مولف و مدرس فلسفه، در نشست نظر و عمل، از سلسله نشستهاي روز جهاني فلسفه، فلسفه را مستلزم عمل دانست و گفت: افلاطون اعتقاد دارد سياست بدون حكمت، باطل است و حكمت نيز بدون سياست باطل ، به اين معنا كه هر فرد داراي حكمتي بايد وارد عرصه عمل شود و اطرافيانش را دريابد./
محسن جهانگيري طي سخناني، نظر درست را مستلزم عمل درست دانست و گفت: هنگامي كه داراي نظر درست و علمي عام و صحيح باشيم، عمل نيز صحيح خواهد بود؛ حال تفاوتي نميكند كه آن عمل در حوزههاي نظير اخلاق يا سياست باشد. فيلسوف واقعي به دنبال علم تام است، به اين معنا كه جهان و خير را بشناسد و مطابق با آن عمل كند. فيلسوف نبايد تنها به مطالعه و نظريهپردازي بپردازد.
وي سپس به طبقهبندي و تفسير علوم در بخش منطق كتاب «شفا»ي ابن سينا اشاره كرد و گفت: ابن سينا علوم را به علوم نظري و عملي تقسيم ميكند. او جمله بسيار آموزندهاي را ذكر ميكند؛ اين كه «غايت فلسفه نظري، معرفتالحق است» يعني ما حق را بشناسيم و درست و نادرست را دريابيم. اين جمله به معناي جنبه عملي فلسفه است، زيرا فلسفه مستلزم عمل است.
وي به جمله ديگري از ابن سينا اشاره كرد و گفت: جمله «غايت علوم و فلسفه عملي، معرفتالخير است» به اين معنا كه خوب، بد، خير و شر بودن اعمال را دريابيم و پس از رسيدن به مرحله عمل بر اين اساس عمل كنيم، عدهاي از متفكران به خير معتقد و با عمل بيگانهاند. به اعتقاد «اسپينوزا» اين فيلسوفان فاقد علم تاماند و به تعبير او، علم آنان مجهول و مغشوش است، زيرا اگر تام باشد، مستلزم عمل است.
وي به نظر «بيكن» فيلسوف تجربهگراي انگليسي اشاره كرد و گفت: او معتقد بود نظر ما در علم تنها تعبير طبيعت نيست، بلكه ابتدا به معرفت طبيعت نياز است. نخست بايد طبيعت را شناخت تا سپس بتوان در آن به نفع خود تصرف كرد. اين فيلسوف تجربهگرا در كتاب «آتلانتيس» روزي را پيشبيني كرد كه جوان، پير نخواهد شد. او در اين اثر پيشرفتهاي فكري و تجربي بشر امروز را پيشبيني كرده بود.
وي افزود: ارسطو و همطرازان او به اين دليل نتوانستند طبيعت را به تصرف خود درآورند كه طبيعت را آن گونه كه بود، نشناختند و تنها به استنباط از آن پرداختند. ماركسيستها نيز ادعايي مبني بر اين كه فيلسوف بايد دنيا و طبيعت را تغيير دهد، مطرح ميكنند اما اين ادعا ناقص است زيرا آنان سخني از معرفت و شناخت اين طبيعت به ميان نميآورند.
در ادامه اين نشست «عبدالملك نيسنبايف» از استادان دانشگاههاي قزاقستان به سخنراني درباره ميراث فارابي به عنوان پيششرط تاريخي براي گفتوگوي ميان فرهنگي پرداخت و گفت: ميراث فارابي در شوروي سابق مطابق با ديدگاههاي ماركسيستي مطالعه ميشد، اما پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، ديدگاه اسلامي براي مطالعه آن در پيش گرفته شد. از آن زمان تاكنون محققان قزاق به پژوهش درباره ابونصر پرداختند كه حاصل آن بيش از 168 تأليف است.
وي به انتشار آثار معلم ثاني به زبانهاي روس و قزاق اشاره كرد و گفت: محققان بر اساس اين منابع به مطالعه آثار ابونصر پرداختند. در زمان حكومت شوروي سابق، ترجمههاي آثار ابونصر نيز با دخل و تصرفاتي همراه بود. در اين ترجمهها فارابي با گرايشهايي ماديگرايانه و ماترياليستي معرفي ميشد. پس از فروپاشي، متدولوژي تحقيق كاملا تغيير يافت و اكنون دولت قزاقستان بودجه قابل توجهي را براي احياي آثار گذشتگان اين ملت اختصاص داده كه هدف اصلي آن احياي مجدد فرهنگ و تمدن اسلامي اين كشور است كه در دوران حكومت شوروي به خاموشي گراييد.
نيسنبايف ادامه داد: تاكنون از مجموعه احياي ميراث فلسفي، در بخش مربوط به ميراث فلسفي قزاق بيست عنوان كتاب و در بخش ميراث فلسفي جهان نيز 10 كتاب منتشر شدهاند. بخش سوم اين مجموعه نيز به آثار ابونصر فارابي اختصاص دارد. اين پژوهشها براي احياي انديشههاي ملي و معنويات ملت قزاق است.
در ادامه اين نشست، احمد بهشتي درباره ارتباط نظر و عمل در فلسفه اسلامي سخنراني كرد و گفت: اين ارتباط را در حكمت سينوي ميتوان از دو لحاظ بررسي كرد؛ يكي از لحاظ تعريفي كه براي فلسفه ارايه ميشود و ديگري از منظر تجردي و تعلقي انسان. وي به استكمال نفس انسان از طريق تحصيل معرفت به حقايق موجودات اشاره كرد و گفت كه هنگامي انسان در حد توان خود به حقايق موجودات معرفت پيدا ميكند، به كمال انساني دست مييابد.
وي افزود: ابن سينا در تعريف ديگري استكمال، نفس انساني را مطرح ميكند، ولي از اين منظر كه انسان در نهادش يك نظام عقلي برقرار كند؛ بهگونهاي كه اين نظام با نظام عالم خارج هماهنگي داشته باشد. نتيجه اين امر، تشبه به واجبالوجود است. به همان اندازه كه انسان نظام عقلي را در وجود خودش تحصيل ميكند، به همان نسبت با حضرت حق تشابه پيدا ميكند.
بهشتي ادامه داد: در تعريف اول فلسفه، معرفت حقايق را به دو دسته از موجودات نسبت داديم؛ نخست آن دسته از موجودات كه در قلمروي عمل انسان قرار نميگيرند. اين موجودات، نظري خوانده ميشوند. دسته دوم افعالي را شامل ميشوند كه فعل ما بوده و به اراده انسان بستگي دارند كه شناخت آنها بر عهده عقل عملي است. ابن سينا در كتاب شفاي خود، عقل عملي را عبارت از قوه شناخت ميداند، همچنان كه عقل نظري نيز قوه شناخت است.
وي در پايان اظهار داشت: نتيجهاي كه از اين تعاريف فلسفه به دست ميآيد، درهمتنيدگي نظر و عمل در حكمت سينوي است. اين دو از لحاظ تحقق جدا نيستند، اما از نظر تأخر با يكديگر متفاوتند، همانگونه كه مابعدالطبيعه از نظر ارزش و تعالي، در طراز بالاتري نسبت به مابعدالطبيعه قرار ميگيرد.
نظر شما