جرج سیمل(گئورگ زیمل) و جامعهشناسی ایران در گفتوگو با امیر عظیمی(بخش دوم)
چرا زیمل در ایران کمتر مورد توجه است؟
یکی از دلایل کم توجهی به سیمل در ایران این موضوع میتواند باشد که عمده آثار او به صورت مقاله بوده است و به دلیل پراکندگی نوشتههای وی به صورت مقاله، کمتر مورد توجه ایرانیان قرار گرفته است.
در ادامه بحثهای گذشته به ایستاییشناسی اجتماعی یا جامعهشناسی نظم در اندیشه سیمل بپردازیم:
در این جستار که به جامعهشناسی نظم یا به بررسی افراد در گروههای اجتماعی پرداخته میشود، انواع مفاهیم و مطالعات جامعه شناختی از نظر سیمل قابل طرح است که به آن اشاره میکنم: جامعهشناسی عمومی: حاصل فرایند تاریخ یک جامعه اعم از تحولات و تغییرات یا ثبات و انسجام آن، مورد توجه و مطالعه این جستار از مطالعات جامعه شناختی قرار میگیرد. مطالعاتی که عموماً و ناگزیر با رویکردی به جامعه شناسی کلان انجام میگیرد.
جامعهشناسی فلسفی: به قلمرو جامعهشناسی نظری مربوط میشود و به دنبال فهم و کنکاش پیرامون پایه و اصول چشم اندازهای جامعهشناسان و بر دیدگاه نظری هستیشناسی و معرفتشناسی نظریهها استوار است.
جامعهشناسی ناب: موضوع آن، همکنشی (کنش متقابل) میان مردم در موقعیتهای مختلف جامعهشناختی است. در این نوع مطالعه کنش اجتماعی، روابط و ساخت جامعه براساس دو زمینه مهم مورد بررسی قرار میگیرد: 1. نیات و انگیزههای فردی 2. اشکال و صور همکنشی موجود در جامعه.
- گوهر جامعه: جامعه از نظر سیمل دارای چند ویژگی است که به هر کدام از این ویژگیها باید همراه و توأم با دیگر ویژگیها نگریسته شود. این ویژگیها عبارتند از: واقعیت عینی: جامعه عبارت است از یک واقعیت است بدین معنا، جامعه دارای ویژگیهای عینی و خارجی بوده، منطق و قانون مختص به خود را دارد و فراتر از افراد قرار دارد. گوهر جامعه به عنوان یک واقعیت بیرونی با مفهوم «بیشتر از زندگی» یا «بیش – از- زندگی» یا زندگی بیشتر(More- than- Life) یا (More Life) انسان و افراد اجتماعی، بدین معنا، اگرچه به وجود آورنده زندگی اجتماعی هستند، و به همین دلیل آنها را بایستی زندگی بخش یا بیشتر زندگی یا زندگی بیشتر نامید. به معنای دیالکتیکی سیملی، زندگی بخش یا زندگی بیشتر، فرایند کنش متقابلی است که توسط آدمی پیوسته و با پیوسته بازتولید میشود. این فرایند زندگی بیشتر مفاهیم، ارزشها و محتوای فرهنگ و جامعه را میآفریند و باز میآفریند. بنابراین زندگی بیشتر یا بیشتر زندگی به محتوای زندگی و فرهنگ آدمی مربوط میشود. زندگی یک فرایند است- یک حرکت است مشخصاً حرکتی که دائماً خودش را بازتولید میکند. همین که این آفرینش رخ داد، آنچه آفریده شده است، یعنی بیش- از – زندگی، که به اصطلاح صورت یا شکل یا فرم قابل توضیح است ولی از آن پس قوانین آن را، خود آن واقعیت، یعنی بیش- از- زندگی معین می کند و نه افراد.
ساختار فشارآور(Coercive): گوهر واقعی جامعه، بنابراین دارای ساختی میشود که بر اجزا و افراد آن کنترل داشته و آنها را در فشار خود احاطه میکند و خصلتهای آن را تا حد زیادی تعیین میکند. ساخت اجتماعی فرایندی(Processual): این ویژگیهای واقعی یا این ساختهای اجتماعی به عنوان یک فرایند، یک رخداد همیشگی و مستمر که نشان دهنده زندگی عملی، واقعی و کاربردی مردم است، تعریف میشود؛ و نه یک واقعیت ساختی متبلور که هیچ تغییری در آن راه ندارد.
گوهر دیالکتیکی جامعه: خاصیت فرایندی بودن واقعیت عینی و فشارآور جامعه در نزد سیمل آشکارا از گوهر دیالکتیکی برخوردار است. به عبارتی نوعی درهم تنیدگی و تأثیر متقابل در میان اشکال اجتماعی جامعه، افراد و جامعه و نیز در میان شکل و محتوا یا در میان زندگی بخش یا بیشتر زندگی و بیش از زندگی موجود است. به اعتبار همین ماهیت یاگوهر دیالکتیکی است که انسان تحت تأثیر جامعه و یا فرهنگ قرار میگیرد. ولی میتواند در برابر این ساخت بایستد و با فهم معنا کنش کند این همان بازنگری در پدیدارشناسی آلمانی است.
گوهر فرهنگ (نظریه شکلگیری و تکامل): آن چه انسان کنشمند در فرایند بیشتر زندگی تولید میکند یا بازآفرینی میکند را، در صورت فهمیده شدن در فرم یا شکلی زمانمند، میتوان فرهنگ یا بیش از زندگی نامید. این فرهنگ در جوامع ابتدایی و ساده ساختی را نمایان میکند که بیشتر بر ویژگیهای انسانی استوار است و هنوز به حالت ساختی مسلط تبدیل نشده است. سیمل این گونه فرهنگ که به جوامع ساده تعلق دارد را فرهنگ ذهنی یا فردی(Subjective Culture) مینامد. در برابر فرهنگ عینی(Objective Culture) که عبارت است از ساختی متشکل و مسلط بر کنشهای فردی که به تدریج ساخته میشود. این معنای عینی هم شامل فرهنگ مادی و هم غیرمادی و تمامی دستاوردهای بشر است( به معنایی نزدیک به تایلر نیز در ذهن داشت). فرهنگ نزد سیمل، البته معنایی تکاملی با همان فهم داروینی داشت.
تفکیک یافتگی از نظر سیمل: نقش تفکیکیافتگی در شکلگیری؛ شکلگیری هم میدان ساخت و هم قلمرو شخصیت فردی را گسترش میدهد یا به تعبیری میدان هندسه اجتماعی را پهن دامنه و پیچیده شکل میدهد.
گونههای تفکیکیافتگی: تفکیک یافتگی هندسی اجتماعی بر بنیان دیالکتیک فاصله، حجم یا چگالی گروه اجتماعی و ویژگی هندسی دوتایی و سه تایی آن میتواند افزایش یا کاهش یابد و با همین کاهش و افزایش دیالکتیک فردیت آدمی رقم میخورد. تفکیکیافتگی کمی: افزایش در تفکیکیافتگی کمی از خلال شباهت برآمده از رقابت، به تفکیکیافتگی کیفی میانجامد.
در بخش دیگری از جامعه شناسی نظم یا ایستایی شناسی سیمل به نقش کارکردی «تضاد» یا «ستیزه» در ساخت جامعه اشاره میکنیم. آن چه بیش از هر چیزی نظر سیمل را درباره تضاد یا ستیزه ممتاز نشان میدهد توجه و تعبیر وی از تضاد به عنوان فرایندی سازنده و انسجام بخش است و یا به عبارتی معروفتر نقش کارکرد مثبت تضاد. بدین معنا هیچ جامعهای یافت نمیشود که تضاد و فرایندهای تضادی را در خود تجربه نکند، ولی این تضاد برخلاف نظر پیشینیان میتواند به انسجام و یا وحدت اجتماعی و روحیه تکامل و ایثار منتج شود. تضاد از نظر سیمل دو نوع است: تضاد درونی: باعث دوبارهسازی وحدت جامعه و انسجام میشود؛ تضاد برونی: میتواند باعث تقویت گروه در برابر دیگر گروه شود.
پویاییشناسی اجتماعی یا جامعه شناسی تاریخی سیمل چه مباحثی را مطرح میکند.
مفهوم پویاییشناسی اجتماعی را در دو شکل مهم میتوان در کارهای سیمل دنبال کرد: تبیین دوانگاره(Dyadic): تقریباً تمام جامعهشناسان سده نوزدهم تحلیلهای مشابهی انجام دادهاند در این خصوص (دوانگاری) آگوس کنت گذار از جامعه نظامی به جامعه صنعتی؛ اسپنسر، از جامعه جنگجو به جامعه صنعتی؛ تونیس از اجتماع به جامعه؛ دورکیم از همبستگی ساده به همبستگی اندامواره؛ مین با گذار از پایگاه به قرارداد؛ مارکس با گذار از طبقه درخود به طبقه برای خود؛ مید و بلومر با گذار از جوامع من اجتماعی(me به من i) ؛ سیمل نیز جوامع را در دوگذار بازنمایی میکند: اول، جامعه و یا گروههای دوتایی که معرف جامعه ساده و گروههای روی در روی و غیر رسمی هستند، جوامعی که فرهنگ ذهنی برآن ها حاکم است و روابط شخصی و کنش افراد برجامعه حکمرانی میکند و دوم، جوامع یا گروههای دوتایی: در این جوامع ساخت اجتماعی، قدرت و اقتدار، تقسیم کار اجتماعی و.... آن چنان از سطح روابط افراد خارج شدهاند که دیگر به هیچ روی نقشی برای فرد باقی نمیگذارند فرهنگ این جوامع از نوع فرهنگ عینی است که فراتر از افراد مسلط بر افراد تعبیر میشود، در این نوع روابط، نوعی میانجی وارد میشود که رابطه افراد را تسهیل میکند این عنصر سوم میتواند شخص سوم باشد.
کارکرد پول و قانون: سیمل پول و قانون را در جامعه صنعتی جدید یا سه تایی، مهمترین واسطه یا میانجیای میداند که ساز وکار زندگی نوین را پی میریزد. بازنمود روابط بسیار پیچیده کنش متقابل آدمی توسط پول به عنوان ابزاری واسطهای جلوه میکند. پول، میتواند رابطه میان ابژه و سوژه، فاعل و مفعول یا شناسا و شناخته شده را تنظیم نماید، نظمی نوین که بستری برای کنشسازی آدمی به شماره میآید. قانون، به نظر سیمل، در واقع قانون تنها رابطهای میان مردم است و تنها در تمایلات، اهداف و بازی قدرت است که اجرا میشود. از نتایج بی درنگ نقش و کارکرد پول و قانون در زندگی، فراهم آوری فردیت واستقلال آدمی در اوج فاصلههای اجتماعی، بیگانگی و غربت او است.
دوسویه اقتصاد پولی: عینی شدن اقتصاد در سرعت داده و دیگر سوی، فراینددرونی کردن اخلاق مدرنیته را سرعت میدهد.
پول و قانون: از سویی میتوانند موجب تمایز، بهبودی یا یگانگی، از سوی دیگر باعث سلطه و ستم بر دیگران شوند.
تبیین سه انگارهای(Triadic):
فرایند تکاملی در ساخت باید از سه مرحله بگذرد، دیالکتیک تقابل رابطه میان سلطهگر و محکوم یا سلطهپذیر در طول تاریخ سه مرحله را طی میکند:
سلطه شخصی(پدرسالار- مردان قوی و بزرگ تاریخی) مانند حکومت خانوادههای پارس قبل از کوروش
سلطه گروهی: (حکومتهای اشراف سالاری و سلطنتی مبتنی بر ائتلاف نخبگان و دموکراسیهای پارلمانی در دورههای باستان تاریخ مثل رم باستان یا یا ایران ساسانی)
سلطه اصول عینی و نامشخص(Impersonal): نشانگر نظامها و سازمانهای دیوان سالارانه و پیچیده صنعتی دنیای غرب در دوران بورژوازی و سرمایهداری یا دوران مدرنیته است.
بنابراین زیمل نگاه ویژهای به جامعه مدرن داشته است.
در خصوص گوهر جامعه مدرن از نگاه سیمل باید یادآور شد که: افزایش اندازه و حجم جامعه و عدد افراد باعث شده است که فاصله میان افراد زیادتر شود و موجب شود تا انسان از بار تعلقات عاطفی، شخصی و فامیلی خارج و تحت قوانین مجرد و غیرشخصی جامعه بزرگ به عنوان یک عضو گمنام زندگی کند. فاصله زیاد در هر گردهمایی باعث میشود تا نوع جدید جامعه، افراد تحت حکم و سلطه خود را نه با برخوردهای شخصی، بلکه با قوانین و اصول ناشخصی و عینی اداره کند.
پول، فاصله و غربت آدمی: کارکرد غریبه دارای دو صورت است: هم کارکردی سازنده و هم کارکرد و تاثیر ویران گرانه. سیمل نزدیک به مارکس بر آن بود که تأثیر پول و نظام اقتصادی برجوامع و فرهنگ عینی و ذهنی همیشه با نوعی زندان کردن انسان در چارچوب فرایند عینی ساخت جامعه همراه است اما نه سوسیالیسم و نه کمونیسم و نه کریسما و نه هیچ تجربه دیگری قادر به نجات و رهایی انسان از این زندان یا به قول وبر قفس آهنین نخواهد بود.
فرم اجتماعی «غریبه»، کارکردی مثبت در مدرنیته در نگاه سیمل: سیمل در فرم اجتماعی غریبه بر باب فردیت و اشکال اجتماعی(1908) مینویسد: غریبه اینجا نه به معنای غریبهای که امروز میآید و فردا میرود، بلکه به عنوان آدم غریبهای که امروز میآید و فردا هم میماند. غریبه آدمی برخاسته در فضای تاریخ مدرن آدمی است که به صورت نمادی، شهروند هر دیاری است که به آن دیار هم متعلق و وابسته نیست، اما بودن او در دیارهای تازه و غریبه با او برای آن دیار و هم برای خودش نیز، کارکردی و مفید است. او به راستی گوشه سوم هندسه سیمل است که هندسه دوتایی او را به سه تایی توسعه میدهد و موجب باروری تاریخی فردیت، آزادی و جوامع می شود. بنابراین غریبه نشان دهنده دو ویژگی انسان مدرن و تاریخ مدرنیته است: عین گرایی و آزادی. غریبه در میان ماست، اما به دلیل از ما نبودن، در برابر ما است و در همین دیالکتیک فاصله غریبه ما را از دید غربت خویش تعریف میکند، و همین نقد و شناخت ما را به فرهنگ دور از دسترس غریبه میپیوندد و به همین روی است که غریبه یک هم نهاد یا سنتز دیالکتیکی است.
کمی بیشتر در خصوص رابطه متقابل پول و بیگانگی از نظر سیمل دربرابر اندیشه سایر نظریهپردازان توضیح بفرمایید.
در خصوص رابطه متقابل پول و بیگانگی از نظر سیمل باید گفت که: سیمل معتقد بود جایگزینی پول در نظام داد و ستد اقتصادی موجب میشود تا پول معیاری برای برخوردهای انسانی و سرانجام جایگزین ارزشهای بشری شود. به این ترتیب، وبر، سیمل در برابر مارکس و به تعبیر اسلوبشناسی گورویچی به نوعی از دیالکتیک سلبی در تحلیل تاریخ میرسد. سیمل در نهایت به آینده خوشبین نیست، برخلاف وبر که میگوید رهبری کریسما جامعه را از قفس آهنین نجات میدهد یا مارکس که در برابر پول، میگوید خودآگاهی طبقاتی بالاخره انسان را از فروسای نجات خواهد داد.
پس از آگاهی از اندیشه سیمل به جایگاه او در ایران بپردازیم.چرا جامعه شناسی سیمل در ایران همانند سایر بنیان گذاران از قبیل مارکس، وبر و دوکیم خیلی مورد توجه واقع نشده است؟ همچنین آیا مخاطبان دانشگاهی در کشور به مجموعه کاملی از آثار وی دسترسی داشته اند؟ و سرانجام این که ترجمه آثار سیمل در ایران به چه شکل بوده است؟
در زمینه پرداختن به پرسش مهم در ارتباط با جایگاه جرج سیمل و آثار وی در ایران، ابتدا باید یادآور شوم که، همانطور که در هستی شناسی سیمل یادآور شدم و با توجه به این که سیمل به عنوان شخصیت مستقل و نظریهپردازی مهم، انتقادهای تندی را در میدانهای علمی، اجتماعی، سیاسی و رسانهای در آلمان به عمل آورده بود همانند دورکیم انسجامگرا و ماکس وبر محافظه کار، مورد اقبال دولتیها قرار نگرفت و به همین دلیل هم تا آخر عمرش در محافل دانشگاهی دولتی در حاشیه ماند و همانند دورکیم و ماکس وبر محافظهکاری سیاسی لازم را پیشه خود نساخته بود. شاید به همین دلیل در محافل جامعهشناسی ایران که عمدتاً هم تحت قلمرو دولت بوده نتوانسته است توجه به سیمل را همانند دورکیم و مارکس و وبر، سکه کند. دلیل دیگر کم توجهی به سیمل در ایران این موضوع میتواند باشد که عمده آثار او به صورت مقاله بوده است و به دلیل پراکندگی نوشتههای وی به صورت مقاله، کمتر مورد توجه ایرانیان قرار گرفته است. همچنین از دلایل دیگر باید گفت: مقالههای سیمل فوران ذهنی خلاق و آزاد است که هیچ گونه مرزی را نمیشناسد، مقالات او را باید بارها و بارها مطالعه کرد. معانی مندرج در مقالات وی مانند ماهی لغزنده است و آنگاه که فکر میکنی آنها را تسخیر کردهای ناآگاه از چنگت میگریزد. شاید از دلایل دیگر کم توجهی به محتوای مقالات وی در بین علاقهمندان و جامعهشناسان ایرانی، توانایی و مهارت پایین مترجمان و شارحان سیمل در تبیین و برگردان آثار مهم وی بوده است.
اینک اندیشههای سیمل در جهان معاصر و تکنولوژیک از چه جایگاهی برخوردار است؟
عمق تأثیرگذاری اندیشه و نظریات سیمل را میتوان در آثار و اندیشههای جنبشها و نظریههای اجتماعی معاصر از جمله پستمدرنیسم، فمینیسم و مطالعات فرهنگی جستجو کرد: بی نظمی و عدم مرزپذیری سیمل و نیز توجه خاص او به كلانشهر موجب شده برخی پست مدرن ها از جمله «زیگموند باومن» سیمل را اولین جامعهشناس پست مدرن بدانند و توجه او به عناصر زندگی شهر، برای پست مدرنها مهم تلقی شود و از آن بهرهگیری كنند. دیگر بازخوانی زیمل از سوی فمینیستها صورت گرفته با این مبنا كه وی به مردانگی فرهنگ مدرن اذعان دارد و نوشتههایی از او درباب زنان منتشر شده است، و از همین جا بهرههایی نصیب فمینیستها شده و البته با بازخوانی او توسط فمینیستها این انتقاد بر او وارد است كه وی راه گریزی برای رهایی از مردانگی فرهنگ مدرنیته ارائه نداده است. مطالعات فرهنگی قلمرویی غیر رشتهای متشكل از مطالعاتی درباره زندگی روزمره، زیباییشناختی زندگی و مركب از رشتههای علمی مختلفی از جمله جامعهشناسی، روانشناسی، ادبیات و... است كه به زعم بنیامین كنار هم مونتاژ شدهاند. از این منظر سیمل از اولین جامعهشناسانی است كه به مطالعات فرهنگی و زندگی روزمره پرداخته است.
به نظر فریزبی سیمل نخستین جامعهشناس مدرنیته است، دلیل این گفته این است که هیچ جامعهشناسی پیش از او کوشش نکرده بود شیوههای تجربة زندگی مدرن را دریابد. در عین حال با اینکه او را جامعهشناس برتر مدرنیته میشناسند، ادعای دیگری نیز وجود دارد که زیمل را زمینهساز، یا نخستین نماینده دیدگاه جامعهشناختی پستمدرن به شمار میآورد. فریزبی مدرنیته سیمل را در دو جایگاه عمده و مرتبط، یعنی در شهر و اقتصاد پولی، بررسی میکرد. ضمناً شهر جایی است که مدرنیته در آن متمرکز است و در حال گسترش است و اقتصاد پولی و جهان تکنولوژیک در آن به صورت افسار گسیخته در حال انتشار در تمام لایه های زندگی روزمره است.
پس میتوان گفت که سیمل به عنوان نظریه پرداز برجسته توانسته است به عنوان جامعهشناس برجسته جریان مدرنیته و جهان تکنولوژیک را با خوبی تبیین کند. در این زمینه با نظریهپردازیهای خود به تبیین مفاهیم و واقعیتهای اجتماعی دنیای مدرن چون: فردیت،کلانشهر، مدرنیته، قانون، سلطه و پول و فرهای اجتماعی مثل: غریبه، پول، مد، خسیس، عشق، فقیر، ولخرج، ماجراجو، اشراف و... پرداخته است.
نظر شما