یادداشت محمدرضا توکلی صابری، پژوهشگر، مؤلف و مترجم؛
آموزش زبان فارسی و سفارت فخیمه انگلیس!/ ايران گلستانى از اقوام گوناگون
محمدرضا توکلی صابری معتقد است: موضوع آموزش به زبان مادرى، به جاى زبان فارسى، كه گهگاه سازمانهاى داخل و خارج از ايران پيش مىكشند و رسانههاى غربى آن تبليغ مىكنند ابتدا توسط كانونهاى انديشه در آمريكا و اسراييل پيشنهاد و به طور وسيعى درباره آن تبليغ شد و اكنون دولت انگلستان از طريق رسانههايش از جمله بى بى سى پيوسته به آن مىپردازند.
چند سالى است که بى بى سى اين بلندگوى غير رسمى دولت فخيمه بريتانيا کارزار زبان مادرى را به راه انداخته است و هميشه گزارش و مطلبى در اين باره دارد. اينکه سازمانهاى فرهنگى و غيرسياسى وابسته به سازمان ملل متحد، مانند يونسکو و حتى خود سازمان ملل متحد تحت نفوذ کشورهاى غربى و به ويژه آمريکا است نيازى به مدرک ندارد. کافى است فقط به جهتگيرىهاى آن نگاه کنيم. يک نمونه اسفناک آن خوددارى سازمان ملل متحد از به رسميت شناختن عراق به عنوان آغازگر جنگ با ايران بود.
اينها همه به کنار خيلى جالب است که اخير فيلمى را بى بى سى در اينستاگرام خودش گذاشت که هريک از کارمندان سفارت فخيمه انگلستان جملاتى را به زبان لرى، کردى، گيلکى، ترکى به مناسبت روز زبان مادرى مىخوانند. به نظر مىرسيد که اين جملات را به احتمال با حروف لاتين روى صفحه کاغذى نوشته و در مقابل آنها گرفته بودند. جالبترين جنبه اين فيلم اين بود که صورت خوانندگان متن از بالاى بينى به بالا پوشيده شده بود و فقط بخشى از بينى و دهان و چانه آنها نمودار بود. علت پنهان داشتن هويت آن چه بود؟ اگر آنها دارند کار فرهنگى مىکنند چرا بايد صورتهايشان را بپوشانند.
اين کشورها در حالى که سعى دارند کشورهاى خاورميانه را به کشورهاى کوچکتر و ضعيفترى تجزيه کنند وقتى به مشکلات زبانى و ملى و فرهنگى خودشان مىرسد به وجه اشتراک خود با آنها تأکيد مىکنند تا وجه افتراق. کشور انگلستان که به نظر مىرسد يک زبان واحد دارد با اسکاتلند و ويلز که جزوى از آن است و به زبان گى ليک صحبت مىکنند، هيچگاه اجازه تدريس رسمى به اين زبانها را در مدارس کشور خود نداده است حتى وقتى در اسکاتلند براى جداشدن از انگلستان يا ماندن با آن کشور راىگيرى مىشد، همه سياستمداران بر وجه اشتراک انگليسىها و اسکاتلندىها تاکيد داشتند تا اسکاتلند از انگلستان جدا نشود. همان سياستمداران براى عراق تجويز ديگرى داشتند و دارند. يعنى تجزيه به سه بخش شيعهنشين، کردنشين و عربنشين. ايالتى مانند کاليفرنيا، به علت کثرت کسانى که به زبان اسپانيايى صحبت مىکنند و فرهنگ آمريکاى لاتين را دارند از نظر فرهنگى به هيچ وجه تشابهى با ايالت نيواورلئان که فرهنگ فرانسوى دارد يا آلاباما ندارد. با اين حال هيچيک از سياستمداران به اين تفاوت عمده اشارهاى ندارند و آنها را، به علت وجود زبان مشترک يعنى انگليسى، بخشى از ايالات متحده آمريکا مىدانند.
کشورهاى غربى خود که اين همه به تأکيد و تبليغ تدريس زبان مادرى در ايران مىپردازند. کارنامه سياهى در اجازه تدريس زبانهاى بومى در کشور خودشان دادند. انگليسىها در ابتدا بسيارى از مستعمرات بچهها را مىدزديدند و به انگلستان مىبردند تا مجبور شوند زبان انگليسى را ياد بگيرند و پس از چند سال آنها را به کشورهاى مستعمره بر مىگرداندند تا بتوانند مترجم آنها باشند و به بوميان انگليسى ياد بدهند. ميسيونرهاى مسيحى در استراليا و آفريقا و آمريکا انجيل را به زبان انگليسى براى بوميان آموزش مىدادند تا انگليسى ياد بگيرند. اسپانيايىها و پرتقالىها چنان قلع و قمعى از بوميان آمريکاى جنوبى کردند که فقط زبان اسپانيايى و پرتقالى زبان اين قاره شد. فرانسه تمام زبانهاى محلى را از ميان برد. اين کشورها اکنون که زبانهاى رسمى کشورهايشان فراگير شده است و رقيب جدى ندارد، به زبانهاى ديگر، اگر وجود داشته باشد، اهميتى نمىدهند چون قابليت رقابت ندارد. هم اکنون کودکان مسلمان فلسطينى در اسرائيل بايد از کودکى زبان عبرى را ياد بگيرند و آموزش آنها به زبان عبرى است.
در طى دو سه دو قرن و نيم گذشته آمريکايىها و کانادايىها دهها هزارکودک سرخپوست را به زور از خانوادههايشان جدا کردند و در مدرسههاى مخصوص بوميان آنها را وادار مىکردند که انگليسى ياد بگيرند و به انگليسى حرف بزنند. آنها را مجبور مى کردند تا لباسهاى بومى خود را به کنار بگذارند و لباسهاى غربى بپوشند. در کانادا به جاى نامهاى بومىشان شمارهگذارى شده بودند و با شماره آنها را خطاب مىکردند. در مدارس آنها را به اجبار به خواندن کتاب انجيل و خواندن دعاهاى مسيحى وادار مىکردند. شعار آنها اين بود که: «سرخپوست درون آنها را بکش، ولى انسان درون آن را نگهدار.» در اين مدارس اجبارى هزاران کودک به علت جدايى از خانواده، برخوردهاى نامناسب با آنها و تنبيهات مختلف مردند. اين مدارس در سال ١٩٩٨ در کانادا تعطيل شدند.
بسيارى از اين کودکان که اکنون در سنين پيرى هستند دولت کانادا را به خاطر اين رفتار غيرانسانى تحت تعقيب قرار دادند و ادعاى خسارت کردند. آنها گورستانهاى دسته جمعى اين کودکان را شناسايى کرده و علامتگذارى کردند. البته اکنون که اين دولتها به پيروزى قطعى و براى برانداختن کامل زبان و فرهنگ بوميان آمريکا و کانادا رسيدند، چهره انسانى به خود گرفتهاند و آنها را به حال خود گذاشتهاند. ولى مسئله اين است که پس از اين اقدامات آنها در فرهنگ غربى حل شدهاند لباس غربى مىپوشند و به زبان انگليسى حرف مىزنند و ديگر خطرى براى آنها ندارند. البته در مراسم سنتى خود لباس سرخپوستى مىپوشند و رقص سرخپوستى مىکنند ولى اين کارها تهديد امنيتى نيستند. اکنون اروپا سیر تجزیه جنگ و کشتار را پشت سر گذاشته و عملا آموزش زبانهاى محلى هیچ تهدیدی براى آنها به وجود نمىآورد و کسى در آرزوى تجزيه يک کشور و پيوستن آن به کشور ديگر نيست و وقايعى که در اوکراين اتفاق مىافتد به علت ترس روسيه از نزديک شدن ناتو به مرزهايش و اقدام پيشگيرانه به اين منظور است.
ادوارد شرلى، کارمند سيا که به طور مخفيانه در سال ١٩٩۴ سفر کرده است، در کتاب خود به نام «دشمن خود را بشناس» که در سال ١٩٩٧ منتشر شد. گفته است که بهترين روش مبارزه با دولت ايران نفوذ و اختلال و خرابکارى در آذربايجان دانسته بود. سفر اسحاق رابين به آذربايجان و سپس افتتاح سفارت اسراييل در باکو و سفارت آذربايجان در تلآويو را بايد از همين سياست نگاه کرد. سلطان علىاف، عضو کميته مرکزى حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروى و حاجى على اف کنونى از ترس بلعيده شدن جمهورى آذربايجان توسط ايران به ناتو پيوسته و پاى اسراييل را به کشورش باز کرده است. رجزخوانىهاى او در برابر ايران به پشتيبانى غرب و از همين ترس ناشى مىشود.
پس از حمله آمريکا به عراق و خودمختارى کردستان عراق و استقلال جمهورى آذربايجان پس از درهم پاشى اتحاد جماهير شوروى و ورود دستگاه سياسى اسراييل به اين دو کشور برنامههاى مفصلى براى تبليغات بر عليه ايران برنامهريزى شد که هدف آن تفرقه بين مردم ايران و سپس حمله نظامى و سرنگونى حکومت و تجزيه ايران به کشورهاى کوچکترى بود. غافل از اين که اين ملت چند هزار ساله به اين آسانىها مانند کشورهاى همسايه از هم نمىپاشد و مردم آنان پايههاى فرهنگى و اعتقادى و سياسى و تاريخى عميق و کهنى با همديگر دارند. دستگاههاى تبليغاتى کشورهاى ترک زبان همسايه همسو با دستگاههاى تبليغاتى آمريکا، انگلستان و اسراييل برنامه هماهنگى را در زمينههاى مختلف اجرا کرده اند و در دست اجرا دارند. يکى از آنها تبليغ همين طرح تدريس و آموزش به زبان مادرى است. فقط جمهورى آذربايجان نيست که چنين تبليغاتى مىکند. غرب از طالبانيسم، پانترکيسم، پانعربيسم، پانکرديسم براى تهديد و امتيازگيرى و درهم شکستن ايران استفاده مىکند. به اظهارات مقامات طالبان، سلطان اردوغان، سلطان علىاف، نتانياهو، بن سلمان، بارزانىها و سرمايهگذارىهاى آنها در اين زمينه توجه کنيد. همه اينها با اقليتهاى زبانى، دينى، و قومى خودشان مشکلات عظيمى دارند. چون فقط يک قوم بر کشورشان حکومت مىکند، در حالى که ايران گلستانى از اقوام مختلف است که هزاران سال با هم زندگى کردهاند.
نظر شما