یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۷
کتابفروشیِ کوله‌پشتی؛ کاری فرهنگی اما بدون درآمد، بیمه و آینده!

یک دانشجو که به‌صورت کوله‌پشتی و سیار در سطح شهر ایلام مبادرت به فروش کتاب می‌کند، می‌گوید: متاسفانه در اغلب موارد، نگاهِ کسانی که برای فروش کتاب‌هایم به آنها مراجعه می‌کنم، تحقیرآمیز، توهین‌آمیز و گاهی هم سرکاری است، انگار کارِ خلافی انجام می‌دهم؛ من فقط یک کتابفروشِ سیار با تحصیلات دانشگاهی هستم، آیا این کار گناه یا جرم است؟!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ایلام، ماسکی بر صورت و دسته‌ی کیفی سیاه و سنگین در مشت دارد. بطری کوچک آب معدنی را به زور در جیب ساک جا داده و در دست دیگرش چند جلد کتابِ فال، طالع‌بینی و آشپزی و روانشناسی و رمانی عامه پسند دارد. برای فروش کتاب‌هایش وارد اداره شده. دعوتش می‌کنم روی صندلی بنشیند. می‌نشیند. خسته به نظر می‌رسد. خیلی حرفه‌ای کتاب‌ها را روی میزم می‌چیند و با رعایت فاصله‌ی اجتماعی، پرانگیزه و مشتری‌مدار، به معرفی ظاهری و محتوایی کتاب‌ها می‌پردازد و بعد ساکش را باز می‌کند... کتاب‌ها بازاری‌اند و عامه‌پسند. رمان‌های عاشقانه و روانشناسی‌های زرد و ... . متأسفانه هیچکدام از کتاب‌هایش به کارم نمی‌آید و در حوزه مطالعاتم نیست. به ناچار و برای احترام هم که شده چند جلد کتاب از او می‌خرم. کارتخوان سیار هم همراهش است. می‌گوید: نمی‌توانم تخفیف بدهم. کارت می‌کشم...خیلی خوشحال می‌شود. می‌تواند سوژه گفت‌وگویی متفاوت باشد. از او قول گفت‌وگویی در حوزه کاری‌اش را می‌گیرم، استقبال می‌کند، اما چند شرط می‌گذارد که نام و تصویر و محل زندگی‌اش ناشناس و پنهان بماند و گفت‌وگو به صورت مکتوب باشد. به او قول می‌دهم. قبل از رفتن او را به سایر همکارانم معرفی می‌کنم. چند روز بعد حدود 30 سؤال برای گفت‌وگو با چند برگ کاغذ در پاکتی می‌گذارم و به همراه چند عنوان از کتاب‌هایم (البته بدون امضا) به او می‌دهم. کتاب‌ها را با دقت بررسی و با تعجب از من تشکر می‌کند و قول می‌دهد که پاسخ پرسش‌ها را برایم بیاورد. چند روز می‌گذرد و خبری از پاکت نیست. نا امید و بی‌خیال می‌شوم. اما بعد از چند روز به اداره می‌آید و پاکتی در بسته به من می‌دهد از او تشکر می‌کنم. از کتاب‌های تازه‌اش می‌گوید... این بار باز هم کتابی از او می‌خرم. خداحافظی می‌کند. پاکت را باز می‌کنم... به‌جز چند سؤال، به همه سؤالات پاسخ داده. بعدازظهر سر فرصت، پاسخ‌ها را تایپ و تنظیم و با رعایت اصل امانتداری، ویرایش می‌کنم که حاصلش این گفت‌و گو در مقابل شماست.

آیا فروش کتاب به صورت کولبری مقرون به صرفه است؟

راستش خیلی به صرفه نیست، اما چاره‌ای ندارم. مجبورم برای گذران زندگی و امرار معاش و هزینه‌های دانشگاه، کتاب بفروشم.

به نظر شما فروش کتاب به صورت سیار یک شغل محسوب می‌شود؟

شغل؟ نه. به نظرم کتابفروشی سیار، کاری فرهنگی، بی‌درآمد و بدون بیمه و بی‌آینده است! همراه با درد و کوفتگی بدن و استخوان و خستگی مفرط.

اغلب مخاطبان شما چه کسانی هستند؟

اغلب عموم مردم، زنان خانه‌دار، راننده‌ها، مغازه دارها، دختران و پسران.

از مشکلات این کار بگویید.

همه‌اش مشکل است. از درد کمر و دیسک گردن و قوز پشت و گرفتگی عضلات مشت و انگشت و شانه گرفته تا خستگی و گرما و سرما و حتی توهین‌ها و رفتارهای نامربوط و نامناسب اجتماعی که نمکی می‌شود بر دردهای جسمی ام. گاهی شب‌ها از شدت درد خوابم نمی‌برد.

لطفاً بیشتر توضیح بدهید.

اغلب افرادی که برای خرید کتاب‌هایم به آنها مراجعه می‌کنم، نگاهشان تحقیرآمیز و توهین‌آمیز و گاه سرکاری است. انگار کارم خلاف است. من فقط یک کتابفروش سیارم با تحصیلات دانشگاهی. آیا این کار گناه یا جرم است؟

فروش روزانه‌تان چه‌قدر است؟

بستگی دارد، از 100 هزار تومان گرفته تا کمی بیشتر و زیادتر. قبل از کرونا تا 350 هزار تومان هم در روز کتاب می‌فروختم. اما کرونا که آمد و گرانی اقلام و سختی زندگی معیشتی مردم زیاد شد، خرید کتاب خیلی کم شده و اغلب دوستانم به شهرهایشان برگشته‌اند و کسی هم حوصله‌ی خواندن کتاب ندارد، چون اولویت زندگی مردم نان و غذا و قسط و وام است.

کرونا بر فروش کتاب چقدر تاثیر گذاشت؟

خیلی به ما ضربه زد. همین‌قدر که بر تمام ابعاد زندگی مردم تاثیر گذاشته است. قبل از شیوع بیماری کرونا می‌توانستیم وارد جمع‌ها و فضاهای شلوغ و پارک‌ها شوم و کتاب‌ها را از داخل کوله دربیاورم و به مردم عرضه کنم و نشان دهم. اما الان همه از هم فرار می‌کنند و امکان باز کردن کوله‌ام را هم ندارم و به کسی هم که نزدیک می‌شوم، فرار می‌کند.
 

پس چطور کتاب‌ها را می‌فروشید؟

به ادارات و مغازه‌ها و سوپرمارکت‌ها و پاساژها و گاهی وقت‌ها در پارک‌ها می‌روم.

کتاب‌ها را از کجا تهیه می‌کنید؟

معمولاً با چند کتابفروش و ناشر و مؤلف آشنایی مختصر دارم و کتاب‌ها را به صورت امانی در اختیارم قرار می‌دهند و بعد از فروش 30 تا 40 درصد قیمت پشت جلد را به من می‌دهند.

اغلب مشتری‌ها چه کتاب‌هایی را می‌خرند؟

کتاب‌های فال و طالع‌بینی، آشپزی و روان‌شناسی و مثبت‌اندیشی و کتاب‌های کودک و نوجوان و بعضی از کتاب‌های شعر کُردی شاعران ایلامی و کرمانشاهی و کردستانی.

مشتری کتاب‌هاتان چه کسانی هستند؟

زنان خانه‌دار و زنان و مردانی که به خواندن کتاب علاقه دارند و گاهی وقت‌ها هم بچه‌های و نوجوانان. گاهی اوقات‌ هم دانشجویانی که کتاب‌های ارزان می‌خرند.

به نظر شما کتابفروشی کوله‌پشتی می‌تواند به توسعه فرهنگ کتابخوانی در جامعه کند؟

چرا که نه. کار من یک جور کار فرهنگی است. معرفی و فروش سیار کتاب به خواننده‌هایی که امکان دسترسی یا حوصله رفتن به کتابفروشی‌ها را ندارند، بر عهده من و امثال من است. کاری سخت و خسته‌کننده و کم‌درآمد. اما به نوعی در معرفی فرهنگ کتاب و کتابخوانی، کمک می‌کنم.

تاکنون با مقاومت و مخالفت کتابفروشان روبه‌رو شده‌اید؟

راستش بله. چند بار. اما هر کس کار خودش را انجام می‌دهد و روزی و رزق خدا فراوان است و همه به یک اندازه بر سر سفره روزی خدا نشسته‌ایم.

تاکنون از ادارات و نهادهای فرهنگی و متولی امر از شما حمایتی شده است؟

خیر، تاکنون هیچ حمایتی از من نشده است. حتی چند بار هم به ادارات فرهنگی مراجعه کردم، اما کسی از من و کتاب‌هایم استقبال نکرد و با سرخوردگی بیرون آمدم.

آیا همکاران دیگری هم دارید؟

بله. ما چند نفر دانشجو هستیم که دو نفرمان اهل همین استان و سه نفر دیگر از استان‌های همجوار به ایلام می‌آیند و در یکی از محله‌های حاشیه‌ای شهر ایلام خانه‌ای اجاره کرده‌ایم. البته الان دانشگاه تعطیل است و قبلاً در خوابگاه کتاب‌ها را با هم جاسازی می‌کردیم تا برای کسی مزاحمت نداشته باشیم و از طرفی مخالفتی هم نداشته باشد.

خانواده‌هایتان از کارتان خبر دارند؟

راستش نه. دوست ندارم که بر دغدغه‌ها و نگرانی‌هایشان اضافه کنم. چون وضعیت مالی خوبی نداریم و از طرفی هم دلم نمی‌خواهد بار مالی اضافی به خانواده‌ام تحمیل کنم.

واکنش همسایه‌ها چیست؟

اول خیال می‌کردند هر روز به دانشگاه می‌رویم. حالا که دانشگاه‌ها تعطیل شده، با تعجب و تردید به ما و ساکم نگاه می‌کنند و گاهی هم با شک به ساک‌هامان خیره می‌شوند. انگار همسایه‌ی قاچاقچی دارند!

این کار که خیلی جای نگرانی ندارد...

چرا ندارد؟ برخوردهای توهین و تحقیرآمیز و مزاحمت‌ها و متلک‌ها و سر کار گذاشتن‌ها همه و همه نگران‌کننده است و آسیب‌های پنهان اجتماعی که امثال من و سایر دختران کتابفروش را تهدید می‌کند؛ آسیب‌هایی که نگفتنش بهتر است.

درست است. چه توقعی از ادارات فرهنگی و متولیان امر دارید؟

راستش از ادارات فرهنگی هیچ توقعی ندارم. چون آنها خودشان با تمام امکانات و گستردگی نیروی انسانی و اعتبارات و بودجه در کار خودشان مانده‌اند! اما اگر بشود ادارات کار و فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه‌های عمومی، کار و تلاش ما را به عنوان یک شغل مورد تایید قرار دهند و ما را بیمه کنند، بهتر می‌توانیم در اشاعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی مفید واقع شویم.

خودتان اهل مطالعه هستید؟

بله. معمولاً هر وقت فرصت کنم حتماً کتاب می‌خوانم.

لابد از کتاب‌های داخل ساک همراهتان؟

بله. هم دانش و معلوماتم زیاد می‌شود و هم در معرفی محتوا و موضوع کتاب به مشتری بهتر می‌توانم عمل کنم. اما راستش را بخواهید خیلی وقت است که دل و دماغ کتاب خواندن ندارم. چند ماه است که از خانواده‌ام بی خبرم و دلم برای شان تنگ شده است.

آیا می‌دانید کارتان نوعی ترویج کتاب و کتابخوانی است؟

بله، اما چه فایده؟! بعضی‌ها خیال می‌کنند که بدبخت و بیچاره‌ام و با نگاه ترحم‌آمیز و از سر دلسوزی به من نگاه می‌کنند و کتاب می‌خرند. گاهی وقت‌ها هم می‌خواهند به من صدقه بدهند که دلم می‌خواهد بمیرم.

سخنی پایانی شما در این گفت وگو چیست؟

سخن و حرف که پایان ندارد! مثل همین زحمتی که من و امثال من می‌کشیم. دلم می‌خواهد همه مردم کتابخوان باشند و خریدن کتاب یک کار سطحی و شعاری نباشد. امیدورام کرونا از بین برود و همه، شغلِ کتابفروشی سیار را قبول کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها