محمدعلی دشتی متخلص به «فایز» یکی از این شاعران مردمی است که با سرودههای ناب و تراوشیافته از سینهای عاشق و هجرانزده، توانست مردمان جنوب را شیفته و واله دوبیتیهای خود کند تا جایی که میتوان به جرات گفت، او یکی از محبوبترین و ماندگارترین شاعران در حافظه جمعی مردمان جنوب است.
بدیهی است بسیاری از عاشقانههای او از دیرباز ورد زبان پیر و جوان است. فایز، شاعری تاثیرگذار در ادبیات عامه منطقه جنوب محسوب میشود. او آنقدر در ذهن مردم این منطقه پررنگ و برجسته است که آنها به تاسی از دوبیتیهای او برایش افسانهای ساز کردهاند. سیدقاسم یاحسینی، نویسنده و مورخ اجتماعی، این افسانهسراییها را عجیب نمیداند و بر این باور است: «شاعری که مردمی میشود، برای او داستان زیاد میسازند.» او در این سالها در کنار مطالعات اجتماعی و تاریخی و همچنین پژوهش در حوزه زنان و تاریخ، با رویکردی هرمنوتیکی و مدرن به تفحص و نقد شعر فایز، دوبیتیسرای شیدادل فراقدیده پرداخته است. نتیجه این پژوهشها تا پایان پاییز راهی بازار کتاب خواهند شد.
از حوزه مطالعات تاریخ اجتماعی به ادبیات و نقد و تحلیل شعر، آن هم شعر فایز دشتی توجه نشان دادید؛ دلیل این رویکرد چیست؟
تخصص من پژوهشهای تاریخی است؛ این حوزه با ادبیات گره خورده است. بهعبارت دیگر، نمیشود مورخ بود و با ادبیات بیگانه. ادبیات همیشه یکی از حوزههای موردعلاقه من بوده و هست. فایز که دیگر جای خود را دارد؛ شاعر مورد علاقه من است. از دید من، او آخرین نماینده شعر کلاسیک فارسی است. شاید به همین دلیل در چند دهه اخیر، فایزپژوهی و فایزشناسی رونق زیادی پیدا کرده تا جایی که آثار متعددی درباره این شاعر پدید آمده و در این میان، یکی دو کتابشناسی فایز و یکی دو مقاله با این محور هم به نگارش درآمده است.
چرا تاکید دارید فایز آخرین شاعر کلاسیک فارسیزبان است؟
فضا و ساختمان شعر فایز، به دنیای ماقبل مدرن تعلق دارد. هرچند اوایل دوران مدرن در ایران زیسته؛ اما شعر و صور خیال به کار رفته در کلامش به دنیای ماقبل مدرن تعلق دارد. نکته جالب اینجاست که مردم بومی هم به تاسی از دوران ماقبل مدرن برای فایز افسانهای ساختند که در این افسانه، فایز با پری ازدواج میکند و از او صاحب فرزندی هم میشود؛ به عبارت بهتر، فایز تاریخی را به ساحت اسطوره بردند و او را اساطیری کردند. بهطور طبیعی، اساطیری کردن اشخاص، یک پدیده متعلق به دنیای ماقبل مدرن است. در دنیای مدرن به قول ماکس وبر، جهان افسونزدایی میشود و دیگر در جهان، هیچ شاعری با پری ازدواج نمیکند؛ آخرین شاعری که این اتفاق در منطقه ما برایش افتاده، فایز است.
آیا این دلیل موجب شد به فایزپژوهی توجه کنید؟
از چند منظر ازجمله جامعهشناسی تاریخی، کنکاش و پژوهش در شعر فایز برای من جالب بود. با توجه به اینکه دیگر فایزپژوهان در بُعد نسخهشناسی و نسخهپردازی اشعار فایز، بیشتر کار کرده و کمتر به نقد ادبی، هرمنوتیک و نقد مدرن سرودههای وی پرداختهاند، این عامل به همراه عوامل دیگر موجب شد از 15 سال پیش کاری در این زمینه انجام بدهم.
یکی از نتایج این تصمیم، برگزاری کنگره «فایز دشتی» بود؛ خوشبختانه مقالات رسیده به این کنگره را تک به تک بررسی کردم و سپس به کوشش دکتر مشایخ در قالب کتاب جمعآوری شد؛ اما در این سالها با اینکه جسته و گریخته به این کتاب برمیگشتم اما به دلایلی مایل به چاپ آن نبودم تا سال 99 که تصمیم گرفتم کتابی را درباره زندگی و احوال استاد عبدالمجید زنگویی در قالب گفتوگو به رشته تحریر درآورم. استاد زنگویی از قدیمیترین فایزپژوهان منطقه است. او نخستین کسی است که براساس دستنویس و خط خود فایز، دیوان این شاعر را در انتشارات ققنوس چاپ کرده، کتابش در آثار بعدی بهعنوان یک منبع، همیشه مورد استفاده قرار گرفته است.
استاد زنگویی، انصافا سهم زیادی در بازشناسی شعر کلاسیک در منطقه دشتی، دشتستان و تنگستان دارد. 8 یا 9 اثر درباره شعر این مناطق پدید آورده است؛ اما با اینکه در کارنامه وی، نگارش 35 کتاب وجود دارد، اثری در خور شأن و معرفی خدمات این نویسنده و پژوهشگر بزرگ به ادبیات بومی منطقه، بهوجود نیامده؛ بنابراین تصمیم گرفتم، خودم این کار را انجام دهم و گفتوگو با این فایزپژوه برجسته را از 12 سال پیش شروع کردم؛ اما این کار سالها بعد بنا به دلایلی متوقف شد تا اینکه در سال 1400 در اوج شیوع کرونا از طریق شبکههای اجتماعی ادامه این گفتوگوها را با استاد زنگویی از سرگرفتم و ماحصل آن کتابی 500 صفحهای شد که «از فیض فایز» نام دارد و شرح احوال و زندگی و فایزپژوهی این نویسنده و پژوهشگر جنوبی را در برمیگیرد.
عنوان «از فیض فایز» به دو دلیل انتخاب شد؛ یکی به خاطر علاقه شدید استاد زنگویی به فایز و دیگری به خاطر اینکه عمده شهرت وی به دلیل فایزپژوهی است. علاوه برتصحیح انتقادی ترانهها و دوبیتیهای فایز، چندین اثر دیگر درباره این شاعر نوشته است.
این کتاب در چه مرحلهای قرار دارد؟
کتاب آماده چاپ است؛ اما هنوز ناشر یا حامی برای انتشار نیافتهام. امیدوارم کسی پیدا شود و این اثر فاخر را منتشر کند؛ چون هم تاریخ معاصر ادبیات ما را در برمیگیرد و هم شرح زندگی یکی از نویسندگان ادب این منطقه است. این چهره فرهنگی ایران بیش از نیمقرن از عمرش را مشغول پژوهش و گردآوری شعر شاعران کلاسیک استان بوشهر است. حسن این کتاب در این است که اتوبیگرافی است و در قالب گفتوگو تنظیم شده. حدود یک و سال نیم هم طول کشید تا آن را بنویسم.
ظاهرا غیر از این اثر، در این مدت دو کتاب دیگر درباره فایز به رشته تحریر درآوردهاید.
بله؛ این کتاب و برخی از مقالاتی که در دهههای 80 یا 90 در هفتهنامه «نسیم جنوب» و برخی از نشریات محلی دیگر درباره فایز منتشر کردم، دستمایه نوشتن این دو اثر شد. در این دو کار که یکی «فایز دشتی؛ از اسطوره تا وقعیت» و دیگری «فایز؛ شاعر کامخشک چشمتر» نام دارند، بهواسطه وسعت یافتن آثار بیشتری در وصف فایز دشتی و همچنین افزایش دانش خودم در حوزه تاریخشناسی اجتماعی و مباحث روانشناختی با رویکرد متفاوتتر و جدیدتری در سرودههای فایز غور کردهام و با نگاهی نو، علمی و بهدور از تکرار به افکار و اشعار فایز پرداختهام. این آثار را تا پایان پاییز منتشر خواهم کرد.
قرار بود که اول نام کتاب «فایز؛ شاعر کامخشک چشمتر» را «چشم تر و خشک لب» بگذارید، چه شد که از این انتخاب منصرف شدید؟
همینطور است، شاید چون «چشم تر و خشک لب» نام دیریابی بود، تصمیم گرفتم نام راحتتری را برای آن انتخاب کنم؛ اما آن نام را دوست داشتم؛ چون در عین اینکه زیبا بود، بخشی از یکی از دوبیتیهای خود شاعر بود.
پیشتر به افسانهای اشاره کردید که گویی به باوری رایج مردم بومی تبدیل شده؛ «ازدواج فایز با پری» چطور شد که مردم به محمدعلی دشتی، شخصیت اساطیری بخشیدند؟
ذهنیت عوام؛ ذهنیتی افسانهپرداز است. وقتی به شاعران کلاسیکی نظیر فردوسی و حافظ هم مینگریم، میبینیم عوام افسانههای زیادی برای آنها ساختند! چون ذهن ماقبل مدرن، ذهن اسطورهساز و افسانهپرداز بوده است. به عبارت دیگر، ذهن عوام در آن دوره با اسطوره نسبت داشته و به همین دلیل در دنیای ماقبل مدرن، جن حضور مستقیم و پررنگی در زندگی انسان داشته، در بیابانها غول وجود داشته، همه انسانها همزادهایی داشتهاند که با آنها زندگی میکرده است. درختها به انسانها آسیب میزدند، در کالبد گربه سیاه روح خبیثی نهفته بوده و از این دست تفکراتی که در روزگار فعلی جزو اوهام و خرافات دانسته میشوند، در آن دوران بازار گرمی داشته است.
البته همین عقبه ذهنی در این منطقه، همچنان متاثر از گفتمان دنیای ماقبل مدرن است. به طور طبیعی با توجه به اینکه فایز در سرودههایش از پری، نام برده و با شیطنت خاصی معشوق زیبارو و خوشاندام شعرش را به پری توصیف و او را برجسته کرده، به همین دلیل توده مردم آن روزگار افسانهای براساس سرودههایش، برای شاعر محبوب خود ساختند که همچنان هم به آن باور دارند.
بهطور طبیعی این افسانه که ساخته ذهن مردم است، نسبتی هم با خود متن فایز دارد. بدیهی است در رویکردهای هرمنوتیکی بین متن و تاویل متن، رابطه وجود دارد. حتی اگر مولف متن هم مرده باشد، تاویلی که از متن صورت میگیرد، با آن نسبت دارد. از این رو، قصههای زیبا و گاه زمختی از رابطه فایز با پری ساخته شد که اگر 20 یا 30 پیش محققی همت میکرد و با پیرزنان و پیرمردانی که آن زمان در منطقه دشتی و دشتستان زنده بودند، گفتوگو میکرد و قصههایی را که از فایز در سینه داشتند، جمعآوری میکرد، امروز گنجینه ارزشمندی از نظر جامعهشناسی تاریخی و روانشناسی اجتماعی از تخیل و ذهنیت عوام درباره فایز داشتیم.
اشاره کردید، فایز شاعر محبوبی در میان مردم بومی بهویژه روستاییان بود، از همینرو شعر او در میان آنها بهطرز چشمگیری فراگیر شد، از دید شما چه عواملی در این فراگیری دخیل بودند؟
سه عنصر موجب شد، شعر فایز، شعر تودهای (مردمی) شود؛ یکی نسبت فایز با پری، خودبهخود در نزد عوام جلب توجه کرد. دوم، رابطه پررنگی که فایز با شروه و شروهخوانی داشت موجب محبوبیت شعر او شد؛ این رابطه چنان عمیق بود که امروز به شروهخوانی، فایزخوانی هم میگوییم. اشعار ساده، دلنشین و عاشاقانه دردمندانه فایز به دل توده مردم نشست. مردم خسته از روزگار و جور آن، چشم خشکی آسمان و تنگدستی روزگار با شعرهای عاشقانه توام با غم هجران و فراق یار دل رنجدیده خود را با این اشعار آرام میکردند. با نوای نی و قلیانکشی. همین الان هم پیرمردها و پیرزنها در روستاها ترانههای فایز را از بر هستند و زیر لب زمزمه میکنند.
دلیل سوم تودهای شدن شعر فایز، راهیابی اشعار او در لالاییهای مادران بود که به شهرت آن در نزد مردم دامن زد. مادران غم و غصه روزگار خود را تبلوریافته در شعر فایز میدیدند و با فایزخوانی غم دل خود را بیان میکردند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا فایز مردمیترین شاعر کلاسیک منطقه ما در عصر قاجار بشود. بدون استثنا هیچ شاعری، به مردمی بودن و مردمی شدن فایز در این منطقه وجود ندارد. در حقیقت فایز تربیون صدای مردم بود.
از همین رو، صدها ترانه بهنام فایز در این منطقه جعل شده که اخیرا در این زمینه پژوهشی داشتم و متوجه شدم که بسیاری از این سرودههایی که منسوب به فایزیند، شعرهایی هستند که برساخته ذهن مردم در دوره حاضر است و این چیز عجیبی نیست! شما وقتی به رباعیات خیام نگاه میکنید، با با انبانی از رباعی و ترانه به نام خیام مواجه میشوید که به خیام نسبت داده شده اما بنا به پژوهشهای علمی که صورت گرفته، این رباعیات سروده خیام نیست. طبق این تحقیقات، از این شمار، زیر 20 رباعی فقط سروده خود خیام است ولی چون همه این رباعیات افکار و اندیشه خیامی را بسط دادهاند، به خیام منسوب شدهاند.
این اتفاق برای شاعران دیگری هم مثل عطار و مولانا هم اتفاق افتاده است؛ چون وقتی یک شاعر بین توده مردم محبوب میشود، از قول او شعر میگویند همین الان هم در فضای مجازی چقدر شعر جعلی به نام سهراب سپهری یا نیما پراکنده شده! چقدر جملات قصار از گفته علی شریعتی منتشر میشود! بیشک رسیدن به کنه این مساله به روانشناسی ادبیات نیاز دارد که چرا وقتی شاعری تودهای میشوند، به نامشان شعر میسازند؟!
دوبیتیهای فایز دشتی بر سبک و سیاق فهلویات است، آیا این ویژگی هم میتواند یکی از دلایل فراگیری شعرش در میان مردم باشد، چون فهلویات همواره در میان عامه محبوب بوده و هست!
در شعر فارسی، باباطاهر و فریدون و بعد هم فایز دشتی از بزرگترین سرایندگان فهلویات هستند. شاید این هم یکی از دلایل محبوبیت شعر فایز باشد. خوشبختانه در حوزه فهلویات، پژوهشهای عمیق و جامعی از سوی آرتور کریستین سن و عباس اقبالآشتیانی صورت گرفته که ماحصل کار این دو نفر، کتابی به نام «شعر و موسیقی در ایران قدیم» است که در سال 63 چاپ شده است. این کتاب اطلاعات خوبی در خصوص شعر ایران باستان به ما ارائه میکند.
در ایران باستان، شعر مقفی نداشتیم. شعرها هجایی بودند و با تکرار سیلاب وزن پیدا میکردند. همانطور که میدانید قدیمیترین، مردمیترین و باسابقهترین قالب شعر فارسی «ترانه» است و دوبیتی، رباعی و ترانه هم ساخت ایرانیهاست. تمام محققان بر این باورند که در عربی ما رباعی نداشتیم و اگر رباعی به شعر عربی وارد شده، تحت تاثیر شعر ایرانی است. طبق مطالعات و تحقیقات پژوهشگرانی مثل دکتر شمیسا، ما دست کم از دوره پارسها و اشکانیان دوبیتی و ترانه داشتیم.
برخی از محققان متاخر که تاریخ کمبریج را مینوشتند، معتقدند که قالب ترانه در دوران باستان از کشورهای چین و ژاپن به ایران آمده؛ چون آن زمان کشورمان با شرق آسیا تبادلات تجاری پررونقی داشته است. احتمالا از همین قالبی که امروز با عنوان هایکو آن را میشناسیم، ترانههای ایرانی شکل گرفته است. از اینرو من در بخشی از کتابم به رابطه هایکو و ترانه پرداختم و معتقدم که ترانه روستاییترین ژانر ادبیات فارسی است. کوتاه است و انتقال آن از حافظهای به حافظ دیگر راحتتر است. به همین دلیل ترانه در نقاط روستایی در مقایسه با شهرها بسیار رایج بوده؛ البته چون در روستاها کتابت وجود نداشته معمولا این ترانهها تحریف هم میشدند. نکته جالبی که در کتاب شمیسا درباره ترانه دیدم، این بود که در هند به آن «چهارقاچ» میگویند.
آیا فایز عارف هم بود؟
در بخش مفصلی از این کتاب به این مساله پرداختهام که آیا فایز عارف بود؟ سال 1399 کتابی به نام شرح احوال فایز دشتی از اسماعیل قهفرغی منتشر شد. در آن مدعی شده فایز عارف تمامعیاری است؛ هم در عرفان نظری و هم در عرفان عملی. از دید قهفرغی، تمام شعرهای فایز سیر الیالله دارد و معشوق مجازی شعر او را معشوق الهی دانسته و تلاش کرده تا یک رویکرد صد درصد عرفانی به شعرهای فایز بدهد؛ بنابراین در کتابم فصلی بازکردم با عنوان «تنانگی و تنانه (اروتیک)سرایی در شعر فایز». سالها پیش جلال خالقیمطلق در مقالهای مفصل که در مجله «ایرانشناسی» با عنوان «تنانهسرایی در شعر فارسی» منتشر کرد، این مقاله از ویس و رامین گرگانی شروع شد تا زهره و منوچهر ایرج میرزا. او در این مقاله، تنخواهی و تنانگی را در شعر فارسی در سیر تاریخی چندصدساله به اجمال مورد بررسی قرار داد. بعد از خواندن این مقاله، آمدم و تنانگی و تنانهسرایی را در شعر فایز بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که به قول باباچاهی، عرفان فایز، عرفان خاکی است.
معشوق او، معشوق زمینی است و به هیچ طریقی و با هیچ رویکرد هرمنوتیکی نمیتوانیم سرودههای فایز را عرفانی جلوه بدهیم، چون همه دلبستگیها، دردمندیها و دلتنگیهایش از نرسیدن به وصال یار زمینی است. البته در 4 یا 5 درصد سرودههایش گلهها و گفتوگوهایی با خدا درباره روز قیامت، روز الست و... دارد اما نمیتوانم مدعی شوم که او عارف است!
نکته جالبی که در این فصل به آن پررنگ پرداختهام این است که فایز از معدود شاعرانی است که به مفاهیم مذهبی، جلوههای اروتیکی و تنانگی داده است؛ او گردن معشوق را به مطلع فجر، زلف معشوق را به لیلهقدر و صورت سفید او را به مصحف (قرآن) تشبیه کرده و 25 ترانه را با این رویکرد سروده. همچنین او در این دوبیتیها لب یار را به چشمه کوثر و خال یار را به کعبه تشبیه کرده است. این رویکرد جالبی است که پیش از این در شعر محیا (مهیا) بستکی(از عرفای مشهور منطقه لارستان در دوران صفوی بوده و در دورهای به محیا بردخونی معروف بوده چون یکی از زنان او اهل منطقه بردخون بوده است) که فایز از شعر او تاثیر زیادی گرفته است.
هرچند رگههای گفتوگو با خدا را در اشعار فایز میبینیم؛ اما 98 درصد شعرهای او در وصف عشق زمینی و بیان تمنیات یک انسان دربند خاک است.
نظر شما