چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۸
تحول علوم انسانی یک پروسه است نه یک پروژه

سیّدحسین حسینی: تحول علوم انسانی یک امر دستوری یا مکانیکی نیست؛ یک جریان علمی است که باید از بدنه جامعه علمی و از پائین اتفاق بیفتد. یک امر دستوری نیست که از بالا بگوییم بشود و بشود زیرا یک پروژه نیست، بلکه یک پروسه پیچیده و بسیار زمان بر است. تحول در صورتی روی میدهد که موانع آن در جامعه علمی برداشته شود.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): پس از انتشار شماره اول مجلۀ «نقدنامه علوم انسانی» از سوی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت‌وگویی با محمدحسن نیلی دبیر این نهاد به عنوان بخشی از ساختار اجرایی ایده تحول در علوم انسانی انجام شد. نیلی در این گفت‌وگو، با اشاره به ضرورت تاسیس شورا و با نگاهی تاریخی به سابقه دوره‌های قبل، به تبیین نوع نگرش و ایده و طرح تحول در دوره جدید پرداخت و نقدهایی را هم در رابطه با دوره‌های پیشین بیان کرد. حجت‌الاسلام سیّدحسین حسینی دبیر اسبق شورای بررسی متون در پاسخ به انتقادات مطرح شده در آن گفت‌وگو در یک یادداشت تفصیلی به توضیح برخی جوانب کار در دوره‌های قبل پرداخته و به برخی نقدهای مطرح شده هم پاسخ داده است. ایبنا در ادامه پرونده بررسی ایده تحول علوم انسانی و اقدامات نهادهای مرتبط با این موضوع در دو بخش اقدام به انتشار این یادداشت خواهد کرد. قابل ذکر است که ایبنا در متن دخل و تصرفی نکرده و با توجه به توضیحات تفصیلی نگارنده محترم، فرصت برابر برای دوستان حاضر در دبیرخانه فعلی شورا برای پاسخ به مطالب این یادداشت از سوی خبرگزاری کتاب فراهم است. بخش اول این یادداشت اکنون پیش روی شماست.

ضرورت ثبت وقایع تحول علوم انسانی

ضمن تشکر از دوستان گرامی در خبرگزاری کتاب که این فرصت را فراهم کردند، امیدوارم مجموعه نگاه‌ها و بحث‌ها کمک‌کننده و یاری‌کننده باشد. من چند محور را مدنظر قرار خواهم داد و سعی می‌کنم ابتدا درباره هدف از این یادداشت توضیح کوتاهی بدهم و به چند دغدغه علمی خود در محور دوم اشاره کنم. بحث کوتاهی درباره مسئله تحول علوم انسانی خواهم داشت و در بخش بعدی اتفاقاتی که در شورای بررسی متون افتاده را بیان می‌کنم. دوره‌های فعالیت شورا را در بخش پنجم اشاره می‌کنم و در بخش ششم هم به برخی فعالیت‌های دوره دوم خواهم پرداخت و در لابلا به نکاتی اشاره خواهم کرد.

اولین نکته اینکه هدف من از شرکت در این بحث چه بوده؟ خیلی کوتاه باید اشاره کنم که بنده به هیچ وجه دنبال مجادله نیستم و هدف من فقط ثبت برخی اطلاعات مربوط به تحول علوم انسانی در کشور پس از انقلاب شکوهمند اسلامی و جهت ثبت در تاریخ است. به واقع قصدی برای شرکت در این بحث نداشتم ولی چون دوستان تماس گرفتند و تقاضا کردند به نظرم آمد اگر نکاتی را از زاویه نگاه خودم مطرح کنم شاید فضای بحث درباره اتفاقات و رویدادهایی که طی این سال‌ها در شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی افتاده است، روشن‌تر شود. بنابراین انگیزه من به هیچ وجه پاسخ دادن به تحلیل‌های غلط، نسبت‌های ناروا، موارد بی‌اخلاقی، سنت‌های نادرستی که ایجاد شده و یا موارد بی‌اطلاعیِ مدیران کنونی و غیره نیست.

من فقط می‌خواهم برای ثبت اطلاعات مربوط به وقایع و رویدادهای مرتبط با مسئله تحول علوم انسانی در کشور نکاتی را بیان کنم که احیاناً اگر بعدها کسانی خواستند به جریان‌شناسی تحولات این حوزه بپردازند بدانند چه اتفاقاتی روی داده و افت و خیزها و فراز و فرودها چه بوده تا مسئله روشن شود و از این زاویه خدمتی به جریان تحولات علمی پساانقلاب شده باشد. بنابراین دنبال مجادله یا مناظره نیستم و حتی اگر برخی دوستان علیه من بعد از این یادداشت نکاتی را هم بیان کنند پاسخی نخواهم داد چون قصد بحث با مدیران فعلی پژوهشگاه را ندارم. یک قاعده کلی هم هست که می‌گوید با کسانی که دچار بی‌تجربگی هستند و به استادان و همکاران و پیشینیان خود بی‌حرمتی می‌کنند، نباید وارد گفت‌وگو شد. پس هدف من فقط روشنگری وقایع است و اینکه بخشی از مسائل تحول علوم انسانی از زاویه شورای بررسی متون که موضوع کار آن همین است، برای امروز و فردای ما روشن شود. این به نظرم کاری است که خبرگزاری کتاب به عهده گرفته است و انگیزۀ درستی است. به هر حال یک جانبه و یکسویه نمی‌توان به مسائل نگاه کرد و اگر فقط کسانی که مسئولیت دارند و مسائل را آنطور که خودشان می‌پسندند تحلیل کنند، این امر به تحریف و قلب وقایع کشیده می‌شود و اصولاً یکی از دلایل تحریف وقایع تاریخی در همه ادوار هم همین نکته بوده است.

دغدغه های علمی

نخست مناسب است به چند دغدغه علمی خود اشاره کنم که در توضیح و تبیین مسائل مربوط به شورای بررسی متون می‌تواند موثر باشد. بنده همواره سه دغدغه علمی از سال‌های پیش داشتم؛ ۱. مسئله تمدن نوین اسلامی، ۲. مسئله علوم انسانیِ اسلامی و ۳. مسئله نقدپژوهی. اینها از دغدغه‌های علمی پیشینی من بوده گرچه با قرائت‌های مختلفی همراه می‌باشد. تمدن‌سازی بدون عنصر دانش بنیادی، شدنی نیست چرا که عنصر اصلی تمدن، دانش و علم است. تحقق تمدن نوین اسلامی و هر تمدنی، بدون تحول علوم انسانی یک خیال است. تحول علوم انسانی از دریچه نقد امکان‌پذیر است. اینها سخن بنده از دهه ۶۰ بوده و اگر کتاب «انقلاب تمدنی و نظریه پردازی‌های علمی» را ملاحظه بفرمایید که مجموعه مقالات دهه ۶۰ و ۷۰ است، این مطالب از آن زمان‌ها طرح شده است. نکته این است که مسئله تحول علوم انسانی و نقدپژوهی دغدغه امروز و دیروز و امسال و پارسال من نبوده است، بلکه از دهه ۶۰ درگیر این مسئله بوده‌ام.

از شروع تحصیلات حوزوی در قم و بعد در دانشگاه، یعنی حدود ۴۰ سال است در این زمینه می‌نویسم و می‌خوانم و کتاب یا مقاله دارم. همه کارهای من در کتاب «روش مسئله نقد» گزارش شده و در این خصوص یعنی مسئله تحول علوم انسانی در کتاب «انقلاب تمدنی، کتاب نهضت تولید علم و کرسی های نظریه پردازی»، کتاب «از علم دینی تا توسعه فرهنگی»، کتاب «نقد در تراز جهانی» و آخرین کتاب یعنی «الگوی نقد» مطالبی آمده است و شما می‌توانید این منابع را ملاحظه فرمایید تا مشخص شود که مسئله تحول علوم انسانی برای بنده یک دغدغه علمی پرپیشینه است. بنابراین امثال من به دلیل مصلحت‌های سیاسی یا منصب و مسئولیتی، سراغ این مسائل نرفتیم بلکه یک دغدغه ذهنی و پژوهشی و کاری عمیق داشتیم؛ آن‌هم از زمانی که برخی دوستان و استادان آنها اصلاً به این مسائل فکر نمی‌کردند. نمی‌گویم هر آنچه فکر می‌کنیم یا فکر می‌کردیم درست است ولی به‌هرحال درباره این مسایل از خیلی سال‌ها پیش کار می‌کنیم و آثاری داریم. این امر بخشی از تجربه زیسته‌ای است که برای من تجربه ذی‌قیمتی هم هست و باید مخاطبین ما هم به این تجربه و بخشی از این منابع رجوع کنند تا زاویه نگاه و منظر بحث روشن شود.

نشانه های تحول علوم انسانی

نکته سوم اینکه تحول در علوم انسانی نشانه‌هایی دارد. تحول علوم انسانی یک امر دستوری یا مکانیکی نیست؛ یک جریان علمی است که باید از بدنه جامعه علمی و از پایین اتفاق بیفتد. یک امر دستوری نیست که از بالا بگوییم بشود و بشود؛ زیرا یک پروژه نیست، بلکه یک پروسه پیچیده و بسیار زمان‌بر است. تحول در صورتی روی می‌دهد که موانع آن در جامعه علمی برداشته شود. این موانع، هم در سازمان علم و هم در نهاد علم و هم در ساختار علم وجود دارند. یادداشت «ساختار علم» را ببینید که این تفکیک سه‌گانه آنجا آمده است. بنابراین تحول علوم انسانی با نگاه‌های تنگ و بسته برخی سیاسیون اتفاق نمی‌افتد. تحول علوم انسانی با تنگ‌نظری علمی و تنگ نظری عملی شدنی نیست. اینکه تصور کنید با یک عده خاص و با یک گروه منتخب از اصحاب علوم انسانی، آن هم یک بخش ضعیف علوم انسانی بخواهیم به تحول علوم انسانی دست بزنیم حرف غیرقابل قبولی است. شما نمی‌توانید با سیاست حذف دیگران از صحنه علوم انسانی، ادعای تحول داشته باشید. اتفاقی که در برخی جاها و مراکز می‌افتد. تحول، محتاج یک مبنای علمی برای تحول است. یعنی شما باید مبنای علمی مبتنی بر یک تئوری یا مبتنی بر یک رویکرد خاص داشته باشید تا بتوانید وارد میدان و فضای تحول علوم انسانی شوید. بدون مبنای علمی نمی‌توانید نظریه‌پردازی کنید. نظریه‌پردازی هم بدون امکان نقد همه دستاوردهای علمی شدنی نیست و نقد هم بدون آزاداندیشی و بدون یک محیط علمی آزاد البته شدنی نیست. اینها لوازمی است که باید فراهم شود و وقتی از تحول سخن می‌گوییم باید به این لوازم توجه داشت.

مثلاً یکی از نشانه‌ها ایجاد مسئله جدید و مسئله‌سازی است (یادداشت مسئله‌سازی را مطالعه فرمایید). یعنی تبدیل چالش‌ها به مسائل باید اتفاق بیافتد. وقتی شما بتوانید چالش‌های اجتماعی یا معضلات اجتماعی را به مسئله تبدیل کنید این امر یکی از نشانه‌های تحول در علوم است. یا مثلاً نظریه‌پردازی علمی نو یکی از نشانه‌های تحول در علوم است. وقتی شما بتوانید نظریه‌پردازی‌های جدیدی را در صحنه علوم به‌وجود بیاورید می‌توان گفت اتفاقی افتاده است. هر نوع تحلیل روزآمد مسائل، قدرت حل مسائل، طرح راه‌حل‌های جدید، طرح تحلیل‌های جدید، (با تفاوت گذاردن بین حل مسئله و تحلیل مسئله)، از نشانه‌های تحول در علوم است. وقتی شما می‌توانید به حل مسائل روز خود و به تحلیل آنها مبادرت بورزید می‌توانید بگویید اتفاقی در صحنه علوم افتاده است. یا مثلاً یکی از نشانه‌های مهم تحول در علوم انسانی تاسیس مفاهیم نو، تاسیس مفاهیم اصیل، و مسئله مفهوم‌پردازی است. معمولاً مکتب‌های فلسفی قیم و نظام‌مند چنین هستند یعنی یک مفهوم را وضع می‌کنند و سپس این مفهوم را توسعه می‌دهند و با تاسیس مفاهیم نو و اصیل می‌توان گفت اتفاقی در حوزه تحول علوم انسانی می‌افتد. مساله پیشرفت و رشد علم را هم باید در جای خود بحث کرد، یا تحقق پارادایم‌ها، تحقق رویکردهای علمی جدید، مسئله کارآمدی و کارایی علوم در دنیای جدید. بدون این نشانه‌ها در جامعه علمی سخن از تحول در علوم انسانی نمی‌توان گفت.

لری لائودن فیلسوف علم آمریکایی کتابی دارد با عنوان «پیشرفت علم و مسائل آن» که البته مربوط به ۴۷ سال پیش است ولی برای ما قابل توجه است. وی در جستجوی نظریه‌ای در باب رشد علم است و موضوع کتاب، پیشرفت علم است. در این کتاب مسئله پیشرفت علم را بحث کرده و درباره آن نظریه‌پردازی می‌کند و الگو می‌دهد. البته منظور او از علم و مسئله علم، مسائل علوم تجربی است یعنی موضوع کتاب تنه به مسائل علوم تجربی می‌زند ولی به‌درد ما در حوزه علوم انسانی هم می‌خورد. یکی از موارد مورد اشاره او که از این لیست ۷گانه نشانه‌های تحول برشمردم، تاکید بر مسئله و حل مسئله است. وی می‌گوید عمومی‌ترین هدف شناختی در علم صرفاً حل مسئله است و یکی از اهداف کتاب خود را این بر می‌شمرد که بگوید هدف علم از اساس حل مسئله است. بر سر دیدگاه حل مسئله در این کتاب ایستاده و می‌گوید دیگران هم به حل مسئله پرداخته‌اند ولی از کم و کیف آن بحث نکردند؛ اینکه این مسائل چطور باید تقسیم‌بندی شود، چه مسئله‌ای از مسئله دیگر مهم‌تر است، رابطه بین مسائل علمی و مسائل غیرعلمی چیست، ملاک حل مسئله چیست؟ تا اینکه به بحث عقلانیت می‌رسد و پیش‌روندگی یک نظریه را طرح کرده و اینکه کارامدی نظریه را در حل مسئله می‌داند، نه در تایید و نه در ابطال که پوپر و امثال آن مطرح می‌کنند. لری دنبال مسائل علمی در حوزه تجربی است و ما دنبال مسائل علوم انسانی هستیم. وی هدف از نظریه علمی را ارائه راه‌حل‌های رضایت‌بخش برای حل مسئله می‌داند و می‌گوید کارکرد یک نظریه رفع این ابهامات است، قابلیت پیش بینی، قابل فهم نمودن مسائل و اینکه یک نظریه چگونه می تواند راه حل های رضایت بخشی برای مسائل ما فراهم کند. البته ما در حوزه علوم انسانی هستیم نه علوم تجربی و در علوم انسانی بین حل مسئله با تحلیل مسئله تفاوت می گذاریم. در علوم انسانی اتفاقاً حل مسئله اهمیت کمتری نسبت به تحلیل مسئله دارد.

اینها تفاوت‌هاست ولی به هر حال لری یک نگاه پراکتیکالی به علم دارد که شاید به درد علوم انسانی نیز بخورد. وی سپس پیشرفت علم را در حل تعداد بیشتری از مسائل می‌داند و طبق ملاک او ارزیابی نظریه‌ها به این است که ببینیم چه مسئله‌ای را بیشتر حل می‌کنند. ملاک نظریه‌ها و ملاک سنت‌های پژوهشی این است که آیا می‌توانند مسائل مفهومی را حل کنند، آیا توانسته‌اند در طول زمان بسط دهند و بهتر حل کنند و بحث ملاک انباشتی بودن علم را بیان کرده است و می‌گوید خیلی از فیلسوفان و مورخان علم از نظریه‌های پیشرفت شناختی علم سخن گفتند. دیدگاه انباشتی میگوید نظریه‌ای موفق است که به ذخیره مسائل حل شده اضافه کند، در حل مسائل نظریه قبلی موفق باشد و ناکام نباشد، هم بتواند مسائل قبلی را حل کند و هم مسائل جدید را حل کند و سپس از کوهن و کالینگوود و پوپر مثال‌هایی می‌آورد. می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که تحول در علوم انسانی نشانه‌های بسیاری دارد و یکی از آنها حل مسئله در علم است که بحث‌های گوناگونی دارد و اینها تنها بخشی از آنهاست که مثلاً افرادی مانند لائودن بدان پرداخته‌اند و در آن چند منبعی که معرفی کردم به اینگونه بحث‌ها پرداختم. پس به صرف ادعای تحول نمی‌توانید از تحول علوم انسانی سخن بگویید.

باید بگویید مبنای علمی و نظری شما برای تحول چیست؟ نشانه‌های تحول را چه می‌دانید؟ حل مسئله، نظریه‌پردازی، مسئله کارآمدی، مسئله مفهوم پردازی و غیره؟ باید مبنایی داشته باشیم، هم در بحث‌های علمی و هم در سیاست‌گذاریها و تصمیم‌گیری‌های عملی. مثلاً اگر وارد کاری با عنوان شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی می‌شوید که مسئله مرکزی آن تحول علوم انسانی است، چنانچه مبنای مشخصی نداشته باشید و این بحث‌های علمی را طی نکرده باشید و این پیچیدگی‌ها را برای خود حل نکرده باشید، طبیعتاً دچار آشفتگی و سردرگمی می‌شوید، و یا دچار تقلیل اهداف می‌شوید و کاری بزرگ را به کارهای کوچک تقلیل می‌دهید. بنابراین قدم گذاشتن در مسیر تحول علوم انسانی به بسیاری از زوایا و ابعاد پیچیده مطالعات فلسفه علمی نیاز دارد و این‌ها تنها یک نمونه کوچک است که اشاره کردم و نمی‌توانم اینجا وارد بحث علمی شوم. بنابراین نمی‌توانید بدون توجه به چنین مباحثی و گزینش یک مبنای علمی روشن وارد عرصه تحول علوم انسانی شوید و سخن‌پراکنی کنید. ما در گروه روش‌شناسی علوم انسانیِ اسلامی دنبال پیگیری چنین مباحثی در زمینه مطالعه فلسفۀ علمی بودیم که زمینه فکری و چارچوب نظری برای کل حرکت شورای بررسی متون در مسئله تحول علوم انسانی ایجاد کند که درباره آن توضیح خواهم داد.

بی‌اطلاعی محض

در نکته چهارم اشاره‌ای به برخی تنگ‌نظری‌ها و بی‌اطلاعی‌ها می‌کنم. متأسفانه مدیران کنونی پژوهشگاه از اتفاقاتی که در سالیان گذشته در شورای بررسی متون افتاد بی‌اطلاع هستند و این بی‌خبری‌ها مبنای تصمیم‌گیری شده است. نشانه‌هایی را به شما خواهم داد از بی‌اطلاعی محض دوستان از سوابق کار در شورای بررسی متون که به نظر من ریشه در تنگ‌نظری فکری دارد. یکسری اطلاعات و تصورات غلط که مبدأ تحلیل‌های غلط شده و به‌نظر می‌آید این دوستان حتی در حد نیم ساعت هم حاضر نشدند از افراد مطلع مشورت بگیرند تا از سوابق یک کار جمعی حدود ۲۸ ساله اطلاع پیدا کنند که چه بوده و چه چیزی را تحویل گرفتند. بالاخره وقتی شما سوار ماشینی می‌شوید باید متوجه باشید این ماشین چه امکانات و ظرفیتی دارد. در طول این دو سال به اندازه نیم ساعت هم حاضر نشدند از بنده به‌عنوان کسی که بیشترین اطلاع را از ابتدای تأسیس شورا تا بعد که مسئولیت گرفتم، دارد، کسب اطلاع کنند تا فهم کنند چه مجموعه‌ای را بر عهده گرفتند تا بتوانند کار را درست پیش ببرند.

من از دوره تأسیس تا دوره بالندگی کار شورا که خودم مسئولیت داشتم و بعد از آن در دوره دولت سابق، در جریان روند اتفاقات و افت و خیزها بودم، از دوره تأسیس که مرحوم پدر یعنی دکتر سیدعلی اکبر حسینی، با دکتر گلشنی و آقای هادوی در حلقه مؤسسین این شورا بودند تا تشکیل گروه‌های اولیه که به صورت غیرمستقیم درگیر شدم و بعد که عضو گروه علوم تربیتی شدم و بعد دبیری شورا و هیئت علمی پژوهشگاه بودم. بنابراین از نزدیک در جریان همه اتفاقات قرار داشتم. بنده وقتی خودم مسئولیت کار را برعهده گرفتم چندین بار سراغ دبیران قبلی رفتم و در کتاب معرفی شورا که اولین نسخه چاپ شده معرفی برنامه‌ها و رویکردهای شورا بعد از ۱۴-۱۳ سال بود، نام همه افراد قبل از خود را در آن کتاب آوردم و تشکر کردم و حتی در جداولی نام همه افراد، اعضا و گروه‌ها را ثبت کردیم (درست برخلاف رویه کتاب بعدی که در سال ۹۸ در دوره بعد از ما چاپ شد که با کمال تعجب اصلاً نامی از کتاب اول که در سال ۹۳ کار کردیم هم آورده نشد!). به هر حال من معتقدم این نحوه رفتارها لازمه اخلاق کار علمی و اخلاق انسانی است، شما نمی‌توانید وقتی چیزی را تحویل می‌گیرید نسبت به گذشته و پیشینه‌ها بی‌تفاوت باشید؛ آن هم کاری با چنین سوابق ۲۸ ساله‌ای.

در جنب این بحث یک استفاده حاشیه‌ای را هم بیان کنم که در هر کار علمی در این کشور که به دست این دو جناح سیاسی افتاد و دچار سیاسی‌بازی شد، به آفت‌های گوناگونی مبتلا شد. این دو جناح سیاسی راست و چپ در یک چیز مشترک هستند و آن هم، از بین بردن ماهیت کارهای علمی است. سیاسی کاری آفت کارهای علمی و مدیریت‌های علمی است. کار علمی هیچگاه با سیاسی‌بازی و سیاسی‌گری جمع نمی‌شود. منظورم از سیاسی‌بازی و سیاسی‌گری، نفس سیاسی بودن افراد نیست بلکه منظور ترجیح دادن افراد جناح خود در برابر حق و حقیقت و اخلاق انسانی است.

حال چند نمونه از شواهد بی‌اطلاعی را بیان کنم که قضیه روشن‌تر شود. مثلاً گفته شده که شورا با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تأسیس شده در حالی که اصلاً چنین نبوده و این نوع اظهارنظرها نشان از ناآگاهی مطلق دارد. اصلاً چنین مصوبه‌ای وجود ندارد. تنها چیزی که ما آن زمان‌ها پیدا کردیم و در کتاب اول معرفی شورا آوردم، نامه مقام معظم رهبری به وزیر علوم آن زمان دکتر معین است که دستور فرمودند از محصولات این شورا در دانشگاه‌ها استفاده کنید. این نامه در پی نامه دکتر گلشنی است و متن آن را در کتاب اول آوردم. نمونه دیگر اینکه می‌گویند شورا در دو نوبت خدمت مقام معظم رهبری رسیده در سال ۸۵ و سال ۹۰ که درست است اما این افراد اطلاع ندارند در دیدار سال ۹۰، رهبری چه گفتند، و چه مطالبه ای از شورا داشتند و اصلاً به آن هم نمی‌پردازند که جای تعجب دارد. من شرح این ماجرا را در کتاب معرفی شورا و در برخی از یادداشت های جراید هم آوردم و این یادداشت ها را در ادامه بحث خود معرفی می‌کنم.

درباره این ماجرا در قسمت مسئله گروه علوم انسانیِ اسلامی و تاسیس آن توضیح می‌دهم که این دیدار چه بود و رهبری در آن دیدار چه خواستی از شورا داشتند. شاهد دیگر این است که می‌گویند در دوره اول، کار به سمت متون درسی دانشگاهی متمرکز شد که البته این حرف تاحدودی درست است ولی چون این افراد از جریان مسایل شورا کاملاً بی‌خبر هستند نمی‌توانند دوره ها را تفکیک و متمایز کنند. ما در دوره دوم که مسئولیت با من بود این محدودیت را برداشتیم بنابراین به‌صورت کلی نمی‌توان گفت شورا قبل از این دوره جدید یعنی ۱۴۰۰، به متون درسی پرداخته است. ما دامنه نقد را به کل حوزه علوم انسانی سرایت دادیم و کل رشته گرایش‌های مختلف را در برگرفت و بسیار فراتر از کتاب‌های درسی دانشگاهی پیش رفتیم. در دوره اول (دکتر گلشنی)، ناچار بودند قدری متمرکز در کتاب‌های درسی دانشگاهی شوند که درباره دلایل آن هم توضیح خواهم داد. یکی دیگر از شواهد بی اطلاعی این است که مثلاً گفتند قبلاً مجله علمی-پژوهشی وجود داشته و در دوره دوم این مجله شکل دیگری پیدا می‌کند.

این هم نشان از بی‌اطلاعی محض از روند فعالیت‌های شوراست. من واقعاً نمی‌دانم چطور می‌شود انسان کاری را برعهده بگیرد و از پیشینه آن اینقدر بی‌خبر باشد و حتی حاضر هم نباشند کسب اطلاع کنند. قبل از مسئولیت ما اصلاً مجله علمی و پژوهشی وجود نداشت. تنها مجله، نامه علوم انسانی بود که منتشر می‌شد و سابقه آن هم زیاد بود ولی نه پژوهشی بود نه ترویجی. در دوره دوم با تلاش بسیار زیاد این مجله را به نام پژوهش‌نامه انتقادی متون تغییر نام دادیم و امتیاز پژوهشی گرفت و بعد از مجوز فصل‌نامه، آن را به ماهنامه هم تبدیل کردیم یعنی امتیازی اضافه کردیم و این یک امیتاز مضاعف بود که با کمال تعجب شنیدم اخیراً مجله، این امتیاز مضاعف را هم از دست داده است که اگر این خبر درست باشد خودش نشانه‌ای بر عدم حساسیت مدیران کنونی و عدم توان در مدیریت کار است که امتیازات مجله یکی در پی دیگری از دست می‌رود. همچنین از شواهد دیگر مبنی بر عدم اطلاع این است که گفته شده در دوره دوم، مقالات با الگوی واحد و به صورت فرم محور، کتاب های دانشگاهی را مورد ارزیابی قرار می‌دادند. این حرف کاملاً غلط و سخن ناروایی است.

اولاً در دوره مسئولیت ما محور نقد، متمرکز در کتاب دانشگاهی نبود. ثانیاً این دوره‌ها را باید از هم تفکیک کنید و نمی‌شود همه را یکپارچه در نظر بگیرید چون سیاست مجله در دوره دوم با دوره سوم متفاوت است و نمی توانید یک نظر کلی درباره آنها بدهید. ما سعی زیادی کردیم که در داوری‌های مقالات دقت شود چون هدف، چاپ مقاله نقد بود نه مقالات عادی، و نه صرفاً پژوهشی. ما دنبال مقاله پژوهشی بودیم که به نقد علمی بپردازد یعنی می‌خواستیم موضوع مقاله نقد در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها راه بیافتد. به همین دلیل من اصول راهنمای تنظیم مقاله نقد را تنظیم کردم و این را به گروه‌ها سپردیم ولی در دوره بعد از ما مسیر کاملاً عوض شد و این شیوه‌نامه را کنار گذاشتند و در نتیجه این مجله هم یک مجله‌ای در کنار صدها مجلات دیگر شد.

بنابراین اینطور نبود که شما فکر کنید با یک الگوی واحدی کار می‌شد. ثالثاً ما دنبال ارائه یک الگوی علمی برای نقد بودیم. شما ناچار هستید اگر می‌خواهید وارد حوزه نقد علمی شوید، الگویی ارائه دهید والا دچار کار سلیقه‌ای و ژورنال می‌شوید. هدف از این اصول راهنما همین بود که من پیشنهاد دادم اما دست نویسنده‌ها را نمی‌بستیم چون بسیاری از نویسنده‌ها این الگو را رعایت نمی‌کردند و کاملاً هم طبیعی بود. می‌گفتیم هدف ما این است که می‌خواهیم مقاله نقد تولید کنیم و چارچوب مقاله نقد چنین است ولی همه نویسندگان این را رعایت نمی‌کردند و ما هم دست آنها را نمی‌بستیم. این مسئله مهمی است. در کار علمی شما ناچار از ارائه الگوی پیشنهادی هستید والا کار شما به سمت کارهای عمومی و بازاری و ژورنالیستی و انتقادهای سیاسی و اجتماعی می‌رود. اصولاً مرز کارهای علمی با کارهای عمومی همین است. من تعجب می‌کنم چرا بعضی‌ها این تفکیک‌ها را متوجه نمی‌شوند. کار علمی مبتنی بر ارائه و رعایت الگوهای متدیک علمی است و این بدین معنی است که حوزه‌های دانشی و گرایشی علوم، روش خاص خود و الگوی خاص خود را دارد، و نقد علمی هم الگوی خاص خود را دارد. حتی نقد علمی یک کتاب با نقد مقاله، با نقد پارادایم علمی، با نقد یک نظریه علمی، و یا با نقد یک رویکرد متفاوت است و هر یک الگوی خاص خود را دارند. همه این شواهد مذکور نشان می‌دهد اطلاعات مدیران فعلی پژوهشگاه در خصوص مسائل شورا بسیار خام و غلط است و متاسفانه نشانی هم مبنی بر رفع این مشکل ساده مشاهده نمی‌شود.

تقسیم‌بندی دوره‌های فعالیت شورا

فعالیت‌های شورا شامل چهار دوره می‌شود؛ دوره اول دوره دکتر گلشنی از سال ۱۳۷۴ آغاز می‌شود و کار پیش می‌رود اما مقداری محصور در خود می‌شود. این دورۀ آغاز است که شورا در مجموع یک حرکت کندی دارد و تقریباً محدود به خود و متون درسی دانشگاهی می‌شود. دوره دوم از مسئولیت دکتر آیت‌اللهی حوالی سال ۸۹ به بعد است. این دوره، دوره تثبیت و رشد کمی و کیفی است. درباره کیفی و کمی توضیح خواهم داد. این دوره‌ای است که شورا به بیرون از خود توسعه می‌یابد و طبق آمارها به سمت جامعه علمی کشور ارتقا پیدا می‌کند. دوره سوم دوره دکتر قبادی از حوالی ۱۳۹۲ آغاز می شود که مربوط به دولت دکتر روحانی است. این دوره به نظر من دوره سیاسی‌شدن شورا و انحراف شورا از هدف‌های اولیه خود است. فعالیت‌های شورا تعطیل نمی‌شود اما مسیر تغییر می‌کند. یعنی وقتی با دوره کنونی مقایسه می‌کنید بسیار پرفعالیت است و نسبت به دوره دوم هم نمی‌توان گفت کم فعالیت است ولی فعالیت‌ها از مسیر و هدف اصلی دور می شود.

دوره چهارم از سال ۱۴۰۰ و همزمان با دکتر نجفی شروع می‌شود که به نظر من دوره انزوا و تعطیلی شوراست. حداقل این دو سال این طور بوده است. دوره توقف و به یک معنا، دانشجویی شدن شوراست. نه در مسیر توسعه دوره دوم گام برمی‌دارد و نه در مسیر تغییر جهت دوره سوم. به این معنا که روند اصلی و سابق نقد و بررسی کتب در گروه ها متوقف شده است که کار اصلی شورا بوده است. ماشینی را تصور کنید که استارت می‌زند و آغاز به حرکت می‌کند، حرکت کند است ولی به هر حال حرکت می‌کند (دوره اول). بعد در دوره دوم در جاده به پیش می‌رود و شتاب می‌گیرد. اینکه می‌گویم شتاب می‌گیرد به دلیل آمارهاست که فعالیت‌ها از رشد ۴ برابری تا رشد ۸ برابری پیش رفتند؛ هم کمی و هم کیفی. ماشین حرکت کرد و پیش می‌رود و شتاب می‌گیرد.

در دوره سوم اما از مسیر منحرف می‌شود و دچار سیاسی کاری می‌شود. حرکت می‌کند اما در جاده انحرافی. اما دوره چهارم کلاً از حرکت بازمی‌ایستد. مثال می‌زنم که عمق اتفاق را متوجه شوید و منظوری از این مثال ندارم. فرض کنید ماشینی استارت خورده و حرکت کرده و بعد پیش رفته و از جاده منحرف شده و یکباره می‌ایستد. مثل اینکه در ماشین مواد منفجره کار بگذارید و از حرکت بایستد. داستان شبیه یک کارخانه است که دارای خط تولید است و این خط تولید کار می‌کند، یک زمانی هم در این خط تولید اتفاقات نامطلوبی می‌افتد ولی به هر حال یک کالایی هرچند نامرغوب تولید می‌کند و با اینکه کیفیت هم ندارد ولی به هر حال تولید می‌کند. مثلاً خط تولید کارخانه آلومینیوم راه می‌افتد و سپس با شتاب تولید آلومینیوم می‌کند ولی در آستانه خودکفایی و گرفتن بازار کشور و منطقه، مدیران کارخانه تغییر می‌کنند و خط تولید دچار آسیب می‌شود و اجناس بدون کیفیت تولید می‌شود یا حتی اجناسی غیر آلومنیوم تولید می‌کند ولی به هر حال تولید می‌کند، و بعد یکباره خط تولید کارخانه را متوقف می‌کنید و کلید قطع و توقف را می‌زنید. چرا می‌گویم تولید متوقف شده است؟ چون محور اصلی کار شورای بررسی متون، جریان نقد کتاب‌ها در گروه‌ها بود که در دوره اول و دوم و سوم این اتفاق می‌افتاد ولی در این دوره چهارم اینطور که دوستان دبیرخانه گزارش می‌دهند این خط تولید تعطیل شده است. در دوره دوم و سوم سالانه حدوداً بین ۴۰-۳۰ کتاب در حوزه علوم انسانی در گروه‌های مختلف در روند نقد و بررسی قرار می‌گرفت یعنی خط تولید باز بوده و اصلاً فلسفه اصلی شورا برای این کار بوده است اما الان ظاهراً می‌گویند در سال بیش از یکی دو کتاب در روند کار قرار نمی‌گیرد. مثل این است که خط تولید آن کارخانه آلومنیوم را از کار بیاندازید و به جایش مثلاً به آبنبات‌فروشی دم در کارخانه بسنده کنید. ما کارخانه آلومینیوم را برای آبنبات فروشی نخواستیم یا مثل این است که دانشگاهی که باید تولید علم کند، و دانشجو، و استاد، و مقاله، و کتاب و فعالیت‌های ناب علمی در دانشگاه صورت گیرد، شما به یکباره همه این فعالیت‌های علمی را در دانشگاه تعطیل کنید و مثلاً به کار تبلیغی راهیان نور بسنده کنید.

البته که برنامه راهیان نور خوب است اگر در این بستر و متن کار اصلی دانشگاه باشد یعنی باید دانشگاه و کار علمی داشته باشیم و این فعالیت اصلی علمی وجود داشته باشد و در جنب این فعالیت اصلی دانشگاه، برنامه‌هایی مانند راهیان نور هم می‌تواند اثرگذار باشد، نه اینکه خط تولید را از کار بیندازید و بعد بگویید راهیان نور بس است. یعنی راهیان نور بدون دانشگاه نمی‌خواهیم زیرا در کنار خط اصلی تولید کارخانه است که می‌توان کارهای فرعی هم انجام داد. جالب اینجاست؛ اینطور که دوستان دبیرخانه شورا می‌گویند استادان علوم انسانی در سطح کشور هنوز هم با دبیرخانه شورا تماس می‌گیرند و می‌گویند چرا دیگر برای نقد و بررسی، کتاب ارسال نمی‌کنید و آیا شورا تعطیل شده است؟ این نشان می‌دهد این خط تولید کار می‌کرد و این انتظار ایجاد شده بود. همین که در دوره دوم و سوم حوالی ۴۰-۳۰ کتاب در طول سال مورد نقد و بررسی قرار می‌گرفت، نشان می‌دهد خط تولید کار می‌کرده و اگر کسی معتقد است این کار، ضعیف بوده می‌توان آن را اصلاح کرد ولی همین که استادان از سراسرکشور پیگیر هستند یعنی جریان‌سازی شده و انتظار وجود دارد ولی الان این خط تولید از کار افتاده است.

اینجا به عنوان نتیجه نکته‌ای را بیان می‌کنم: مطمئن باشید اگر اجازه می‌دادند این روند نقد علمی در حوزه تحول علوم انسانی در شورای بررسی متون، که در دوره دوم ایجاد شد، ادامه پیدا می‌کرد، یکی از مهم‌ترین موانع تحول علوم انسانی در کشور برداشته می‌شد. در این امر هیچ تردیدی نیست که مسئله نقد در حوزه علوم انسانی، فراگیر و تبدیل به یک جریان عمومی علمی می‌شد. اگر جریان نقد علمی فراگیر می‌شد یا بشود و تمام حوزه‌ها و گرایش‌های حوزه‌های علوم انسانی را در برمی‌گرفت یا بگیرد، آن تابوی علوم انسانی معاصر از بین می‌رفت و زمینه برای تحول علوم انسانی بومی متناسب با نیازهای پساانقلاب شکل می‌گرفت و تا موقعی که نقد علوم انسانی در تمام حوزه‌ها نتواند این زمینه ذهنی را از بین ببرد اصلاً صحبت از تحول معنا ندارد. تا زمانی که دانشجویان و استادان ما به برخی پارادایم های موجود سنتی و مدرن وابستگی و دلبستگی شدید دارند بصورت طبیعی اجازه فکر کردن به پارادایم‌های جدید را به خود نخواهند داد.

این جریان فراگیر نقد است که می‌تواند این خط قرمز را بشکند. این امر با آن خط تولید اتفاق می‌افتد ولی هم اکنون ظاهراً این خط تولید کلاً تعطیل شده است. این تحلیل من است که یک گروه در دوره سوم عامدانه و با فهم، مانع این داستان شدند چون اعتقادی به تحول به معنای حقیقی آن نداشتند، و یک گروه هم در این دوره چهارم از سر عدم توجه و خام اندیشی این سد را ایجاد کردند. توجه داشته باشید که صاحب نظران معتقدند، گره بسیاری از مشکلات و چالش‌های امروز جامعه ایران ریشه در همین مسئله تحول علوم انسانی و حل گرۀ مسئله علوم انسانیِ اسلامی دارد. بنابراین همه آن کسانی که در مسیر تحول علوم انسانی ایجاد مانع می‌کنند در پدید آمدن و بار شدن این حجم از بحران‌های سهمگین فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی بر سر ملت ایران سهیم هستند. این نکته، تحلیل بنده است که باید در جای خود به آن توجه شود.

برخی فعالیت‌های دوره دوم شورا

محور ششمی که باید اشاره کنم برخی فعالیت های دوره دوم شوراست. اشاره به این فعالیت ها می‌تواند بخشی از اتفاقاتی که اکنون افتاده را نشان داده و ما را به تحلیل واقعیت‌ها نزدیک کند. بخشی از اهم فعالیت‌ها در دوره دوم نشان می‌دهد که ما چه کردیم و در دوره سوم و چهارم چه اتفاقاتی افتاده است. برای آنکه بتوانیم متوجه شویم در دوره دوم چه کار بزرگی در حوزه تحول علوم انسانی در شورای بررسی متون افتاده، لازم است این منابع مورد نظر قرار گیرد: ۱. کتاب ۳۰۰ صفحه ای برنامه و اهداف شورا چاپ شده در سال ۱۳۹۳ توسط پژوهشگاه علوم انسانی که اولین نمونه معرفی کتاب شورا بعد از حدود ۱۳ سال بود. ۲. کتاب دو جلدی نقد در تراز جهانی که در سال ۱۳۹۴ چاپ شد و درباره این توضیح خواهم داد. ۳. جزوه شیوه نامه نقد و تحلیل در آثار تراز جهانی در سال ۱۳۹۰. ۴. کتابچه اصول راهنمای تنظیم مقالات نقد در سال ۱۳۹۰. ۵. کتاب نقد و بررسی کتب علوم انسانی در سال ۱۳۹۰. ۶. کتاب های نقدنامه گروه های ۱۳ گانه که حدود ۴۰-۳۰ جلد کتاب است که نقدنامه‌های خاص هرکدام از گروه‌ها بود. ۷. سایت اصلی و قبلی شورا که با تعجب فراوان توسط مدیران جدید پژوهشگاه کلاً این سایت حذف شده و مهم ترین سوابق و پیشینه یک کار حدود ۳۰ ساله جمعی را در محاق بردند تا ظاهراً این سوابق دیده نشود. ۸. سامانه نقد نقد. اینها بخشی از مستندات است و ۹. یادداشت ها و مقالاتی است که من به شخصه در خصوص مسئله نقدپژوهی و شورا نوشتم که حدود ۱۲۰ عنوان در انتهای کتاب الگوی نقد لیست شده است. همه این ۹ مورد منابعی است که به شما کمک می‌کند و نشان می‌دهد چه اتفاقاتی در طول دوره دوم و اول در شورا افتاده و حجم کارها را نشان می دهد که کارهای بزرگی بودند. هم اکنون به برخی از این موارد به صورت تیتروار اشاره خواهم کرد.

تثبیت جایگاه شورا

اولین کاری که انجام دادیم و بسیار سخت و زمان‌بر هم بود تثبیت جایگاه شورا در پژوهشگاه و تثبیت جایگاه شورا نزد اصحاب علوم انسانی کشور بود. قبل از ۱۳۹۰-۱۳۸۹ چیزی از حیث ساختاری و تشکیلات مدیریتی در خصوص شورای بررسی متون نداشتیم، فقط گروه‌هایی بودند که به صورت محفلی و دورهمی جلساتی داشتند که البته زحمت هم کشیدند ولی قرار منظمی نبود، ساختاری نبود، الزامی نبود، محصولی نبود، الزامی برای محصول نبود. تلاش بسیار وقت گیری انجام شد تا توانستیم ساختار مدیریت شورا و ساختار مدیریت گروه ها و روسا، دبیران و نحوه تعامل اینها را تنظیم کنیم. من مجبور بودم حتی متن قراردادهای حقوقی را هم خودم تنظیم کنم در حالیکه کاری حقوقی بود و به من ارتباطی نداشت ولی مجبور بودیم این کارها را هم انجام دهیم. اینکه فرم کار چطور باشد، محصول محور باشد، یا ساعتی باشد یا غیره. به هر حال مجموعه کار سنگینی انجام شد تا توانستیم این شورا را تثبیت کنیم. در نظر بگیرید یک مجموعه حداقل سی نفره در حلقه اول که روسا و دبیران بودند. بعد در حلقه دوم حدود ۳۰۰ نفر که اعضای گروه ها و اعضای وابسته به آنها بودند. در حلقه سوم حدود ۲ تا۳هزار اعضای پیوسته در سراسر کشور از حوزه و دانشگاه بودند.

مدیریت و تنظیم نوع رابطه و تعامل در این حلقه های سه گانه بسیار سنگین و پیچیده است. بنابراین دوستان و حضرات دوره دوم و سوم باید توجه کنند که چه کاری پیش از آنها روی داده است. البته فکر کنم مدیران دوره سوم بهتر این داستان را درک میکردند چون برخی از آنها از نزدیک در جریان اتفاقات بودند. دکتر آینه وند و رئیس سابق پژوهشگاه مدت ها در دوره دوم شورا، رئیس گروه تاریخ و گروه ادبیات بودند و می دانستند چه اتفاقات مهمی در دوره دوم افتاده و بارها در جلسات و سپس در دوره خودشان اعلام می‌کردند که زحمات زیادی پیش از خودشان انجام شده است. البته به نظر من مسیر کار شورا در دوره سوم منحرف شد ولی به هر حال متوجه بودند چه زحماتی روی داده است و ایشان نمی توانستند اعتراف نکنند ولی تعجب این است که این دوستان دوره چهارم نه تنها توجهی به این مسایل ندارند که حتی به اندازه نیم ساعت حاضر نشدند مشورت بگیرند تا بدانند چه چیزی را در اختیار گرفته اند. هر مدیر جدیدی باید بداند روی چه سکویی ایستاده که پایه و اساس آن را در دوره اول و دوم به کمک همه دوستان شورا آماده کردیم و بدون آن اصلاً شورایی علی الارض وجود نداشت تا بالاخره توانستیم این مجموعه را تثبیت کنیم.

تقویت گروه‌های شورا

دومین کار ما تقویت و تکمیل گروه های تخصصی شورا بود. این هم نکته مهمی دارد و قابل توجه است و به نظر من در حوزه فعالیت‌های علوم انسانی این مسئله خیلی مهم است. گروه‌های تخصصی را به حدود ۱۳ گروه ارتقا دادیم چون هدف این بود کل حوزه و گرایش‌های گوناگون علوم انسانی را دربربگیرد. شما نمی‌توانید بخشی از علوم انسانی را از مسیر تحول و شورای بررسی متون خارج کنید. تحول علوم انسانی بدون این نگاه جامع به کل و کلیت علوم انسانی شدنی نیست والا دچار نگاه بخشی و نگاه جزئی نگری می شوید. همین اتفاقی که در این دوره افتاده است. نمی‌توانید در حوزه علوم انسانی و در حوزه تحول علوم انسانی کار یا فکر کنید ولی تمام گرایش‌های متکثر را مورد توجه قرار ندهید. چرا ما این کار را کردیم؟ چون دنبال فراگیر کردن دامنه نقد علمی بودیم. ما نمی‌خواستیم به متون و کتب برخی رشته ها خود را محصور کنیم. نتیجه اینکه باید در این شوراها کل حوزه علوم انسانی مورد نظر قرار گیرد و کل اصحاب علوم انسانی درگیر شوند. این درگیر شدن اصحاب علوم انسانی در دوره اول خوب بود، در دوره دوم و سوم تا حدودی، ولی در این دوره چهارم بررسی کنید تا متوجه شوید اوضاع چگونه است!

مبنای تقسیم بندی ما چه بود؟ تقسیم بندی رایج در علوم انسانی و نظام های شناخته شده بود تا همه حوزه ها را دربربگیرد. در این باره مقاله وضعیت علوم انسانی در ایران را ملاحظه فرمایید که در آنجا به ۱۴ رشته علوم انسانی اشاره شده است. بنابراین تقسیم بندی ما یک تقسیم بندی رایجی بود که کل دیسیپلینهای موجود را در بر بگیرد و یک تقسیم بندی من درآوردی و من عندی نبود. حال اگر شما این تقسیم بندی جدید گروهها را در این دوره ملاحظه فرمایید متوجه می‌شوید که کل گروه های سابق را حذف کردند و با یک مبنای اشتباه و غلط کار را دنبال کردند. اینجا مسائلی وجود دارد که از نظر علمی و پشتوانه‌های فلسفه علمی باید آنها را مد نظر قرار داد والا دچار این مشکلات می‌شویم. در این دوره برخی گرایش ها را مبنای کار قرار دادند در حالیکه تحول علوم انسانی باید همه گرایش / رشته های مهم را شامل شود.

به نظر من یکی از دلایل انزوای این دوره و تنگ‌نظری حاکم همین نوع تقسیم‌بندی‌هاست. کل حوزه علوم انسانی حدود ۱۴ رشته / گرایش مهم و اصلی دارد که نمی‌توان آنها را در مسئله تحول علوم انسانی ندید. این حضرات علوم انسانی را به ۹ حوزه تقلیل دادند که نشان از نشناختن ساختارهای علوم انسانی دارد. این ۹ گروه شامل: الهیات، مطالعات علم و فناوری، فلسفه، فقه و حقوق، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، تاریخ و تمدن، اقتصاد، مدیریت و سیاست گذاری است. اولاً خیلی از حوزه های مهم علوم انسانی را خارج کردند مانند علوم تربیتی، روان شناسی، هنر، ادبیات فارسی، ادبیات عربی، زبان شناسی، علوم جغرافیایی. مبنای این تقسیم‌بندی چیست؟ رشته های اصلی و مهم یا گرایش‌ها؟

اگر مبنا، رشته‌های مهم هستند که بسیاری از رشته ها وجود ندارند و اگر مبنا، گرایش ها هستند باز خیلی از گرایش‌های مهم هم نیستند. اگر ملاک گرایش‌های مطرح باشد باید مثلاً مطالعات زنان، مطالعات تکنولوژی، مطالعات انسان شناسی، مطالعات هرمونتیکی، مطالعات نقدپژوهی، مطالعات پیشرفت، مطالعات فرهنگی و غیره را هم بیاوریم. ولی یک گرایش را به نام علم و فناوری آورده‌اند و بقیه را رها کردند. یا مثلاً الهیات شامل بسیاری از رشته ها می‌شود و نمی‌توان همه را در یک بسته جای داد چه اینکه الهیات شامل کلام، اصول و فقه و غیره هم می‌شود و هر یک با هم متفاوت هستند. کلام با علم اصول و فقه، با ادیان و عرفان، با اخلاق، با علم اللغه، با تفسیر، با علوم بلاغی، با علوم حدیثی، با علوم قرآنی و غیره متفاوت است و حتی فلسفه و تاریخ اسلام را هم شامل می‌شود. حال منظور کدام یک است؟ معلوم است که این نوع تقسیم بندیها هیچ مبنای علمی ندارد و این امر نیازمند مطالعات دقیق فلسفه علمی است.

نکته مهم این است که ادعای تحول علوم انسانی با تنگ‌نظری فکری و عملی شدنی نیست. ما در دوره دوم دنبال حذف نبودیم. ولی هم در دوره سوم و چهارم دنبال قلع و قمع بودند. این به نظر من لازمه سیاسی بازی در کارهای علمی است. همیشه چنین بوده که هم اصلاح‌طلبان تندرو و هم اصولگرایان تندرو هر دو دنبال حذف افراد قبلی خود هستند. این نکته را بصورت کلی بیان می‌کنم و می‌خواهم از این داستان شورا نتیجه کلی دیگری بگیرم که علت این است که همواره عنصر سیاسی، کار سیاسی می‌کند، نه کار علمی و اخلاقی! او دنبال حذف رقبای خود است، به خصوص اگر منتقد باشند. عنصر سیاسی اصلاً صدای مخالف و حرف منتقد را نمی‌پذیرد و زیر بار نمی‌رود و البته این یک آفت است که در محیط‌های سیاسی و اجتماعی آسیب زاست و در محیط‌های علمی به طریق اولی آسیب می‌زند. مثلاً ما گروه‌ها را تقلیل ندادیم بلکه تکثیر کردیم، ما مجله را از کار نینداختیم بلکه ارتقا دادیم، یا مثلاً سایت شورا که از دوره دوم ابداع شد اگر قبل از ما هم سایتی وجود می‌داشت آن را حذف نمی‌کردیم تا به خیال خود بگوییم قبل از ما کسی کاری نکرده است! حتماً قبل از ما در دوره دکتر گلشنی بسیار کارهای خوبی انجام شده بود و این قابل انکار نیست.

حال من چند نمونه بدهم که در کار علمی نمی‌توانید سیاست حذف را پیش ببرید. مثلاً ما هم می‌توانستیم کل کارهای قبل خود را از شورا بیرون بریزیم و از نو مهره ها را بچینیم یا کل سوابق و مستندات قبلی را نابود کنیم، حتی در دوره سوم هم دکتر قبادی به این شدت چنین نکرد که کل سایت پیشینی شورا را که ما با زحمت بسیار تاسیس کردیم و داستان مفصلی دارد، حذف کند و از نو سایت به مراتب ضعیف‌تر و خام‌تر را بجای آن بگذارند و کل سوابق و اطلاعات را نابود کنند، کاری که در این دوره با کمال تعجب انجام شده است. سایت قبلی شورا منعکس کننده کل سوابق حدود ۲۸ ساله این نهاد مهم بود و واقعاً من نمی دانم به چه انگیزه‌ای چنین کاری کرده‌اند. این سوابق اعم از جلسات شورا، جلسات گروه‌ها، نشست های تخصصی بسیار زیادی که برگزار شد، کتب منتشر شده، کتب اعضا، مقالات اعضا، مصاحبه‌های مفصل اعضا و غیره در سایت قبلی منعکس بود. اینها سوابق فعالیت‌های شورا و سوابق مربوط به اعضا، جزوه ها، فرم‌ها و قوانین و غیره بود که به تدریج در طول چندین سال آنها را بارگزاری کردیم و سایت به روز می‌شد و نشان می‌داد سابقه حدود ۲۸ ساله یک تجربه زیسته اجتماعی - علمی این کشور چه بوده است ولی معلوم نیست به چه مجوز علمی یا اخلاقی کل این سابقه و پیشینه را از مدار خارج کردند.

الان شما وقتی وارد سایت اصلی پژوهشگاه علوم انسانی می شوید اثری از سایت قبلی و سوابق شورا نمی‌بینید. ما سایت قبلی شورا را همراه با لوگوی آن در صفحه اول سایت پژوهشگاه جا داده بودیم ولی الان این لوگو حذف شده و بجای آن در قسمت منتهی الیه صفحه پژوهشگاه اسم شورا در پایین صفحه آمده که اگر کسی نداند به سادگی هم نمی‌تواند بفهمد که این شورا کجاست. وقتی هم این نام را باز می‌کنید یک سایت جدید آبی رنگی باز می‌شود که تمام اطلاعات قبلی شورا را حذف کردند و جای آن یکسری مطالب ناقص و مختصر گذاشتند که هیچ اطلاعات کاملی از فعالیت‌های حدود ۲۸ ساله شورا که ریشه در فرمایشات مقام معظم رهبری داشته است، دست شما را نمی‌گیرد و گویا این شورای ۲۸ ساله همین دیروز و در ایام صدارت حضرات دوره چهارم تاسیس شده در حالی که در سایت قبلی قرمز رنگ شورا چنین نبود. در سایت جایگزین هم اکثر کتب و منابع را حذف کردند و چند کار اخیر خود را گذاشتند. طبیعی است که از این نوع رفتارها می‌توان نوع نگاه مدیران جدید پژوهشگاه را دریافت.

نمی‌دانم انگیزه این کارها چیست اما نکته این است که ادعای تحول علوم انسانی با سیاست‌های حذفی یک مضحکه است؛ آنهم حذف افراد و صاحب نظران، حذف نگاه‌های متفاوت، حذف سوابق و پیشینه‌ها. شنیده شد این دوستان می‌گویند ما دنبال ارزیابی تاریخچه شورا بودیم که بدانیم قبلاً چه شده است. این حرف با عملکرد مدیران کنونی این دوره سازگاری ندارد چراکه اشاره کردم مدیران کنونی هیچ اطلاعی از سوابق شورا ندارند، چه برسد به ارزیابی! کسانی که کل سوابق پیشین مجموعه ای حدوداً سی ساله را حذف می‌کنند معلوم است دنبال این نیستند که متوجه شوند سابق بر این چه اتفاقی افتاده است. چگونه می‌شود از مجموعه‌ای به این بزرگی و با چنین سابقه‌ای ارزیابی درستی داشت در حالیکه کمترین کسب اطلاعی از افرادی که در مهم‌ترین فعالیت‌های شورا حضور داشتند نگرفت؟ من چندین نوبت از سر دلسوزی و احساس وظیفه به رئیس جدید پژوهشگاه درباره سوابق شورا و لزوم اطلاع از اتفاقات مهم آن در طول این سالها و به ویژه نظر مقام معظم رهبری در این خصوص گوشزد کردم ولی متاسفانه نتیجه همین است که می‌بینید.

توسعه کیفی شورا تا ارتقا فعالیت‌ها

سومین کار ما در دوره دوم، توسعه کیفی کار شورا تا ارتقا آن بود. اولاً ما از متون دانشگاهی فراتر رفتیم و کل متون حوزه علوم انسانی را در برگرفتیم و محدود به متون دانشگاهی نشدیم. تفاوت دوره دوم با دوره اول همین بود که دوره دوم فراتر شد. دوره اول تا حدودی به کتب درسی منحصر شد اما آن هم علتی داشت زیرا هم دوره آغاز بود و هم اینکه نقد و بررسی کتب درسی دانشگاهی در اساسنامه شورا آمده و هنوز هم جزو اولویت های شورا محسوب می شود. اینکه ظاهراً در این دوره چهارم برخلاف اساسنامه آن را حذف کردند، داستان دیگری است ولی طبق اساسنامه این جزو وظایف شورا است. این شورا در پی دانشگاه و در دل نیازهای دانشگاه تاسیس شده و لذا نمیتواند از کتب درسی خارج شود. رشد و تفکر انتقادی، نقد متون درسی دانشگاهی، تقویت جایگاه علوم انسانی، اصلاح سرفصل های درسی و غیره در اساسنامه شورا وجود دارد. دوستان دوره اول در اوایل کار، خود را منضبط به اساسنامه می دانستند و لذا کتب درسی برایشان اولویت داشت. این حرف هم که چند دهه است الگوی رسمی ما برای تحول علوم انسانی ناظر به اصلاح وضع آموزش و کتب درسی است از سر بی اطلاعی است. اصلاً اینطور نبوده چراکه اصولاً پروسه تحول علوم انسانی در ایران پساانقلاب اسلامی هنوز کلید نخورده است. علت این است که تحول علوم انسانی نشانه هایی دارد و همینطور نمی توان بسادگی گفت تحول اتفاق افتاده است. نظریه پردازی، مسئله یابی، آزاداندیشی و مانند آنکه اشاره کردم برخی از نشانه هاست. این شورا هم اگر بتواند کاری کنند مقدمه سازی و زمینه سازی است، یعنی گسترش نقد علمی و متدیک در مجامع علمی که البته فعلاً نگذاشتند این کار تداوم پیدا کند.

ما اعتقاد داریم در دوره دوم کلید خورد ولی در دوره سوم و چهارم مانع شدند. در حقیقت فعالیت های شورای بررسی متون به نوعی یک بخش خودخوانده در دل پژوهشگاه علوم انسانی بود و نه همه متن ماجرای نقد و نه در متن همه مراکز علمی در حوزه و دانشگاه. کار شورا به دلایل گوناگون هیچگاه تبدیل به یک جریان عمومی علمی در سطح کشور نشد، گرچه در دوره دوم با ۲ تا ۳ هزار استاد هم در ارتباط بودیم و آن شبکه علمی وسیع که بتواند خودش کار کند تا یک جریان سازی علمی و وسیع و جهت بخش و موثر ایجاد کند در حال شکل گیری بود ولی متاسفانه نگذاشتند ادامه پیدا کند. یعنی چنین سرمایه های اجتماعی – علمی، در هم ضرب و ترکیب و تکمیل نمی شود و این یکی از مشکلات جامعه ما است که نفرات بعدی سرمایه های اجتماعی قبلی را تکمیل نمی کنند بلکه نابود میکنند! این اتفاق نیفتاد چون ما در آغاز راه بودیم ولی می تواند در آینده و به تدریج این اتفاق بیافتد و تا این اتفاق نیافتد سخن از تحول علوم انسانی امر گزافی است.

پس اولاً از متون دانشگاهی فراتر رفتیم و ثانیاً از نقد کتاب هم فراتر رفتیم. ما دنبال نقد مقالات علمی، نقد پاردایم های علمی، نقد رویکردها، و نقد نظریه های علمی بودیم. ما فقط دنبال نقد کتاب نبودیم. توجه کنید که گسترش نقد علمی باید همه حوزه های علوم انسانی را دربربگیرد والا جریان نقد، فراگیر نمی شود. این نکته مهمی است. هر کدام از این قلمروها شرایط خاص خود را دارد. نقد پارادایم های علمی در حوزه علوم انسانی، نقد نظریه های علمی، نقد رویکردها، نقد متد و روش ها، نقد کتب، نقد مقالات، نقد طرحهای پژوهشی. یعنی نقد، باید تمام این فضاها را دربربگیرد تا این شبکه به تدریج سر زده و ایجاد شود.

ثالثاً دنبال ارتقای کار و ارتباط شورا با تمام استادان علوم انسانی کشور بودیم. یعنی با راه اندازی شبکه ارتباطی می خواستیم تمام استادان علوم انسانی کشور را درگیر کار نقد علمی کنیم و این کار باید صورت بگیرد. دوره سوم هم دکتر قبادی دنبال چنین چیزی بود. نکته مهم اینجاست که جریان تحول علوم انسانی بدون ارتباط با کل بدنه جامعه علمی کشور شدنی نیست. اینجاها جای تنگ نظری نیست. بدون دخالت بدنه جامعه علمی کاری از پیش نمی رود. بدون نگاه نقادانه کل بدنه جامعه علمی در حوزه و دانشگاه به دستاوردهای علوم انسانی معاصر نمی توانید از تحول و تغییر سخن بگویید و ما دنبال چنین چیزی و تقویت مراکز دانشگاهی و حوزوی بودیم. این امر در دوره اول قدری ضعیف شده بود گرچه در آن دوره، اصحاب بسیاری از علوم انسانی در شورا می آمدند و می رفتند. آمارهای این دست ارتباطات و حضور این افراد و صاحب نظران را در کتاب برنامه شورا در سال ۱۳۹۳ می توانید دنبال کنید. در دوره سوم هم تا حدودی این ارتباط بود ولی به صورت گزینشی! یعنی معلوم بود بخشی از افراد را از میدان شورا و گروه ها خارج کردند و قدری نگاه، سیاسی شد اما ظاهراً در این دو سال بسیاری از این ارتباطات گسسته شده و شورا منزوی شده است.

الان قابل بررسی است که شورا با چند دانشگاه و مرکز علمی ارتباط دارد؟ تعداد اعضای پیوسته و وابسته آن به چه میزان است؟ چند مرکز در حلقه نقد و داوری قرار دارند؟ آیا اصولاً نقد کتابی صورت می گیرد؟ تعداد جلسات و نشست های تخصصی در دو دوره دوم و سوم با الان اصلاً قابل ذکر هم نیست. اینها نشانه های انزوا و قطع ارتباط است و بدون این ارتباط جامع با صاحب نظران و همه مراکز علمی نه گزینشی، نمی توانید به سمت تحول علوم انسانی بروید. اینکه چند نفر را که میل به افکار و سلیقه های ما دارند انتخاب کنید تا اطراف ما باشند، با این نوع سیاست گذاری ها که قبلاً هم در کشور بارها و بارها تجربه شده، تحول علوم انسانی اتفاق نمی افتد. این انتقاد به دوره سوم هم بود که باید حلقه را بازتر کنید. نکته من از لحاظ علمی این است که باید بدنه جامعه علمی به این نیاز برسد و این ضرورت را درک کند که دانش معاصر و موجود دچار کمبود است. این امر جز با نقد دانش معاصر شدنی نیست. بهرحال این شبکه نخبگانی در شورا با حضور صاحب نظران حوزه و دانشگاه در آغاز راه بود که دچار این افت و خیزها و اشتباهات استراتژیکی شد.

رابعاً ما به متون نظریه های جهانی هم توجه داشتیم و فقط دنبال کتاب های داخلی نبودیم. کتاب دو جلدی نقد در تراز جهانی در این مسیر بود که منتشر هم شد و در نوع خود کاری بی نظیر بود. چه کاری در این کتاب صورت گرفت؟ حدود ۳۰ نظریه علمی در سطح جهانی توسط اعضای گروه ها انتخاب شد و به نقد و بررسی گذاشته شد و هر یک به صورت یک مقاله و یادداشت درآمد. در مرحله دوم بنده در انتهای هر مقاله، نقد استادان را ذیل عنوان «تحلیل و نقد» قرار دادم یعنی پروسه نقد نقد را با توجه به ساختار نقدی که آن زمان در شورا داشتیم آغاز نمودیم. در نهایت از جمع بندی و استخراج تمام آن نقد نقدها، به اسلوب پیشنهاد علمی برای نقد نظریه های مطرح در سطح جهانی دست پیدا کردم. بنظرم این کار در آن زمان نو بود و همچنان هست. ما نمی خواستیم کار را فقط به متون دانشگاهی و ملی خلاصه کنیم، بلکه کار در سطح نظریه های جهانی در حال پیشرفت بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط