پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸ - ۱۴:۰۰
معاني چهارگانه اخلاق در فلسفه

كتاب «فلسفه اخلاق و مباني رفتار» نوشته منوچهر صانعي دره‌بيدي از سوي انتشارات سروش تجديد چاپ شد./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اثر حاضر، مطالعه‌اي است تحقيقي در اصول و مسائل اخلاقي از ديدگاه متفكران غربي كه به ترتيب تاريخي ارائه مي‌شود.

افلاطون، كه بدون ترديد نخستين تدوين كننده نظام فلسفي مغرب زمين است، دو مساله اساسي را به عنوان عمده‌ترين و شايد تنها مسائل تفكر فلسفي اعلام كرد. اول، تحقيق در مباني شناخت و دوم، تحقيق در مباني رفتار. اين دو مساله از زمان افلاطون تا امروز تحت عناوين تقسيم عقل به نظري و عملي يا «حكمت نظري» و «حكمت عملي» مورد تحقيق فيلسوفان غربي بوده است. خود افلاطون در تقسيم مراتب شناخت به چهار مرحله پندار، احساس، استدلال و شهود، شناخت اصول اخلاقي را در بالاترين مرتبه يعني در مرتبه بالاتر از استدلال كه همان مقام شهود است، قرار داد. قرار داشتن علم اخلاق در بالاترين مرتبه به دو معناست؛ اول اين كه علم اخلاق دشوارترين علوم است و دوم اين كه مهمترين يا شريف‌ترين علوم است.

بر اساس مطالب کتاب، پس از افلاطون، شاگرد بلافصل او ارسطو، در علم اخلاق سه كتاب نوشت. اگر حكمت سياسي يا علم سياست را هم بخشي از اخلاق به حساب آوريم (كه البته بايد آن را بخشي از اخلاق به حساب آورد و حداقل نظر افلاطون و ارسطو چنين بوده است)، در اين صورت آثار اخلاقي ارسطو به چهار فقره مي‌رسد كه از اين ميان «اخلاق نيكوماخس» او حتي امروز يكي از مهمترين منابع حكمت عملي است.

پس از افلاطون و ارسطو، رواقيان به حكمت عملي عنايت كامل داشتند و در اين زمينه آرا و نظريات بديع از خود بر جاي نهادند. در قرون وسطي به موجب سلطه مباني فقهي كليسا بر فرهنگ مغرب زمين، تقريبا اثر چشم‌گيري در حكمت عملي به‌وجود نيامده است. بعد از سلطه كليسا در آغاز عصر جديد، با عطف توجه متفكران جديد غربي به سنت فلسفي غرب به عنوان ميراث يونان و عزل نظر از تعاليم كليسا، دوباره تحقيق در حكمت عملي رونق گرفت و متفكری چون كانت حدود نيمي از فعاليت و آ‌ثار فلسفي‌اش را وقف حكمت عملي كرد. قبل از كانت، اسپينوزا نام كتابي را كه حاوي مجموع آراي فلسفي او بود، اخلاق نهاد. مساله اصلی نویسندگان دایرةالمعارف فرانسه در قرن هجدهم نيز اخلاق بود. حدود سیصد سال اخير در اروپا و آمريكا، در حوزه فلسفه ايده ئاليستي آلمان هم در فلسفه تجربي/ تحليلي انگليسي و هم در تفکر عملگرای آمریکایی، مباحث اخلاق عمده‌ترين مباحثند و واژه‌هاي morals و ethics و مشتقات و تركيبات آنها عمده‌ترين واژه‌هايي‌اند كه در ادبيات فلسفي به چشم مي‌خورند.

پرسش از مباني رفتار و اصول اخلاقي يا به اصطلاح معروف حكمت عملي، اساسي‌ترين پرسش‌هاي فلسفي انسان است. سوالاتي نظير «چه مي‌توان كرد؟» يا «چه بايد بكنم؟» يا «چگونه بايد عمل و اقدام كرد؟» به يقين مقدم بر پرسش‌هاي اصولي و اساسي ديگر است، زيرا عملكرد يا «اقدام عملي» چيزي است كه انسان نمي‌تواند در مقابل آن وضعيت خنثي يا بي‌تفاوت اتخاذ كند. 
در جواب اين سوال كه «آيا زمين دور خورشيد مي‌گردد يا خورشيد دور زمين؟» مي‌توان گفت «به من چه مربوط!» اما در جواب اين سوال كه «بايد قوانين اجتماعي را مراعات كرد يا بايد نقض كرد؟» يا اين سوال كه «صبح در چه ساعتي بايد از خانه براي كار روزانه بيرون رفت؟» يا «روزي چند بار و هر بار چه مقدار بايد غذا خورد؟» و مانند آنها، نمي‌توان گفت «به من چه مربوط!» اين موارد و موارد مشابه ديگر، موقعيت‌هاي عملي است و انسان بايد تصميم بگيرد و اقدام كند. راننده يا بايد پشت چراغ قرمز بايستد يا بايد از آن عبور كند؛ شق سومي قابل تصور نيست. پس به سوال «چه بايد كرد؟» بايد جواب داد و اقدام كرد. لذا اين كه انسان چرا و چگونه و چه وقت و كجا و تحت چه شرايطي و با كدام اصول بايد اقدام كند، پرسش‌هايي اند كه متفكران غربي مطرح كردند و متناسب با شرايط حاكم بر زمان و مكان خود و بر اساس درك و تشخيص عقلاني خود به آنها جواب دادند.

بر اساس مطالب کتاب، واژه «اخلاق» به معاني گوناگون و حداقل به چهار معنا به كار مي‌رود:
1ـ به معناي مجموعه پند و اندرزها؛ كتاب نهج‌البلاغه، بخصوص بخش كلمات قصار آن، به اين معنا يك كتاب اخلاقي است.
2ـ به معناي سنت‌هاي جاري و متداول در جامعه؛ به اين معنا مي‌توان گفت اخلاق اسلامي، اخلاق مسيحي، اخلاق بودايي و جز آن چنين و چنان است.
3ـ به معناي تحقيق علمي در چند و چون عواطف يعني فضايل و رذايل اخلاقي؛ عواطف اخلاقي چگونه در انسان بروز مي‌كند، چگونه رشد مي‌كند يا رنگ مي‌بازد و منشا آنها چيست و مانند آن. اينجاست كه دقيقا مي‌توان از «علم» اخلاق سخن گفت. به اين معناي سوم، اخلاق با مباني و اصول جامعه‌شناسي، روان‌شناسي، زيست‌شناسي و حتي بعضي شعب پزشكي در آميخته است و با اين علوم، حتي با بخشي از طبيعيات در قالب فيزيك و شيمي ارتباط دارد.  امروزه مي‌توان گفت بسياري از علماي طبيعي در شاخه‌هاي مذكور علم اخلاق را بين خود تقسيم كرده‌اند و هريك به نحوي به آن ادعاي وراثت دارند.
4ـ پرسش از اصول و مباني رفتار؛ اينجا سخن از «فلسفه» اخلاق است. انسان در اقدامات روزمره خود بايد تابع چه اصولي باشد؟ حجيت و حقانيت اين اصول فرضي در چيست و از كجاست؟ اصولا چرا بايد در عملكردها تابع اصول باشيم؟ و پرسش‌هايي از اين قبيل.

كتاب حاضر، در هفت فصل به بررسي فلسفه اخلاق از زمان يونان باستان تا به امروز مي‌پردازد. عنوان فصول هفتگانه كتاب از اين قرارند: اخلاق مثنوي در حوزه سقراطي، اخلاق رواقي، انقلاب كپرنيكي در اخلاق، ميراث هيوم، اخلاق در حوزه اصالت معنوي آلماني، اخلاق از ديدگاه پديدارشناسان و اخلاق پويا.

در انتهاي اين اثر فهرستي از اصطلاحات اخلاقي نيز درج شده است.

از منابع مورد استفاده اين نويسنده در تدوين اين اثر مي‌توان كتاب‌هاي اراده معطوف به قدرت، فراسوي نيك و بد، چنين گفت زرتشت، عقل در تاريخ، روح‌القوانين، جمهور، تاريخ فلسفه، اخلاق، فلسفه رواقي، تاريخ تمدن، دوره آثار و افلاطون نيكوماخس را نام برد.

چاپ دوم كتاب«فلسفه اخلاق و مباني رفتار» در شمارگان 2000 نسخه، 362 صفحه و بهاي 40000 ريال راهي بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها