سه‌شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۷
قیمت سبزی

دهمین شماره پرونده «قاب روایت»‌ به معرفی مرتضی شیخ می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ پاسداشت یاد و نام بزرگان و مفاخر کشور راهی است برای الگوسازی؛ راهی که کمک می‏‌کند جوانان با زیست علمی و شخصی این عزیزان آشنا شوند و با الگوگیری، راه پُرتلاش و پُرافتخار آن‌ها را ادامه دهند. بنیاد ملی نخبگان از چندسال قبل اقدام به برگزاری مراسم تکریم از نخبگان و مفاخر معاصر ایران‌‏زمین در سراسر کشور کرده است که گزارش آن در بولتنی به نام «طواف شمع» و نشریه­‌ای به نام«هنرنامه» منتشر شده است. بازخوردهای این اتفاق مبارک باعث شد تا خبرگزاری کتاب ایران با همکاری بنیاد ملی نخبگان تصمیم به درج برشی از زندگی شخصی و حرفه‌‏ای این بزرگان زیرِ نام «قاب روایت» کند. این مجموعه به قلم «محسن شاه‌رضایی» نوشته شده و تقدیم به خوانندگان فرهنگ‏‌مدار خبرگزاری کتاب ایران می‏‌شود.

متن این شماره قاب روایت به شرح زیر است:
محله‌ای شلوغ و پرجمعیت بود و مغازه میوه‌‏فروشی از صبح تا شب باز. مشتری‌ها دایم در رفت‏وآمد و خرید بودند. در این ‏میان، رفتار یکی از آن‌ها عجیب بود و در نظر جوان فروشنده ناخوشایند. او مردی موتورسوار بود که آخرهای شب پیدایش می‌شد و موتورش را گوشه‌ای پارک می‌کرد، گشتی در مغازه می‌زد و قیمت‌های میوه و سبزی را در دفتری یادداشت می‌کرد و بی‌آنکه خریدی کرده باشد می‏‌رفت. مغازه‌دار تصور می‌کرد شاید بازرسی، مأموری، کسی باشد که چند شب یک‏بار می‌آید و قیمت‌ها را برانداز می‌کند و می‌رود. بالاخره طاقت نیاورد و یک شب اعتراض خود را نشان داد. موتورسوار با مهربانی نگاهی به او انداخت و گفت: «پسرم، من به‏ تازگی در این محله مطب زده‌ام و چون می‌خواهم برای مریض‌هایم غذا و میوه تجویز کنم، باید از قیمت‌ آن‌ها آگاه باشم تا نکند حرف نامربوطی به آن‌ها بزنم. تو که در این محله هستی و از وضع آن‌ها بیشتر از من آگاهی.» و بعد سری به‏ نشانه تأسف تکان داد. میوه‏‌فروش از این جواب موتورسوار به فکر فرو رفت و به ناگاه او را در نظرش فردی مهم و باارزش دید. جوان از حدس و گمان‌‏هایش پشیمان بود و شرمسار و این آغاز آشنایی او بود با دکتر مرتضی شیخ.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها