دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۰
نماد و نمادسازي در داستان

محمدرضا نظري داركولي منتقد ادبي: نماد كلمه‌اي است كه معنايي فراتر از جنس خود و حتي شايد معنايي غير از جنس خود روايت كند. گاهي اوقات هرچه بر مفهوم نماد تأمل شود پيچيدگي و ابهام آن بيشتر مي‌شود،تا حدي كه مفسر را در برابر معناهاي متفاوت و متناقض قرار مي‌دهد كه اين خود از ويژگي‌هاي رمز است._

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، محمدرضا نظري داركولي، نويسنده و منتقد ادبي: نماد كلمه‌اي است كه معنايي فراتر از جنس خود و حتي شايد معنايي غير از جنس خود روايت كند. گاهي اوقات هرچه بر مفهوم نماد تأمل شود پيچيدگي و ابهام آن بيشتر مي‌شود تا حدي كه مفسر را در برابر معناهاي متفاوت و متناقض قرار مي‌دهد كه اين خود از ويژگي‌هاي رمز است.

اگر بخواهيم براي نماد مثال بياوريم مي‌توانيم به قاب عكس زني كه  گريگوري سامسا در داستان مسخ كافكا به ديوار اتاق خود آويخته است و از آن با جان و دل محافظت مي‌كند اشاره كنيم كه پس از مسخ شدن گريگوري او باز هم از آن محافظت مي‌كند و نمي‌گذارد خواهرش قاب عكس را از اتاق او بيرون ببرد. در اين جا قاب عكس نماد مردانگي و شخصت مردانه گريگوري سامساست كه به زيبايي زن‌ها نمي‌تواند بي‌توجه باشد. پس اگر خواهرش پس از مسخ‌شدن او قاب عكس را از اتاق خارج مي‌كرد با اين عمل انگار مي‌خواسته بگويد كه گريگوري ديگر انسان و مرد نيست بلكه يك حشره‌ي بي‌احساس است. 

يكي ديگر از نمادهاي داستان مسخ وقتي به وجود مي‌آيد كه پدر گريگوري براي مجازات و تنبيه او سيب برمي‌دارد و با سيب او را آزار مي‌دهد. كافكا بدون ترديد آگاهانه به دست پدر گريگوري سيب مي‌دهد و پدر سيب‌ها را به سمت او پرتاب مي‌كند. در اين جا سيب اشاره‌اي به ميوه بهشتي و گناه آدم در بهشت كه سيب خورد و سيب عامل ترد آدم از بهشت شد است. يكي از سيب‌ها در بدن او فرو مي‌رود و زخمي علاج ناپذير مي‌شود چنان كه در نهايت باعث مرگ او مي‌گردد. زخمي كه در اثر سيب بر بدن گريگوري  مي‌ماند و هيچ‌وقت بهبود نمي‌يابد نماد ماندگاري گناه او است و اين كه هميشه اثر گناه و شايد در داستان مسخ شكست همراه با آدم است و تا مرگ با او مي‌ماند.


ـ نماد روح داستان است و نويسنده بايد در داستان روح بدمد!
ـ روح داستان ماندگاري و تحليل‌پذيري مطلب را به همراه دارد.
ـ هر مطلبي كه تحليل‌پذير باشد تفكربرانگيز و محرك است.
ـ هدف نهايي هر داستان تحرك بخشي به خواننده است.
ـ نماد اتفاقي به وجود نمي‌آيد، بلكه بايد آن را به وجود آورد.
در اين جا من تعاريف جديدي از نماد آورده‌ام كه اميدوارم براي نويسندگان جوان به معناهاي محركي سوق يابند.

نماد (Symbol)
شايد بهتر باشد قبل ار پرداختن به نماد تعريف كوتاهي از نشانه داشته‌ باشيم و شباهت و تمايز آن را با نماد بررسي كنيم.

نشانه
نشانه هرگونه دالي است كه بر مدلولي دلالت بنمايد. براي مثال: صداي آژير خطر نشان وقوع خطري براي عموم است. صداي آژير (دال) بر خطر و وقوع آن (مدلول) دلالت دارد. خميازه نشان خستگي و نياز به خواب آدم است. در اين جا خميازه (دال) بر خستگي و نياز آدم به خواب (مدلول) دلالت دارد. نشانه قراردادي است و هميشه بر مفهومي مشخص دلالت دارد و براي همه معنايي واحد دارد. مثل اعداد رياضي و حروف الفبا.
اگر در اطراف خود دقيق شويم نشانه‌هاي بسيار زيادي از اين دست خواهيم ديد.

مهمترين شباهتي كه ميان نشانه‌ و نماد وجود دارد اين است كه هر دوي آن‌ها حامل معنا و پيام هستند يعني دال‌اند و بر مدلولي دلالت دارند. اما تمايزي نيز ميان‌شان وجود دارد و آن اين كه نشانه هميشه قابل تحليل و درك است،اما نماد در مواردي رمز است و ارزش رمز در حقيقت تحليل نشدن آن است. حال اين كه در همين ماهيت خود گوياي مطلبي است كه موفق هم بوده و تحليلي چند سويه دارد.


نمادهاي شخصي در داستان
نمادهاي شخصي نمادهايي هستند كه نويسنده با هدف بيان مطلبي خاص و فراتر يا غير از عين كلمه با كاشتن كلمه‌اي در ميان جملات داستان خود به وجود مي‌آورد. اين نمادها كلمات معمولي‌اي هستند كه فقط نويسنده با ابتكار خود آنها را در موقعيتي خاص قرار مي‌دهد و آن موقعيت خاص كه در داستان محل بكارگيري كلمه نمادين است باعث مي‌شود از آن كلمه‌ي معمولي معنايي فراتر از خود يا غير از خودش القا شود و به عبارتي تبديل به نماد شود.

طريقه‌ي به وجود آوردن نماد در داستان (نمادسازي در داستان) براي به وجود آوردن نماد در جمله بايد معناي تمام اجزاي جمله را به كار گيريم.

يعني اگر كلمه‌اي را مي‌خواهيم نماد قرار دهيم بايد كلمات قبل و بعد از آن را در نظر گرفته و از معناي آن‌ها بهره بگيريم تا كلمه‌ي مورد نظر به معنايي برسد كه فراتر از معناي خود يا غير از معناي خودش باشد.

يعني به عبارتي نويسنده بايد در چيدن كلمات و پرداخت جملات دقت بالايي به خرج دهد و آگاهانه هر كلمه را در جاي خود قرار دهد. چنان كه اگر مي‌خواهد مطلبي را با نماد بيان كند كلمه‌اي به عنوان سوژه در نظر بگيرد كه در بيان آن مطلب توانايي ويژه‌اي داشته باشد، يعني به عبارتي آن كلمه در حد امكان نزديك‌ترين معنا را به معناي مطلب مورد نظر داشته باشد. سپس كلمه‌ي سوژه را در ميان كلماتي قرار دهد كه به بيان و قدرت معناي آن كمك نمايند. يعني به گونه‌اي شايد مكمل معناي كلمه‌ي سوژه باشند و در معناي مطلب مورد نظر نويسنده مؤثر قرار گيرند. شايد بتوان گفت كه اين كلمات قبل و بعدِ از كلمه سوژه كلماتي قرباني هستند كه بيشتر از اين كه به بيان معناي خود بپردازند مكمل معناي كلمه‌ي سوژه قرار مي‌گيرند و براي بيان معناي خود خاموش مي‌مانند تا كلمه ي سوژه بتواند هر چه بيشتر جلب توجه و القاي معنا كند.

براي مثال آب نماد مرز بين اين دينا و آن دنياي وعده داده شده‌ي آخرت است. در داستان زيباترين طريق جهان نوشته‌ي گابريل گارسيا ماركز مرده‌اي را مي‌بينيم كه در آب افتاده است. مرده هيكلي فراتر از معمول بزرگ دارد. مردمي كه آن را يافته‌اند و با هزار زحمت و دشواري از آب بيرونش مي‌كشند به دليل بزرگي جثه‌ي او نمي‌توانند در قبر دفن‌اش كنند. در اين داستان ماركز، اول آب را مي‌بينيم كه نماد برزخ و جدايي از بودن كسي كه در آن افتاده است، مي‌باشد. آدمي كه هيكل بزرگي دارد و در آب افتاده نماد فرهنگ به نيستي رفته امريكاي لاتين است. فرهنگي كه با هجوم فرهنگ اسپانيايي در حقيقت به نيستي رفته است. اما هيكل بزرگ او نيز نشان از با ارزشي اين فرهنگ است. حال اين كه مردم آمريكاي لاتين نمي‌توانند آن را هضم كنند و نمي‌توانند ارزش و زيبايي آن را درك كنند. به همين دليل است كه نمي‌توانند براي بار دوم اين فرهنگ غني خود را در خاك آمريكاي لاتين جاي دهند. اما در نهايت ماركز انگار اميدوار بوده است. در اين داستان نمادهايي را مي‌بينيم كه در كنار هم ديگر به معنا نمي‌رسند. و همان‌طور كه گفتيم مكمل همديگر هستند. نمادهاي آب، مرده عظيم جثه، خاك كه نماد وجود و اين دنيا است و مردم آمريكاي لاتين كه چهره‌ي مرده را خيلي سخت تشخيص مي‌دهند. در ابتدا او را غريبه مي‌پندارند، چرا كه فرهنگ امريكاي لاتين سال‌هاي زيادي است كه در ميان مردمش نيست. اما در نهايت مي‌بينيم كه حس شناختي نسبت به او در همه حاضرين بيدار مي‌شود.
نكته: اگر براي ساخت نماد كلمه‌ي سوژه‌اي در نظر گرفتيم و آن را در ميان كلمات جمله‌اي كاشتيم اما كلمات پيشين و پسين كلمه سوژه خود را در اختيار معناي آن قرار ندادند، چنان كه كلمه‌ي سوژه‌ در ميان معناهاي آن‌ها ضعيف و بي‌رنگ و غيرقابل درك شود، بايد از شيوه‌ي پيشوند و پسوند استفاده كنيم. اين شيوه نمادسازي پيشوند و پسوند گذاشتن براي كلمه‌ي سوژه است كه من آن را شيوه‌ي پيشوند و پسوند مي‌خوانم. در اين شيوه كلمه‌ي سوژه معناي لفظي خود را دارد و به تنهايي فقط معرف معناي خودش است. اما وقتي ما به آن پسوند يا پيشوند مي‌افزايم كلمه‌ي سوژه ديگر دگرگون مي‌شود و همان معنايي را كه مورد هدف ماست چه بسا كه خلاف معناي لفظ مفرد خويش باشد القا مي‌كند. براي مثال در داستان كوتاه تخت‌جمشيد (از نوشته‌هاي خودم) ما كلمه‌ي خرماي سياه را داريم كه نماد عزا و شوم بودن است. حال اگر پسوند سياه را خرما نمي‌افزوديم چنين نمادي نمي‌شد چرا كه خرما ميوه‌اي گرم و شيرين است. در همين داستان كوتاه (تخت‌جمشيد) من اصطلاح سفره‌ي سفيد را هم آورده‌ام كه نماد كفني است كه مادر بر روي سربازها مي‌كشد. اگر پسوند سفيد به سفره اضافه نمي‌شد نيز چنين معنايي از آن القا نمي‌گشت و سفره نمي‌توانست نماد كفن قرار گيرد. در شيوه‌ي پيشوند و پسوند براي نماد سازي پسوند بيشتر از پيشوند كاربرد دارد، چرا كه در نثر و داستان جمله به روايت به معنا مي‌رسد و همه‌ي كلمات در تنگ هم ديگر به جلو پيش مي‌روند.

اگر مثالي براي پيشوند و نمادسازي با شيوه پيشوند بخواهيم بياوريم مي‌توانيم به اصطلاح «موي زبان» اشاره كنيم كه نماد آزاد و تحمل كسي يا چيزي است.

كلمه‌ي نمادين در ميان كلمه‌هاي ديگر جمله به معناي كامل مي‌رسد و كلمه‌هاي پيشين و پسين كلمه‌ي نمادين بايد به خدمت تكميل معناي كلمه‌ي نمادين درآيند.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • ۱۰:۲۹ - ۱۳۸۹/۰۳/۲۷
    با سلام مطالب شما در مورد نماد و سمبل جالب و قابل توجه بود در عین حال اگر به معرفی نماد های جدید و معانی مختلفی که از انها استنباط میشود را نیز مثالی میزدید بهتر می شد..مانند ایینه که در قدیم نماد پاکی و الان بازتاب افکار شده است

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط