نگاهی به کتاب «انتفاضه شعبانیه (حماسه مقاومت اسلامی ملت عراق»/1
هفت میلیون از جمعیت عراق در زمان صدام ناپدید شد/ ادوارد سعید و محمد عابد جابری در حلقه طرفداران دیکتاتور خاورمیانه!
صفاءالدین تبرائیان گفت: بدون دریافت هیچ پولی این همه مدح صدام در آثار روشنفکران راه یافته است. برخی از اشعار محمود درویش را که میخوانیم به صدام میگوید در حالی که شکسته شده بودم، تو آمدی و من را تیمار کردی. از همه بدتر، شخصیتی چون رئیس دپارتمان شرقشناسی ادوارد سعید میگوید بمباران شیمیایی حلبچه کار سپاه پاسداران بوده، کار صدام نبوده است! برخی از این مواضع را میبینید ممکن است تعجب کنند، اما متاسفانه ادوارد سعید چنین سخنی را گفته است.
عراق فارغ از اماکن مذهبی که دارد و همسایه ایران است، چرا برای ایران مهم است؟
صفاءالدین تبرائیان: فکر میکنم در مقدمه کتاب جنبههای گوناگون اهمیت عراق برای ایران را توصیح دادم، صرفنظر از مرز مشترکی که با هم داریم یا سابقه تاریخی فراوان و ساحتهای مختلفی که از آن بهرهمند هستیم.
عراق عمق استراتژیک جمهوری اسلامی محسوب میشود؛ عراقیها هم احساسی مشابه نسبت به ما دارند، با وجود آنکه هشت سال با ما جنگیدند. یکبار در صفحه فیسبوک مطلبی نوشتم، مخاطبی عراقی ایرادی گرفت، گفت نگویید جنگ عراق و ایران؛ جنگ صدام، صدامیان، بعثیان و عفلقیان با شما بود، ما ملت عراق با شما جنگی نداشتیم. این سخن را در مراسمی که چند ماه گذشته برای کتاب «خفتگان آستان علوی: درآمدی بر تاریخ نجف و حرم امیرالمومنین(ع)» نیز بیان کردم، خواهش این شخص هم این بود، در حال حاضر هم هنگامی که به مناسبتهای مختلف عازم بینالنهرین میشوید، این احساس را دارید که دو ملت با یکدیگر مشکلی ندارند. نمونه برجسته آن تعامل عراقیان با ایرانیان در پیادهروی اربعین بهرغم جوسازیهایی که هم در ایران و هم در عراق از سوی عناصر مغرض صورت میگیرد، است که زبانزد است.
وقتی تاریخ عراق را مرور میکنیم. به ویژه در دوره قبل از استقرار صدام، چرا این کشور این همه کودتا دارد؟ آیا ارتباطی با بافت قبیلهای آن دارد؟
در زمان صدام که کودتایی صورت نگرفت، البته که کودتاهای عراق بیشتر نفتی هستند. اولین کودتا در سال 1958 رخ داد علیه رژیم پادشاهی و خب مدت زمان قابل توجهی را در برگرفت؛ یعنی از سال 1921، عراق نوین را که تحت قیومیت انگلیس و خاندان فیصل بود، با اینکه این خانواده نه یک روز در عراق بودهاند نه در آنجا متولد شده بودهاند تا سال 1958، یعنی 37 سال طول کشید که عبدالکریم قاسم آن را سرنگون کرد، البته اگر اراده انگلیس نبود اجازه وقوع همچین کودتایی داده نمیشد، چون عمر خاندان سلطنتی فیصل به اتمام رسید، بنابراین کنار گذاشته شدند و عبدالکریم قاسم آمد. بعد از آن شاهد دو کودتا هستیم. کودتای عبدالسلام که رفیق عبدالکریم بود، این دو با یکدیگر کودتای سال 58 را سازماندهی کردند. بعد از کودتا با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و کنار گذاشته شد و سرانجام علیه عبدالکریم کودتا کرد. انقلاب در زبان عربی به مفهوم کودتاست. وقتی میگویند انقلاب شد، یعنی کودتا صورت گرفته است. بعد از آن در سال 1968 شاهد هستیم که حزب بعث به سرکار آمد. عبدالسلام عارف نیز هواپیمایش بر فراز بصره سقوط کرد (سانحه مشکوکی بود) بعد از آن برادر او، عبدالرحمن بر سرکار آمد. دوره عارفها در این مقطع زمانی آغاز میشود تا سال 1968. سپس کودتای بعثیها را در این برهه زمانی شاهد هستیم. بعد از آن تصفیههای خونین رخ نمیدهد تا حدود ۵ ماه و نیم بعد از پیروزی کودتا که صدام 42 ساله، احمد حسن البکر معروف به ابوهیثم 65 ساله را کنار گذاشت در این زمانه صدام چندین مسئولیت مهم دارد: رئیس جمهور، و او را وادار به استعفا کرد. در واقع حاکمیت حزب بعث، رئیس شورای انقلاب، فرمانده کل نیروهای مسلح، دبیرکل حزب بعث تا 35 سال در عراق تداوم یافت.
در این مدت آنچه که جلب توجه میکند، جمعیت عراق است. تحقیقاتی صورت گرفته، نشان میدهد حدود ۶ تا ٧ میلیون از جمعیت عراق، کمتر از تعدادی است که باید باشد. مثلا در سال 2003 که رژیم بعث فرو پاشید، از تعداد جمعیتی که باید در آن زمان کشور عراق داشته باشد، ۶، ٧ میلیون نفر ناپدید هستند. که نیم میلیون آنها در انتفاضه شعبانیه از بین رفتند که بسیاری از آنها نیز زنده به گور شدند.
چقدر تلاش کردید درباره شخصیت صدام به نکاتی اشاره کنید که در منابع دیگر کمتر آمده است در عین حال اسناد جدید یا کمتر دیده شده در کتاب تا چه اندازه جای گرفته است؟
صدام آدم عجیبی است. حقوق خوانده، جالب اینکه برخی جنایتکاران تاریخ حقوق خواندهاند. در دانشگاه قاهره درس خوانده، زندگی مرفهی داشته، دانشجوی عادی نبوده است، کاملا مشخص است که به او کمکهایی میشده است، ژنرال مصطفی خلاس، خدا او را رحمت کند و پسرش ماهر را لعنت کند، که در اهداف سوریه چهره عجیبی از خود نشان داد، او معتقد بود سازمان سیا از همان زمان، صدام را برکشید و به او کمک کرده است. چون او دانشجوی معمولی نبود، در هتل بسیار خوبی اقامت داشت، خیلی خوب غذا میخورد، خیلی شیکپوش بود، دستی هم در نگارش داشت و مجموعه روایی را مینویسد، روایی به مفهوم رماننویسی، اهل شعر و شاعری بود، ادبیات را خوب خوانده و از نعمت پدر هم برخوردار نبود و پدرش را اصلا ندیده بود. بر سر اینکه پدر او چه کسی بود، حرف و حدیث فراوان است. آدم عجیبی بود، حتی در آخرین لحظه در دادگاه نیز عجیب برخورد کرد. قرآن را دست گرفت و ریش گذاشت که این رفتارش برای بیرون پیام داشت، یعنی زمان فعلی وقتی است که ریش بگذاریم و قرآن دست بگیریم و الا اهل این مسائل نبود، درباره شخصیت او آثار زیادی کار شده است، اشارهای به هر دو داماد او شد که آنها را به آن شکل به قتل رساند و گردن تصفیه حساب عشایر انداخت و آن را مشکل عشیرهای، قبیلهای اعلام کرد نه تنها آنها، بلکه رئیس سازمان اطلاعات امنیت کشور را نیزبه همان شیوه حذف کرد. شاید بعثیها از این لحاظ، بینظیر هستند، چهار نهاد امنیتی در زمان بعث در عراق وجود داشته: أمن العام، جهازالمخابر است العامه (سرویس کل اطلاعات عراق)، استخبارات عسکریه که اطلاعات و ضداطلاعات ارتش و نیروهای نظامی است و نهاد چهارمی که ایجاد شد، أمنالخاص بود.
این تعداد نهاد امنیتی، اطلاعاتی در عراق عجیب است. فاضلالبراک مدت مدیدی رئیس جهازالمخابرات بود، به محض اینکه سفری به شوروی رفت و برگشت، اعدام شد و اموال او مصادره شد. برخی روسای سازمانهای اطلاعاتی عراق، بیشتر اندیشمندند، به این مفهوم که کار تحقیقاتی هم انجام میدادند و از آنها آثار تقریبا بدردبخور نیز به جا مانده است. بدردبخور از این لحاظ که به ما در نگارش واقعگرایانه تاریخ کمک میکنند. حدود شش هفت جلد کتاب نوشته است. همچنین طاهر جليل حبوش نیز، که هنوز هم مشخص نیست، کجاست؟
در فصل انتهایی این کتاب درباره نقش سازمان مجاهدین خلق در سرکوب انتفاضه توضیح میدهم که باعث شد کتاب «خوابگردها» را که درباره سازمان مجاهدین 6 مفصل است و با اسناد و مدارکی که بعد از سقوط صدام بدست آوردم که به شکل معجزهآسایی در اختیار نهاد امنیتی ما در بغداد قرار گرفته بود. به همین دلیل به نگارش درآمد. ابتدا من علاقهمند نبودم درباره تشکیلات و سازمان مجاهدین خلق کتابی بنویسم، سازمانی که در حال حاضر فرقه شدهاند، منافقین هم نیستند، چون کسانی که 30 خرداد ١٣۶٠ سلاح دست گرفت و قیام مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران انجام دادند، منافق نیستند. در این ماههای اخیر منافقین زیادی را شناختیم.
در بخشی از کتاب بعد از سقوط صدام به نهادهایی که تشکیل داد و اسناد و مدارکی که تلاش کردهاید اما بدست نمیآید، اشاره کردهاید. چه اندازه کوشیدیذ اسناد و مدارک خارجی را بدست آورید؟
ما درباره انتفاضه شعبانیه کتابی نداشتیم، متاسفانه تا به حال هم نداریم. تعدادی مقاله در سایت بود. به عربی هم کتابی در دست نیست. علت این موضوع هم به مشغولیت بیش از حد پژوهشگران عراقی برمیگردد. دلمشغولی امروز عراق برقراری امنیت و مسائلی از این قبیل نتوانستند واقعه انتفاضه را بازکاوی کنند. به همین دلیل تحقیق و پژوهش در این رابطه بسیار مشکل بود، چون منابع و مآخذی وجود نداشت.
زمانی که جایزه جلال آل احمد را گرفتم. بعد از گرفتن جایزه به صداوسیما رفتم. در راه به من گوشزد کردند که عنوان نکن؛ این کتاب را در این مدت زمان نگارش و ثبت کردهای! همه میدانند من حدود ١٠ سال است مشغول نگارش کتابی درباره حضرت آیتالله العظمی خویی هستم، ولی در جواب خانمی از صداوسیما که درباره مدت زمان نوشتن این کتاب سوال کردند: پاسخ دادم: چهارماه. گفت: امکان ندارد، چون رونویسی این کتاب بیشتر زمان میبرد! متنی که در ابتدای کتاب آمده، تا حدی درباره چگونه نوشتن کتاب توضیح داده است. به نظرم ارواح طیبه شهدا در نگارش کتاب در این مدت زمان کم، کمکم کردند.
هنگام تحقیق و پژوهش منابع کم بود، اما اگر انتهای کتاب را ملاحظه کنید متوجه میشوید من با ۴۴ فرد مصاحبه کردم. به 60 عنوان نشریه ارجاع میدهم.١٢٠ منبع معرفی کردهام که بسیاری از منابع عربی هستند در عین حال، که یافتن منابع کار دشواری است، چون متاسفانه کتابخانه جامعی درباره جهان عرب، به ویژه عراق، در کشور نداریم که بتوانیم مجموع کتب تاریخ معاصر را در آن ببینیم. در ماههای اخیر من زیاد به بغداد سفر کردم و با این وضعیت ارز، توانستم حدود ١٠٠٠ دلار کتاب تهیه کنم. در کوچه پسکوچههای محله خویش نجف و در بغداد خیابانی وجود دارد به نام خیابان المتنبی که آرامگاه شیخ کلینی نزدیک آنجاست و در بغداد معروف است. آمریکاییها نیز بعد از سقوط صدام به این خیابان رسیدگی و آنجا را نوسازی و بازسازی کردند. این خیابان راسته کتابفروشیهای قدیمی و ریشهدار بغداد است که آنجا را باید حسابی جستوجو کرد. چون به این آثار علاقه دارم هم احساس دینی به آن به عنوان کسی که آنجا متولد شده و یازده سال آنجا زندگی کردهام، آنجا را به سختی یافتم. اصالت من به منطقه جبل عامل لبنان بازمیگردد و از نوادگان شیخ حر عاملی بهشمار میآیم. اجداد ما در قرن دهم هجری به دعوت سلاطین صفویه به اصفهان آمدند و در واقع ضعف صفویه و فروپاشی آنها را شاهد بودند. ما خاندانی هستیم که برخی رسوم را در ایران پایهگذاری کردیم که مرحوم غلامحسین مصاحب به آنها اشاره کرده و مرحوم نصرالله فلسفی هم ذیل «تبرائیان» مواردی را ذکر کرده است که ما چه کارهایی در ایران کردیم. قرن سیزده هجری به عتبات رفتیم و در آنجا مجاور شدیم برای همین است که من در آنجا متولد و بزرگ شدم.
بخش خاص و شاید بحثبرانگیز کتاب، نگاه روشنفکران به صدام است. اسامی نامورانی چون نزارقبانی، محمد عابد الجابری، ادوارد سعید، محمود درویش را دیدم که در مدح صدام نوشتند. در میان تعجبم از ادوارد سعید است و محمد جابر العابدی هم نام بردید!!!!
نه فقط اینان بلکه منصفالمرزوقی و هشام جعیط که هر دو تونسیاند و پرآوازه، فواز طرابلسی (لبنان)، سمیح القاسم و جاناتان کتاب (فلسطین)، رامی خوری (اردن)، أدونیس (سوریه) و... به صدام به دیده یک نجاتدهنده نگریستند، اما واقع قضیه اینکه صدام موجود وحشی بود. اگر میخواهید وحشیگریاش را ببینید کتاب کنعان مکیه «جمهوری وحشت» که ترجمه هم شده، بخوانید. آدم با خواندن آن واقعا وحشت میکند. گویی در حال ديدن یک فیلم سینمایی یا ژانر ترسناک هستید. از قرائت صفحات کتاب نه از دیدن آنچه روی پرده میآید. صدام خیلی موجود خوفناکی است و جنایتهایی که انجام داده، بیسابقه است، شما شاید هنوز هم باور نکنید آیهالله شهید سید محمدباقر حکیم میگوید در زندان ابوغریب بخشی بود که افراد در آن میرفتند و عین سوسیس تکه تکه میشدند. آدم با خود میگوید مگر چنین چیزی امکانپذیر است. ولی انجام شده و در مدت زمانی که حاکم بودند این تعداد افراد را کشته و متوسل به این ابزارها میشدند.
جالب است که شخصیتهایی خاص چون ادوارد سعید، هیکل و امثال اینها، اینقدر در آن شرایط صدام را مدح و پرستش کردند؟
بله برخی از آنها و بدون دریافت پولی این همه مدح صدام در آثارشان راه یافته است. شما محمود درويش را ببینید، ریتا معشوقهاش بوده، متوجه میشود عضو سرویس امنیتی اسرائیل، موساد است. با این حال او را ستایش و با لحن فوق العادهای بیان میکند که دل من را شکستهای، البته که مهم نیست، یک دل بوده دیگر. محمود درويش زیبا بیان میکند، اما هیچ موضوعی را سانسور و کتمان نمیکند. اینها افرادی بودند که مثلا در مجله الفبا از نزار قباني، برخی از اشعارش را میخوانیم که به صدام میگوید در حالی که شکسته شده بودم، به بغداد آمدم و من را تیمار کردی. از همه بدتر، شخصیتی چون رئیس دپارتمان شرقشناسی ادوارد سعید میگوید بمباران شیمیایی حلبچه کار سپاه پاسداران بوده، کار صدام نبوده است! برخی از این مواضع را میبینید ممکن است تعجب کنید، اما متاسفانه ادوارد سعید چنین سخنی را گفته است. تبلیغات قوی از سوی صدام در آن مقطع زمانی چنان بوده که توانسته بسیاری را با خود همراه کند. همچنان که درتظاهراتهایی که فلسطینیهای حماسی انجام میدهند حتی پس از مرگ صدام عکسهای صدام را میبینیم که بالای دست میبرند و نشان میدهند به او ارادت خاصی دارند.
شاید حرفهای نزار قبانی یا محمود درويش و حتی هیکل برای من تعجبآور نبود، اما نگاه و نظر ادوارد سعید و محمد عابد الجابری خیلی عجیب بود که چنین متفکران و دانشمندانی دیکتاتوری مثل صدام را مدح یا ستایش کردند!
عراق به خاطر حمله به کویت و اشغال این کشور . غارت اموال آن زیر بند هفت سازمان ملل قرار گرفت، مقامات عالیرتبه نظامی عراق در خیمه صفوان که محلی است در جنوب بصره و نزدیک مرز کویت، خیمه صفوان دقیقا جایی است که وقتی امام خمینی تصمیم به خروج از عراق گرفت، چهارده مهر در اینجا توسط کویت اجازه ورود پیدا نکرد. تا همین چند ماه گذشته، عراق زیر بند هفت سازمان ملل بود و غرامت پرداخت میکرد. از سال 1991 تا 2022 و 3 عراق پنجاه دو میلیارد دلار غرامت پرداخت کرده است. پول کلانی است، بابت حملهای که به کویت انجام داده بود. این روشنفکران صدام را دیکتاتور مصلح میپنداشتند، چرا که چند موشک به اسرائیل پرتاب کرد که چندین برابر آن خسارت به رژیم صهیونیستی داده شد.
ولی ما غرامتی نگرفتیم، متاسفانه نه تنها غرامتی بابت جنگ تحمیلی دریافت نکردیم بلکه هنوز در شطالعرب مرزهایمان نیز دقیق مشخص نشده است.
در اینجا باید درد دل کنم. از ابتدا افرادی که عراق را میشناسند، در رویارویی با مسائل عراق از آنها استفاده نشد و این مشکل تا حالا نیز پابرجاست. شما میشنوید در حمله داعش به عراق، مسعود بارزانی از ایران کمک خواست، الحمدالله در مصاحبههای بعدی گفت در این قضیه کسی به فریاد ما نرسید إِلا فلانی (شهید حاج قاسم). همان زمان این بحث با آن بزرگوار وجود داشت، خدا رحمتشان کند که از فلانی (بازرانی) نامهای یا مکتوبی گرفته شود، درخواست کمک که شفاهی نیست و بنویسد تا در تاریخ بماند و ثبت شود. ولی این کار متاسفانه صورت نگرفت یا نیروهایی که حاج قاسم سریع آنها را جمع کرد و در برنامهریزی عملیات عراق از سوی حزب الله لبنان صورت گرفت و در واقع طرح و برنامه عملیات با آنها بود. یا در قضیه جیش المهدی، خوب بود، اجازه داده میشد شخصی که در حال حاضر دردسر شده، علاقهمند به کار سیاسی نبود و به اجبار وارد شد و ما او را به صحنه کشاندیم و الان تبدیل به ماجرایی شده است اطرافیان متعهدی کنارش قرار نمیگرفتند که این اندازه عهدشکنی نکند و مشاوران بصیری او را کمک کنند. یا در قضیه نزدیکی تکفیریها به اربیل چه اشکالی داشت. قدری کاخ شیشهای این شخص (بازرانی) به لرزه دربیاید و قدری آسیب به او برسد که متاسفانه صورت نگرفت. لذا صرفنظر از غرامتی که باید پرداخت میشد و نشد. در این قضیه نیز ما میتوانستیم به گونهای دیگر رفتار کنیم تا هموطنان این طرفی نگویند غرامت را بخشیدند و آنچه امروز در افکار عمومی است که به عراقیها، لبنانیها و سوریها کمک میکنند و فلان و فلان. اما متاسفانه به مسائل راهبردی توجه نمیشود. همین چند وقت پیش کلی آدم در برلین تظاهرات کردند که آلمانیها تانکهای لئوپارد را به اوکراین نفرستند. اما وزیر دفاع آلمان با قاطعیت میگوید نه، ما میخواهیم جلوی پیشروی مرزهای روسیه را بگیریم. خب روسیه که پیشروی نکرده، در واقع پیمان ناتو همسایه ... اینها خطاهای راهبردی است که انجام شده که در جلسات دیگر و مجالی دیگر که افراد حداقل نظامی هستند و مقام امنیتی در آن حوزه دارند بحث شود.
نظر شما