منوچهر اكبرلو- نويسنده و منتقد- تاريخ درامنويسي در ايران را بسيار كوتاهتر از تاريخ ادبيات داستاني دانست و افزود: زمان لازم است تا درام با ادبيات كهن تعامل پيدا كند.\
به گفته وي، مراجعه مستقيم به يك داستان امكان لازم را براي يك اقتباس فراهم نميآورد. نويسنده بايد آثار متنوعي در زمينه مورد نظر خود و تاريخ آن دوره مطالعه كند، تا اشراف كاملي نسبت به فضاي داستان پيدا كند. در بيشتر اوقات بيتوجه به مطالعه باعث شكل گرفتن آثار سطح پايين ميگردد.
دانش اقتباس يعني تبديل يك داستان به يك درام. به باور اكبرلو، اقتباس نيازمند يك روند است تا ماده اوليه يعني داستان به محصول نهايي يعني درام تبديل شود. نا آشنايي درامنويس به دانش اقتباس سبب ميشود در بسياري موارد عين داستان روي صحنه ديده شود. ر حالي كه داستان براي خواندن و نقل كردن است نه نشان دادن بر روي صحنه تئاتر يا سينما.
به گفته وي، بيشتر آثاري كه براساس متون كهن چون، شاهنامه به روي صحنه رفتند؛ شنيدني بودند تا ديدني چرا كه هنرمند بيش از حركت و تصويرگري كه لازمه تئاتر است به گفتار و گفتوگو تكيه كرده و توجهاي به منابع ديگر نداشته است. از اين رو مخاطب، ارتباط لازم را با شخصيتها و موقعيتها پيدا نكرده.
اكبرلو در پاسخ پرسشي مبني بر استفاده نكردن مباحث تحقيقي نمايش ايراني در دانشگاهها گفت: جدايي كامل دانشكده ادبيات و دانشكدههاي هنري باعث شده روي نمايش ايراني كار نظري و تحقيقي صورت نگيرد.
به باور وي، اطلاعات و واحدهاي درسي دانشجويان رشته ادبيات درباره ادبيات نمايشي يا نمايشنامه صفر است؛ در مقابل در دانشكدهاي تئاتر و سينما نيز جز چند واحد محدود دانشجويان با ادبيات آشنا نميشوند. بنابراين آنها نيز از منابع ادبي بياطلاع ميمانند. در حالي كه اقتباس يك دانش بين رشتهاي است يعني نيازمند آشنايي به جهان ادبيات داستاني و جهان درام است.
اكبرلو زيربناي نمايش ايراني را فلسفه ايراني و اسلامي دانست و افزود: در طول تاريخ تمدن و فرهنگ ايران بينشهاي فلسفي در صحنه نمايش، قراردادها و ساختارهاي مخصوص به نمايش ايراني را ايجاد كردهاند.
نظر شما