تجلایی گردان را از محاصره تانکها خارج کرد و نیروها را از محاصره نجات داد و دشمن را دور زد و مجددا به همین واحدهای زرهی حمله کرد.
در دوران دبیرستان، ساواک یکبار او را به دلیل امتناع از امضای برگه عضویت حزب رستاخیز احضار کرد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، او در شمار اولین نفراتی بود که به عضویت سپاه درآمد و دوره آموزش نظامی ۱۵ روزهاش را زیر نظر سعید گلاب بخش معروف به محسن چریک در پادگان سعدآباد تهران گذراند. آنگاه با جدیت در پادگان سیدالشهدا (ع) تبریز بهعنوان مربی، به آموزش نیروها پرداخت تا پاسداران تبریزی را برای مقابله با افراد ضدانقلاب در کردستان، پاوه و ... آماده کند.
تجلایی در پایان دادن به غائله حزب خلق مسلمان، در تبریز نقش مؤثری داشت. مدتی هم برای مقابله با گروههای تجزیهطلب راهی پیرانشهر شد.
شور انقلابی چنان با بندبند این جوان بور و خوشچهره تبریزی آمیخته بود که وقتی خبر حمله شوروی سابق را به افغانستان شنید، برای کمک به برادران مسلمانش درنگ نکرد و راهی آن دیار شد. وی با تأسیس مرکز آموزش مجاهدان افغانی به آموزش نظامی حدود ۳۰۰ نفر از نیروهای افغانستان پرداخت.
تجربه چند ماه جنگیدن در افغانستان، کمی بعد در کوچههای سوسنگرد به کمکش آمد. با شروع جنگ خودش را به جبهههای جنوب رساند تا کنار همه مدافعانی که از سراسر ایران آمده بودند، سد راه دشمن متجاوز شود.
در ۲۲ سالگی ازدواج کرد. او در نبردهای سوسنگرد و دهلاویه در سمت مسئول عملیات سپاه سوسنگرد، در عملیات فتحالمبین در سمت مسئول محور تیپ ۸ نجف اشرف، در عملیات بیتالمقدس بهعنوان جانشین فرماندهی تیپ عاشورا (برادر امین شریعتی) و در عملیات رمضان بهعنوان مسئول طرح و عملیات تیپ عاشورا شرکت کرد و حماسه آفرید.
با قمقمههای خالی حرکت کنید!
نه همسر، نه مریم دونیم ساله و حتی حنانه دهماههاش نتوانستند علی را پایبند دنیا و زرقوبرقش کنند.
مابقی عمر پربرکتش را هم در واحدهای آموزش تخصصی سپاه پاسداران و طرح و عملیات قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) سپری کرد، تا آنکه در عملیات بدر مصمم شد، همچون بسیجیان گمنام در این عملیات شرکت کند. ازاینرو، شب عملیات به نیروهای خطشکن لشکر ۳۱ عاشورا ملحق شد تا کنار همرزم قدیمیاش، اصغر قصاب عبداللهی در عملیات شرکت کند.
علی تجلایی سرانجام در این عملیات براثر اصابت تیر به سینهاش به شهادت رسید و پیکرش تاکنون به میهن برنگشته است.
وی پیش از حرکت برای اجرای عملیات به همرزمانش گفته بود: با قمقمههای خالی حرکت کنید، چون ما به دیدار کسی میرویم که تشنهلب شهید شده است.
مهدی تجلایی، برادر علی در بهمن ۱۳۶۱، در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید و تا سال ۱۳۷۳ جنازهاش در منطقه عملیاتی باقی ماند. اما بالاخره پیکر مطهر مهدی به زادگاهش انتقال یافت، اما پیکر علی...
شیرینترین خاطره جنگ به نوشته شهید
حدود ساعت ۱۱ صبح روز تاسوعا (آبان ۵۹) بهاتفاق آخرین باقیمانده نیروهایمان که حدود ۱۶ نفر بودند؛ به سمت دروازه شهر سوسنگرد حرکت کردیم.
به برادران گفتم؛ به سمت جاده اهواز پیشروی کنیم، شاید بتوانیم جاده را بازکنیم. چهار روز در محاصره قرار داشتیم. روی جاده مشاهده تانکهای سوخته عراقی باورنکردنی بود!
در همان لحظات عدهای را مشاهده کردیم که از سمت اهواز به سمت سوسنگرد درحرکتاند. به تمام برادران گفتم، سنگر بگیرید و آمادهباشید که اگر عراقی باشند، همه را به درک واصل کنیم، اما پس از چندین بار مشاهده با دوربین، مشخص شد که آنها ایرانی هستند و چند نفر عراقی را اسیر کرده و به سمت ما میآیند.
وقتی نزدیکتر آمدند؛ مشاهده کردم، نیروهای سپاه تبریزند که به فرماندهی برادر ناصر بیرقی، خط محاصره را شکسته، با تمام صلابت و قدرت پیش میآیند.
دیگر سر از پا نشناخته درحالیکه ناصر و من بهطرف همدیگر میدویدیم، وقتی به هم رسیدیم، من اسلحهام را به هوا پرتاب کردم و ناصر را در آغوش گرفتم. هردو گریه میکردیم. همدیگر را در آغوش گرفته بودیم، روی جاده غلت میخوردیم بهطوریکه از جاده پایین غلتیدیم ولی نمیتوانستیم از همدیگر جدا شویم. بقیه بچههای تبریز بر روی من افتاده، مرا میبوسیدند. همه از خوشحالی گریه کردند، این شیرینترین خاطره جنگ برایم بود که قابل توصیف نیست.
فرمانده ای محبوب و مقبول
راوی: محمدعلی جعفری[1]
نه اینکه کسی شهید علی تجلایی را به فرماندهی شهر منصوب کرده باشد، شهید تجلایی با خصوصیاتی که داشت، ازجمله مدیریت ذاتی، شجاعت، شهامت، هوش و ذکاوت بالایش، سبب گردید؛ رزمندگان باقیمانده در شهر (سوسنگرد) او را به فرماندهی خود برگزینند و علی هم با همه توان، هدایت مقاومت را در داخل شهر بهخوبی انجام داد و توانست حدود سه روز شهر را که در محاصره دشمن بود حفظ کند و دشمن را شکست دهد.
نجات گردان از محاصره
روای: سرلشکر رحیم صفوی[2]
شب قبل از عملیات (فتحالمبین)، ما چند دسته آر.پی.جی.زن و تیربارچی از تیپ ۲۵ کربلا را به فرماندهی مرتضی قربانی به سراغ ۲۰۰ دستگاه تانک (عراقی) فرستادیم. آنها وسط تانکها رفتند و شروع کردند از نزدیک تانکها را زدند.
شش دستگاه تانک که زده شد، آنها شروع به عقبنشینی کردند. البته دو گردان از تیپ ۸ نجف اشرف؛ یک گردان به فرماندهی علی تجلایی و یک گردان هم به فرماندهی حمید باکری از پشت ذلیجان آمده بودند که با آمدن واحدهای زرهی دشمن، گردان تجلایی در محاصره قرار گرفت.
تجلایی گردان را از محاصره تانکها خارج کرد و نیروها را از محاصره نجات داد و دشمن را دور زد و مجدداً به همین واحدهای زرهی حمله کرد.
کار تجلایی کار خارقالعادهای بود. او فرمانده ای شجاع، خردمند و بسیار مؤمن بود.
منابع:
[1]معبودی، جلال، اطلس لشکر سیویک عاشورا در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۲۶، ۲۷، ۱۶۰، ۱۶۱.
[2]اردستانی، حسین، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از سنندج تا خرمشهر: روایت: سید یحیی صفوی (جلد اول)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۹۹، صفحات ۴۱۰، ۴۱۱.
نظر شما