سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۲
آیا می‌شود مانیفست زنده باشد اما کمونیسم شکست بخورد؟

بابک احمدی در کتاب «دگرگونی جهان؛ درآمدی به مانیفست حزب کمونیست» ادعا می‌کند که هنوز مانیفست زنده است در حالیکه باید گفت ممکن است یک جریان براساس مانیفستی عمل کند و منجر به شکست شود اما خود مانیفست زنده بماند؟

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) خداداد خادم: «دگرگونی جهان؛ درآمدی به مانیفست حزب کمونیست» عنوان کتابی از بابک احمدی است که به تازگی از سوی نشر مرکز با شمارگان 1200 نسخه، در 269 صفحه و به قیمت شصت و پنج هزار و دویست تومان منتشر شده است.

نویسنده در مقدمه کتاب با اشاره به اینکه مانیفست صرفا یک سند نیست معتقد است، مانیفست هم چنان سندی است ناظر بر صورت‌بندی سرمایه‌داری، کارکرد مناسبات تولیدی آن و فراساختار نهادی و فکری‌ای که زندگی‌اش تا امروز ادامه یافته و دیگر هیچ تفاوتی با مفهوم «بربریت» ندارد که رزالوکزامبورگ در گفته مشهورش «سوسیالیسم یا بربریت» از آن یاد کرده بود.

احمدی بیان می‌کند، «از چشم‌اندازی دیگر مانیفست اثر معتبری است در گنجینه ادبیاتی که ما به عنوان شاهکارهای فلسفه سیاسی و اندیشه‌ورزی اجتماعی می‌شناسیم. اثری هم ارز با سیاست ارسطو، شهریار ماکیاولی، لویاتان هابز، رساله دوم لاک، قرارداد اجتماعی روسو، اصول فلسفه حق هگل و درباره آزادی میل.»

مولف کتاب، معتقد است اما مانیفست، به رغم گستره وسیع مباحث‌اش، اثری است کوتاه و اعجازی در روش بیان، زیرا در گزارشی تاریخی و تحلیلی که مختصر و دقیق و ساده است از زاده شدن، شکوفایی و زوال محتوم وجه تولید سرمایه‌داری، و کل نظام اقتصادی و فراساختار اجتماعی و ایدئولوژیک آن بحث می‌کند، دلایل محکمی در اثبات ضرورت مبارزه کارگران و تهیدستان با نظام تولید سرمایه‌داری پیش می‌کشد و افزون بر این همه می‌کوشد تا نشان دهد که مبارزه کنونی کارگران راه را بر جامعه‌ای رها از شکاف طبقاتی و استوار بر برابری افراد می‌گشاید؛ جامعه‌ای که «درآن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان خواهد بود.»

در همین آغاز سطور و با تکیه بر مطالبی که از مقدمه کتاب نقل شد، باید متذکر شوم؛ اینکه نویسنده‌ای چون بابک احمدی به گونه‌ای از مانیفست صحبت می‌کند که گویی شیفته آن است و آن را ازنظر ادبی در حد آثاری که خود برشمرده است بیان می‌کند جای تعجب است، درصورتیکه این متن همانطور که در ادامه این کتاب آمده طی یک ماه نوشته شده پس پرسش این است که کتابی که در یک ماه آن هم به سفارش حزب کمونیست نوشته شود چگونه ممکن است از نظر ادبی در این حد باشد؟!

نویسنده کتاب می‌گوید، این متن از زاده شدن و شکوفایی و زوال سرمایه‌داری سخن می‌گوید و در نهایت جامعه بدون طبقه و ... را پیش‌بینی می‌کند در حالیکه بابک احمدی بهتر از هرفرد دیگری می‌داند که نه پیش بینی‌های مانیفست آنچنان که او بیان می‌کند درست بود و نه جهان، جامعه بدون طبقه‌ای که آرزوی نویسندگان مانیفست بود را به چشم دید، بلکه برخلاف آنچه که نویسندگان مانیفست پیش بینی کرده بودند ابتدا انقلاب به جای اینکه در کشور عقب مانده روسیه رخ بدهد در کشوری که علمدار صنعتی شدن بود یعنی انگلستان رخ داد، در ادامه احمدی در مقدمه کتاب می‌گوید که این اثر همچنان زنده است درصورتیکه همگان می‌د‌انند که مانیفست درواقع متنی برای عمل کردن بود و عمل به این نوشته سر از استالینیست درآورد و در ادامه شاهد شکست بلوک شرق بودیم.

من واقعا در اینکه مولف می‌گوید هنوز مانیفست زنده است درمانده‌‌ام! نکته دیگر اینکه وقتی بابک احمدی از زاده شدن، شکوفایی و زوال محتوم وجه تولید سرمایه‌داری، و کل نظام اقتصادی و فراساختار اجتماعی و ایدئولوژیک آن حرف می‌زند و پیش بینی و بحث می‌کند، در نظر نمی‌گیرد که خود کمونیسم زاده شد، به سرعت اوج گرفت و به سرعت زوال یافت و این تجربه بشریت است که نمی‌توان آن را انکار کرد، چگونه است خود کمونیسم زوال یافته اما تئوری‌اش که کمونیسم بر اساس آن عمل کرد زوال پیدا نکرده است؟ آیا ممکن است یک جریان براساس مانیفستی عمل کند و منجر به شکست شود اما خود مانیفست زنده بماند؟
 
 

اما ساختار کتاب از یک مقدمه و سه فصل تشکیل شده است. نویسنده فصل نخست کتاب را به زمینه‌های تاریخی و نظری نگارش مانیفست اختصاص داده است. این فصل چیز جدید و تازه‌ای که بتواند بر اندوخته‌های مخاطب اضافه کند ندارد. شاید بتوان گفت مهم‌ترین نکته در این فصل که آن هم به گونه‌ای تازگی دارد همین باشد که در صفحات آخر این فصل آورده شده است. یعنی  همان جایی که می‌نویسد: «مارکس بحث اصلی را از افق مه آلود الاهیات دور کرد و آن را بر زمین آورد. در حالی که ادبیات سیاسی آلمانی در سال‌های پیش و پس از انقلاب 1848 بر همان مدار دوری از واقعیت‌های اجتماعی و سیر و سفر در مدار فلسفه و به گونه‌ای خاص فلسفه دین می‌گشت، در سال 1848 جزوه‌ای در نقد به سرمایه‌داری و در دفاع از کمونیسم نوشته و منتشر شد که چشم‌اندازی تازه پیش رو داشت.»

فصل دوم کتاب به تاریخ مانیفست اختصاص دارد. در ابتدای این فصل نویسنده متذکر می‌شود که «تاریخ مانیفست عمدتا بازتاب تاریخ جنبش طبقه کارگر مدرن است». در ادامه همین فصل آمده از آنجایی که مانیفست به سفارش سازمان کمونیست نوشته شده است لذا برای فهم درست مطالب آن نیازمند درک تاریخ آن سازمان هستیم به همین دلیل بخشی از این فصل به تاریخ این سازمان اختصاص یافته است. در ادامه این فصل قسمتی به منابع مانیفست اختصاص داده شده و در این قسمت آمده است: «برای شناخت دقیق مبانی نظری و فلسفی احکام مانیفست خواندن آثار مهمی که مارکس و انگلس پیش از آن نوشته بودند (چون درآمدی به نقد فلسفه هگل»، دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی، خانواده مقدس، فقر فلسفه، وضعیت طبقه کارگر انگلستان و ایدئولوژی آلمانی) ضروری است.

در ادامه این فصل دوره‌هایی که مانیفست منتشر می‌شود و همچنین افرادی که مانیفست‌هایی منتشر کرده‌اند را بیان می‌کند. به عنوان نمونه آمده است: «دوسال پس از انتشار مانیفست مارکس و انگلس، متنی با عنوان مانیفست آنارشیست منتشر شد.»

در همین فصل نویسنده به فن بیان مانیفست اشاره می‌کند و معتقد است که این سبک نگارش جاذبه سحرانگیزی دارد. در اینجا این مسئله مطرح است که اینگونه سخن گفتن از یک متن اگر هم درست باشد به گونه‌ای شاید زائیده این باشد که این متن از آنجایی که شعارگونه است و هماره سخنان شعاری سحرانگیز هستند بنابراین سخن نویسنده در این زمینه زائیده همین امر است.

فصل نهایی کتاب به مفاهیم بنیادین مانیفست پرداخته است. در این فصل مفاهیمی مانند پیکار طبقاتی، زایش و رشد سرمایه‌داری، زوال و مرگ سرمایه‌داری، پرولتاریا، پیکار سیاسی، دفاع از کمونیست‌ها، مانیفست و گرایش‌های سوسیالیستی، حاکمیت پرولتاریا، جامعه کمونیستی، چالش‌های نظری و انتقادها، به بحث گذاشته شده‌اند.
 

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آسیابانی ۱۳:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۶/۱۸
    کمونیسم شکست نخورده، بلکه آنکه شکست خورده نظام استالینیستی بوده است. این تفکیک را باید قائل شد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها