در داستانی با همین نام، نادانی فراگیر و طمع فردی، یک ضدقهرمان را به یک قهرمان تبدیل میکند و بعد سرنوشت دیگری برایش رقم میزند. طنز ناشی از یک موقعیت وارونه، لبخندی تلخ را به لب مخاطب میآورد و وی خلق قهرمان و سپس در هم شکستنش را به تماشا مینشیند.
«وقایعنگاری یک ماجرا در دهکدهای ملالانگیز» قصه دیگری از این مجموعه است که در آن اهالی روستا، حقیقت خود را در قصههای معلم روستا، بدون هیچ سانسوری میبینند و این مواجهه با واقعیت، برای آنان قابل پذیریش نیست.
«شاپریون» نام قصهای دیگر است که به توسعه تهاجمی شهرنشینی و همچنین نبرد با طبیعت اشاره دارد. در «اتاق نقاشی»، نویسنده داستان نقاشی را روایت میکند که سالها تلاش کرده است تا چهره مادر درگذشتهاش را که در خاطرههای دور به یاد میآورد، در طرحی تکرار کند. این کار برای او شبیه احضار روح مادرش از گذشته و جاودانگی بخشیدن به چیزی است که میداند هرگز تکرار نخواهد شد.
«بازی بعدازظهر» بیانگر جایگاه انسان امروزی است که شرایط، ارزشها و کرامت انسانی خود را فراموش کرده است.
«پولبازی» اعتراض محمد کشاورز به نظام سرمایهداری و پولی است و او به گذاشتن کلاه شرعی بر سر معاملات غیرقانونی اعتراض میکند. در «نقطه قرمز» سه برادر برای شکار کبک راهی کوه میشوند اما حین بازگشت، دیگر آن که بودند نیستند.
«مردی که همه چیز داشت» آخرین داستان مجموعه کلاهی که پس معرکه ماند است که به شرح حال یک زندانی دگرکیش میپردازد که حتی به شکل کلامی هم اجازه ندارد از آیین خود برگردد.
به گزارش ایبنا؛ محمد کشاورز مجموعهداستان «روباه شنی» را در سال ۱۳۹۵ نگارش کرد که در سی و چهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، بهعنوان کتاب سال ایران برگزیده شد.
نظر شما