جمعه ۱۲ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۳:۰۲
آثار مکتوب در حوزه فرهنگ مقاومت متناسب با سلیقه جوانان تدوین شود

مریم فریبی گفت: ایرادی که به بسیاری از آثار وارد است، این است که نویسنده‌ها،‌ جوانان را خیلی کمتر درنظر می‌گیرند و برخی آثار این‌قدر کلمات تخصصی دارد که مخاطب چند صفحه آن را بخواند، خسته می‌شود، بنابراین در این کتاب، چون هدفم نوجوانان بودند، قالب اثر را خاطره انتخاب کردم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مردم مسلمان گرگان كه از حمله مأموران رژيم به حرم مطهر امام رضا(ع) بسيار متأسف بودند با شنيدن پيام امام(ره)، برای اعتراض به اين جنايت بزرگ طاغوت مهيا شدند. با وجود جو خفقان و پليسی حاكم بر جامعه، اين پيام ظرف كمتر از 48 ساعت از پاريس به گرگان رسيد و دريای بيكران انسان‌های آگاه و عاشق اسلام را به تلاطم در آورد.
 
آری آن روز، روز خون‌باری برای مردم استان گلستان بويژه شهر گرگان بود، هرشخص را مأموران در خيابان‌ها می‌ديدند به گلوله می‌بستند. به‌طوری كه با حمله‌های مأموران بسوی مردم مسلمان و انقلابی در روز پنجم آذر، بیش از 100 نفر زخمی شدند و 14 نفر نيز شربت شهادت نوشيدند. حسين مقصودلو از شهدای این واقعه تاریخی بود. برای اطلاع کامل‌تر درباره این واقعه تاریخی با مریم فریبی نویسنده کتاب «شلیک نهایی» به گفتگو پرداخته‌ایم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید.
 
کتاب «شلیک نهایی» درمورد یکی از شهدای واقعه پنجم آذر گرگان است، چطور شد تصمیم گرفتید درمورد ایشان بنویسید؟
ما معمولا خیلی درمورد جنگ ایران و عراق شنیده‌ایم، اما درمورد وقایع قبل از آن کمتر شنیده‌ایم، به همین دلیل تصمیم گرفتم درمورد واقعه‌ای که در گرگان روی داده بنویسم. کتاب «شلیک نهایی» درمورد شهید حسین مقصودلو است که آخرین شهید روز پنجم آذر است.
 
عنوان کتاب را چگونه برگزیدید و علت این انتخاب چه بود؟
شهید حسین مقصودلو معلم بوده و در روز حادثه، سه تیر به سمت ایشان شلیک می‌شود که آخرین شلیک باعث شهادت ایشان می‌شود و آخرین شهید آن روز است؛ شهید مقصودلو از صبح حادثه در مراکز مختلف سخنرانی داشته، از همان زمان هم زیر نظر بوده و قبل از نماز مغرب و عشاء، درحال رفتن به سمت مسجد، سه شلیک به سمت ایشان می‌شود، آخرین شلیک به چشم ایشان اصابت می‌کند که باعث می‌شود، به شهادت برسند.
 
کتاب «شلیک نهایی» در چه قالبی نگاشته شده است؟
مخاطب من در این کتاب، نوجوانان، یعنی سنین 15 سال به بالا هستند. ایرادی که به بسیاری از آثار وارد است، این است که نویسنده‌ها‌ جوانان 20 تا 25 ساله را خیلی کمتر درنظر می‌گیرند. برخی آثار این‌قدر کلمات تخصصی دارد که مخاطب پنج صفحه آن را بخواند، خسته می‌شود. بنابراین در این اثر، چون هدفم نوجوانان 14 تا 15 سال بود، قالب خاطره را انتخاب کردم، البته برخی روایت‌ها در قالب داستان بیان شده تا برای مخاطب جذابیت داشته باشد و داستان را پی‌گیری کند. درواقع کتاب براساس خاطرات مادر شهید تدوین شده است، البته مادر شهید به رحمت خدا رفته و خواهر شهید، ماجرا را تعریف کرده‌اند و با توجه به این‌که ایشان در زمان شهادت آقای مقصودلو، تقریبا 11 ساله بوده‌اند، بعضی خاطرات را به یاد دارند، بنابراین خاطراتی که در کتاب آمده بیشتر از زبان مادر شهید بیان شده است.
 


آیا از دست‌نوشته‌های شهید نیز در نگارش اثر بهره برده‌اید؟
از آنجا که شهید معلم بوده، داستان‌هایی نگاشته است و یک فایل سخنرانی هم از شهید به یادگار مانده که قرار بوده در روز حادثه این سخنرانی را داشته باشد که آن روز نگذاشتند ایشان سخنرانی کنند، چون مردم به اعتراض در چهلمین روز حادثه مشهد تجمع کرده بودند و نظامیان نیز نگذاشتند هیچ اتفاقی بیافتد و از همان ابتدا نیروها دستور شلیک داشتند، اما چون این سخنرانی شب قبل از شهادت حسین مقصودلو در حالی‌که شهید داشته تمرین می‌کرده ضبط شده، به‌عنوان سند وجود دارد و من این سخنرانی را در یکی از فصل‌های کتاب آورده‌ام.
 
از چالش‌ها و دشواری‌های نگارش این اثر بفرمایید.
پیداکردن اسناد در نگارش این اثر کمی سخت بود، چون وقتی مادر شهید از دنیا می‌روند، خواهر و برادران ایشان، هرآنچه وجود داشته را بین خود تقسیم می‌کنند و همین موضوع، پیداکردن دست‌نوشته‌ها و کتابی که ایشان نگاشته بود را سخت می‌کرد، حتی عکس‌ها و ضمائم به سختی پیدا شد، چون یک‌جا جمع نبود.
 
شما خودتان به‌عنوان نویسنده اثر، کدامیک از اتفاقات کتاب را می‌پسندید؟
از آنجا که رشته تحصیلی من، زبان انگلیسی است، تمایلی به نوشتن کتاب‌های غیر از زبان انگلیسی ندارم، اما چون من مسئول پایگاه بسیج منطقه بودم، خواهر شهید یک‌بار پیشنهاد کرد که کتابی درمورد شهید بنویسیم. عکس‌ها را هم به من تحویل داد و من آن روز در مسیر بازگشت به منزل به این موضوع فکر می‌کردم که چگونه این پیشنهاد را قبول نکنم که ایشان ناراحت نشوند، چون اطلاعات چندانی از شهید نداشتم و قاعدتا برای نگارش کتاب حداقل باید از برخی موارد و اتفاقات که در زندگی آن شخص رخ داده، آگاهی داشته باشیم و من هیچ شناختی از ایشان نداشتم و حتی 12 سال بعد از آن وقایع به دنیا آمدم به همین دلیل می‌خواستم محترمانه این پیشنهاد را رد کنم.
 
بعد از این تردیدی که با خود داشتم، خواب شهید را دیدم و دیگر نتوانستم این موضوع را از ذهنم پاک کنم و همان موقع که از خواب بیدار شدم، شروع به نوشتن کردم و جالب این‌جاست، هرشخصی که کتاب را می‌خواند، بازخوردش این است که فقط همان مقدمه اثر با عنوان «می‌نویسم برای تو که می‌خوانی» را که خواندیم، دوست داشتیم تا پایان کتاب را بخوانیم و بدانیم ماجرا چیست. برای خودم هم هربار که آن قسمت را می‌خوانم یاد خوابی که دیدم می‌افتم و هم حالم خوب می‌شود و هم ناراحت می‌شوم و حال خاصی دارم.
 
این کتاب جزء 14 عنوان انتشارات شاهد بود که سال 1400 چاپ شد و به داوری رسید. گویی شهید بخواهد این کار انجام شود، با من تماس گرفته شد که کتاب شما پذیرفته شده و جزء آثاری است که امسال چاپ می‌شود و من متوجه شدم، شهید خودش دارد این کار را پی‌گیری می‌کند، چون من فقط اثر را ارسال کردم. در رابطه با طرح روی جلد اثر هم، زمانی را تعیین کردند و گفتند تا تاریخ مشخصی باید آماده شود، در غیر این‌صورت، کتاب چاپ نمی‌شود. این کار را به یک طراح سپردم، ایشان هم علی‌رغم این‌که در ابتدا ابراز می‌کردند که فرصت ندارند و ممکن است در زمان تعیین‌شده نتوانند کار را تحویل دهند، اما فردای آن روز با من تماس گرفتند و گفتند کار شما آماده است و در پروسه چاپ هم همین اتفاقات افتاد و درواقع شهید در تمام مراحل نگارش و چاپ اثر در کنارمان بود.
 
توصیه شما به نسل جدید که تصویر ذهنی کم‌رنگی از پیروزی انقلاب و خاطرات مرتبط با آن دارند، چیست؟
با توجه به اینکه تفاوت سنی من با حادثه سال 57 و داستانی که نوشته‌ام، بیش از  12 سال است و دو سال بعد از جنگ به‌دنیا آمده‌ام، من هم جزء همان افرادی هستم که فقط شنیده‌هایی دارم و حافظه تاریخی که دیده باشم، ندارم، فقط بر اساس شنیده‌ها نگاشته‌ام. جوانان باید بیشتر درمورد آن روزها بخوانند و بدانند که ما چه جوانانی را از دست دادیم و خانواده‌ها چه پدرانی را از دست دادند تا ما این‌جا با آرامش زندگی کنیم و این آرامش را مدیون خون جوانانی هستیم از خانواده‌ها جدا شدند و زندگیشان را در اوج جوانی بر کف دستشان گرفتند و برای ما جنگیدند و ما باید به‌گونه‌ای رفتار کنیم که شرمنده آنها نباشیم.
 
چه موضوعاتی در دفاع مقدس مغفول واقع شده که نیاز است جوانان به آن‌ها بپردازند؟
برخی شهدایی که در شهرستان‌ها هستند، شهدای سرشناسی هستند که به آن‌ها پرداخته نشده است. مثلا در مورد همین حادثه پنجم آذر گرگان، شهدای بسیاری داریم که برخی از آن‌ها خانم هستند، ولی فقط یک کتاب درمورد آن‌ها نوشته شده است، درحالی‌که به‌نظر من باید درمورد تک‌تک آن‌ها کتاب نوشته شود. اما معمولا به شهدایی پرداخته می‌شود که سرشناس هستند و معمولا در استان‌های بزرگ زندگی می‌کنند و به شهدای شهرستان‌های کوچک پرداخته نشده است.
 
برای ترجمه اثر در نظر دارید اقدامی انجام دهید؟
چون در زمان حساسی از مقطع تحصیلی‌ام هستم، در حال حاضر فرصت کافی برای انجام این کار را ندارم، اما می‌دانم که انتشارات شاهد، تیم ترجمه‌کننده دارند که آثار را ترجمه می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها