نقد ويران‌گر نيست، زيرا از درون، متافيزيك را نقد مي‌كند و اين نقد منجر به تخريب متافيزيك نمي‌شود. نقد دريدا معروف به واسازي است كه همواره از درون اتفاق مي‌افتد.

كتاب «درباره گراماتولوژي» به تازگي از سوي انتشارات رخدادنو منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط