یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۰
"بوی قهوه" و "بچه ‌های تند و تیز" برای تعطیلات کودکانه فرانسوی زبان‌ها

در رمان «بوی قهوه» نویسنده به دنبال خاطرات کودکی خود نزد مادربزرگش است و در رمان «بچه‌هایی که ذائقه تند و تیزی دارند»، خانواده‌ای است با دو فرزند که پدر غائب است و مادری که از خانه فراری است و زندگی بدون دید و افق جریان دارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «بوی قهوه» و «بچه‌هایی که ذائقه تند و تیزی دارند»، توسط دو ناشر متفاوت، رمان‌هایی هستند که برای لذت بخشیدن به تعطیلات کودکان به چاپ رسیده‌اند.

در داستان «بوی قهوه»، دنی لافریر (Dany Laferrière)، نویسنده کتاب، با بازگشت به دوران بچگی‌اش خاطرات خود را تعریف می‌کند. تابستان سال 1963 تابستانی است که ویو اُس (Vieux Os)، ده ساله، روی پاهای مادربزرگش، دا (Da)، در ایوان آفتابی خانه در پتی گوآو (Petit-Goâve)، هایتی (Haïti)، نشسته است. در ایوان خانه، اُس و مادربزرگ نشسته و محو تماشای عبور و مرور مردم پورت آ پرنس (Port-au-Prince) هستند.

گربه خانگی خیلی زشت و لاغر است. اُس با پاهای برهنه و کلاه بزرگ و پهنی که بر روی سرش گذاشته همانند گربه خانگی خیلی زشت به نظر می‌رسد.

این پسر بچه کوچک، دنی لافریر، و مادر بزرگش «دا» پرسوناژ کلیدی بیش از ده رمانی است که اتوبیوگرافی آمریکایی لافریر را ساخته‌اند. «بوی قهوه» کتابی است در مورد دوران کودکی، درباره خاطرات ده سالگی خودش که آن‌ها را حفظ کرده، درباره تجربیات و افرادی که با کلماتی همچون «مرگ» آغشته شدند و این کلمه‌ای است که مرگ پدربزرگ و همکلاسی‌اش یا سگ پیرش مارکی را به یادش می‌آورد. روایت این رمان همانند بخش اول «دلپذیری بعد از ظهر بدون پایان»(Charme des après-midi sans fin) است که روزهای نوجوانی نویسنده را تداعی می‌کند.

ساختار این دو اثر مثل گالری تابلوهای کوچک، گوشه‌هایی از سناریوی یک زندگی، یک حکایت و یا یک احساس ساخته شده است. نویسنده در«دلپذیری بعد از ظهر»، از یک لحن روایتی استفاده کرده است، اما در این رمان دوران بچگی خود را با جزئیات خیلی کوچک و بزرگ همچون وزش باد، روشنایی آفتاب پس از باران، بوی قهوه دا، را تعریف می‌کند.

امروزه دنی لافریر، اُس، یکی از اعضای آکادمی فرانسه است. این حکایت کوچک نشاط‌انگیز و منحصر به فرد، توسط انتشارات لا بانیول (La Bagnole) و توسط فرانسس رُویرا (Francesc Rovira )به خوبی مصور شده است.

وَوَ (Vava) زیبا و غیر قابل درک پرسوناژ دیگر این داستان است که با لباسی زرد، از به خواب رفتن چشمان اُس جلوگیری می‌کند. وَوَ در بالای سراشیبی زندگی می‌کند. در یک بخش خیلی کوچکی از کتاب نیز لافریر یک ترانه عاشقانه به مادربزرگش آورده است. اُس می‌گوید بارها، او به من یک بادبادک داده است. من او را خیلی نزدیک به خودم احساس می‌کنم.... شکمم پیچ می‌خورد گویی دارم می‌میرم... یک روز از مادربزرگم خواستم که در مورد بهشت برایم بگوید. او به من قهوه‌جوشش را نشان داد. این یک قهوه برگ خرماست که دا آن را به خاطر طعم و مزه آن ترجیح می‌دهد. دا قهوه خودش را می‌خورد... من مورچه‌ها را می‌بینم. دیگر زمانی وجود ندارد.

در این نثر، نویسنده دنیای انسان‌های پر جنب و جوش و گرمای روستای «پتی گوآو درهایتی» را زنده می‌کند. دنیای خارق‌العاده یک پسر ده ساله‌ای که بر مادربزرگش، دا، که در حد زیادی قهوه دوست دارد، تسلط یافته است. نویسنده در مورد نگارش این کتاب می‌گوید: من این کتاب را فقط به خاطر صحنه‌ای نوشتم که مدت زیادی است مرا دنبال می‌کند: یک پسر بچه کوچکی که بر روی پاهای مادربزرگش در ایوان آفتابی شهر کوچکی در شهرستان نشسته است. شب بخیر دا!

اما قهرمانان کتاب «بچه‌هایی که ذائقه تند و تیزی دارند»، نوشته دومینیک سامپیِرو ( Dominique Sampiero) مثل قهرمانان لافریر خوش‌شانس نیستند. آن‌ها در شهری در شمال فرانسه زندگی می‌کنند. پدر غائب است و مادری که از خانه فراری است و زندگی بدون دید و افق. در اینجا ما هیچگونه تعطیلاتی نداریم.

چندین روز است که مادر ملیکا (Malika)، 13 ساله، به خانه برنگشته است. طبق معمول، ملیکا به تنهایی از خواهر پنج ماهه‌اش، مالوینا (Malika) نگهداری می‌کند. پدرش از زمانی که فرزند دومش به دنیا آمده بی‌خبر از خانه و خانواده‌اش رفته و تا امروز هیچ خبری از خودش به خانواده‌اش نداده است. تعطیلات رسیده است. یک روز دوستان ملیکا از او می‌خواهند تا به مدت یک هفته به صورت گروهی برای تفریح به دریا بروند. اما مادرش مثل همیشه از خانه فراری است. به جهنم! ملیکا در هر حال می‌رود... در ادامه داستان می‌فهمیم که او مالوینا را ترک نکرده است. زیرا ملیکا تصمیم می‌گیرد به صورت مخفیانه و غیرقانونی مالوینا را به همراه خود به دریا ببرد. این رمان کوچک دنیایی از همبستگی و استعداد نویسنده را با نوجوانان واقعی به نقش می‌کشد.

در ادامه خواننده متوجه می‌شود که پدرش برای مراقبت از فرزندانش برگشته است، زیرا مادرش دیگر از دنیا رفته است. برخلاف همه چیز، زندگی با مهربانی و عشق پدرانه جریان دارد.

دومینیک در ادامه به صورت اتفاقی داستان‌های شاد، تند و تیز و گاهی ناگوار می‌نویسد.

«بوی قهوه»، از دنی لافریر (Dany Laferrière)، انتشارات: لا بانیول (La Bagnole)، 162 صفحه،12.90 یورو.
«بچه‌هایی که ذائقه تند و تیزی دارند» از دومینیک سامپیِرو ( Dominique Sampier)، انتشارات: زِست غو دو موند Zestes Rue du monde   /
 107 صفحه / 9.5 یورو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها