یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۱
هفت اسطوره که فرایند یادگیری را مختل می‌کنند

«کتاب یادگیری هوشیار» درباره‌ هفت اسطوره یا اصول ذهنی شایع است که فرایند یادگیری را مختل می‌کنند، و این‌که چگونه می‌توان از اثرات مخرب آن‌ها در موقعیت‌ها و بسترهای گوناگون جلوگیری کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «یادگیری هوشیار» نوشته الن ج.لانگر به ترجمه عباس مخبر به تازگی از سوی انتشارات نیو منتشر شده است. این اثر درباره‌ هفت اسطوره یا اصول ذهنی شایع است که فرایند یادگیری را مختل می‌کنند، و این‌که چگونه می‌توان از اثرات مخرب آن‌ها در موقعیت‌ها و بسترهای گوناگون جلوگیری کرد.

اسطوره‌هایی که در کتاب به آن‌ها پرداخته می‌شود به این شرح است: اصول را باید چنان یاد گرفت که به طبیعت ثانوی تبدیل شوند؛ توجه کردن، به معنای متمرکز شدن بر یک چیز در هر زمان معین است؛ به تعویق انداختن رضایت خاطر مهم است؛ حفظ کردن طوطی‌وار از ضروریات آموزش است؛ یکی از مشکلات یادگیری فراموش کردن است؛ هوش یعنی دانستن این‌که، «فلان چیز چیست» و پاسخ‌های درست و غلط وجود دارند. در این کتاب، اسطوره‌های فوق بررسی می‌شود و این کار در مواردی از طریق آزمایش‌هایی که در دانشگاه هاروارد و جاهای دیگر انجام شده‌اند و گاهی اوقات از طریق بصیرت مندرج در افسانه‌های پریان و قصه‌های قومی سراسر جهان انجام می‌‌گیرد.

به گفته مولف کتاب در مقدمه این اثر: «فرایند واژگون کردن این اسطوره‌ها ما را به پرسش‌هایی معین درباره ماهیت هوش رهنمون می‌سازد. در دو فصل آخر به بررسی این پرسش‌ها و شیوه‌هایی پرداخته می‌شود که دیدگاه‌مان از هوش، پیش‌فرض‌های ذهنی بازدارنده‌ی ما را تقویت می‌کنند.»

الن ج.لانگر در مقدمه کتاب می‌نویسد: «راه حل‌هایی که برای رهایی از چنگ این اسطوره‌های تضعیف ‌کننده ارائه شده‌اند بسیار ساده‌اند. سادگی بنیادین آن‌ها یک اسطوره‌ جا افتاده‌ی دیگر را نیز مورد تردید قرار می‌دهد: این‌که رسیدن به یک نظام آموزشی کارآمدتر فقط و فقط در گرو زیر و رو کردن کامل نظام کنونی است. می‌توانیم برنامه‌های درسی مدارس را تغییر دهیم، معیارهای امتحان گرفتن از دانش‌آموزان و آموزگاران را عوض کنیم، مشارکت والدین و اجتماع را در فرایند آموزش افزایش دهیم و بودجه‌ی آموزش را آن‌قدر اضافه کنیم که تعداد بیش‌تری از دانش‌آموزان بتوانند به بخشی از عصر رایانه تبدیل شوند. مادام که دانش‌آموزان فرصت یادگیری هوشیارانه‌تر را پیدا نکنند، هیچ‌یک از این اقدامات به تفاوت معناداری منجر نخواهد شد. اگر چنین فرصتی ایجاد شود، شاید دیگر لازم نباشد که بسیاری از این اقدامات پر هزینه انجام گیرد.

هر کجا که یادگیری اتفاق می‌افتد - در مدرسه، محل کار و خانه - این اسطوره‌ها نیز دست‌اندرکارند و فرصت یادگیری هوشیارانه نیز موجود است. خواه یادگیری عملی باشد یا نظری، خواه متضمن مفاهیم مجرد باشد (مثل فیزیک) یا مهارت‌های مشخص (مثل یادگیری یک رشته‌ی ورزشی)، شیوه‌ی یادگیری اطلاعات است که مشخص می‌کند چگونه، چرا و چه هنگام می‌توانیم آن‌را به کار گیریم. فصول بعدی به بررسی این مسأله اختصاص دارد که چگونه هر یک از این اسطوره‌ها ما را به عادات یادگیری انعطاف‌ناپذیر قفل می‌کنند و سرنخ‌هایی نیز برای رسیدن به راه حل‌های انعطاف‌پذیرتر و ثمربخش‌تر ارائه می‌دهند.»

این کتاب بیش‌تر به «چرایی» قضایا می‌پردازد تا «چگونگی» آن‌ها. با وجود این، مثال‌ها و آزمایش‌هایی که مطرح شده‌اند، شیوه‌های یادگیری هوشیارانه را نیز تلویحاً پیشنهاد می‌کنند. هدف از ارائه‌ این مثال‌ها و آزمایش‌ها آن است که انتخاب‌های ما را به سمت انطباق با شرایط ویژه‌ گوناگون هدایت کنند.

یادگیری هوشیار چیست؟
در این متن اصطلاح یادگیری هوشیار با مفهومی کاملاً ویژه به کار گرفته شده و منبعث از مفهوم هوشیاری است که مولف در کتاب قبلی خود با همین عنوان آن‌را تعریف کرده‌ است. به گفته مولف اثر در مقدمه کتاب، «رویکرد هوشیار به هر فعالیتی سه وجه مشخص دارد: ابداع پیوسته‌ی مقوله‌های تازه؛ باز بودن در مقابل اطلاعات جدید، و آگاهی ضمنی بر چشم‌اندازهای متعدد. در مقابل آن مفهوم ناهوشیاری را داریم که با درافتادن به دام مقوله‌های کهنه، رفتار خودکاری که مانع از توجه به علایم جدید می‌شود، و کرداری که فقط از یک چشم‌انداز عمل می‌کند، مشخص می‌شود. به طور کلی می‌توان گفت که ناهوشیار بودن، درآمدن به هیأت یک خلبانِ خودکار است. در کتاب هوشیاری، منافع رویکرد هوشیارانه را برای بهزیستی روانی و جسمی توصیف کرده‌ام. به عنوان مثال، بزرگسالانی که تحت تعالیم هوشیارانه قرار داشته‌اند، بیش از همتایان‌شان که از این آموزش بهره نگرفته‌اند، عمر کرده‌اند. در این کتاب از مفهوم هوشیاری مانند یک عدسی استفاده می‌کنم تا اهمیت آن‌را در عرصه‌ای که بیش از عرصه‌های دیگر می‌شناسم نشان دهم؛ در عرصه‌های آموزش و یادگیری.»

الن ج.لانگر در همین باره می‌نویسد:‌ «در بسیاری از کلاس‌هایم دانشجویان، بی‌‌درنگ به مواردی از ناهوشیاری خودشان و سایرین اشاره می‌کنند. این مثال‌ها غالباً به متون و پژوهش‌های جاری مربوط می‌شوند. در مواردی که خودم مسئول این برخوردهای ناهوشیارانه هستم، به دقت آن‌را بررسی می‌کنم. چرا هنگامی که آن اطلاعات قدیمی را در بافت جدیدی مطرح می‌کردم به آن توجه نکردم؟ چرا در این موضوع به‌خصوص، به تکرار سنجیده‌ی معرفتی که قبلاً پیدا کرده بودم پرداختم؟ این مسائل مرا به بررسی شیوه‌ای باز می‌گرداند که برای اولین بار آن معرفت را کسب کرده‌ام. در کلاس درس تصمیم‌گیری و کنترل که همه ساله آن‌را تدریس می‌کنم، برای آن‌که دانشجویان را از وضعیت ذهنی مألوف‌شان خارج کنم، آن‌ها را در مقابل این سؤال قرار می‌دهم که آیا امکان دارد با استفاده از یک اسپری بینی، مانع از بارداری شد. آن‌ها به این یاوه‌گویی آشکار می‌خندند یا دست‌کم اخم می‌کنند. سپس مقاله‌ای در یک روزنامه‌ قدیمی را به آن‌ها نشان می‌دهم که عنوان آن «اسپری بینی، روش جدیدی برای پیش‌گیری از حاملگی» است و ناگهان توجه آن‌ها به این قضیه جلب می‌شود. واکنش اولیه‌ آن‌ها قابل پیش‌بینی است. مردم وقتی برای اولین بار با چیزی مواجه می‌شوند غالباً می‌گویند چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. اما پیشرفت اساساً به تردید درباره‌ این باور بستگی دارد. هر چیزی مادام که تغییر نکرده باشد، همان چیزی است که قبلاً بوده است. اگر به جای آن‌که بپرسیم «آیا امکان دارد با استفاده از یک اسپری بینی، مانع از بارداری شد؟» این سؤال را طرح کنیم که «چگونه می‌توان از یک اسپری بینی به عنوان روشی برای پیش‌گیری از بارداری استفاده کرد؟» پژوهشی متفاوت را در یک قالب ذهنی متفاوت طرح کرده‌ایم. به جای آن‌که سؤال را احمقانه بپنداریم و به آن توجه نکنیم، شروع به اندیشیدن در این‌باره می‌کنیم که چگونه می‌توان از بینی به تخمک و اسپرم رسید. به محض آن‌که راه‌های ممکن برای انجام کاری را پیدا می‌کنیم، حتی اگر احتمال موفقیت آن‌ها اندک باشد، درک این نکته که امکان دارد به راه حلی برسیم به میزان زیادی افزایش پیدا می‌کند. (شاید در ترم تحصیلی آینده معمای جدیدی را مطرح کنم، زیرا پژوهش‌های جدید درباره‌ی فرمون‌ها و تأثیر آن‌ها بر سطوح هورمونی، رسیدن به ماده‌ی ضدبارداری بینی را امکان‌پذیرتر کرده است.)

دانشجویانی که من با آن‌ها سر و کار دارم، با قابلیت‌ها و مهارت‌های متنوع، در زمره‌ی درخشان‌ترین دانشجویان ممکن‌اند. با این همه حتی بهترین آن‌ها نیز می‌تواند ناهوشیار باشد و به آن‌چه می‌داند اطمینان لازم را نداشته باشد. جالب آن است که بسیاری از آن‌ها از نظام آموزشی موجود خرسند نیستند، هر چند جزو جایزه‌بگیران این نظام هستند. نارضایتی آن‌ها ناشی از پاره‌ای اسطوره‌های تضعیف کننده‌ پیش‌گفته، مانند «فعلاً درس، بعد بازی» است. این دانشجویانِ با استعداد در سراسر دوران تحصیل خود یاد گرفته‌اند که رضایت خاطر خود را به تعویق اندازند. چرا خودِ درس خواندن لذت‌بخش نیست؟ اگر نیست، چگونه می‌تواند باشد؟ اگر حفظ کردن طوطی‌وار، روشی خسته کننده برای کسب آمادگی و شرکت در امتحان است، آیا شیوه‌ کارآمدتر و رضایت‌‌بخش‌تری وجود دارد؟ این دانش‌آموزان همگی آزمایش شده و امتحان پس داده‌اند و مشخص شده است که فوق‌العاده تحسین برانگیزند. وقتی چنین کسی پاسخ غلط می‌دهد، معنای آن چیست؟
آیا پاسخ غلط، نوعی سهو است یا نشانه‌ای دال بر کودنی؟ یا شایسته است که این پاسخ «غلط» مورد توجه قرار گیرد؟ اگر لازم است برای این دانش‌آموزان این کار انجام گیرد، چرا برای همه‌ی دانش‌آموزان انجام نگیرد؟

در تلاش برای پاسخ‌گویی به این پرسش‌ها خود را به یادگیری در چارچوب کلاس درس محدود نخواهم کرد. در محدوده‌ آن‌چه که می‌توان آن‌را جامعه‌ یادگیری نامید، پیش‌فرض‌های ذهنی بازدارنده را همه جا می‌توان مشاهده کرد: از درس موسیقی گرفته تا تحلیل‌های سرمایه‌گذاری؛ از تماشای تلویزیون تا روان‌درمانی. همان‌طور که خواهیم دید، نگرش ما نسبت به سالخوردگی و تبلیغات، رویکردمان به امر تصمیم‌گیری و حتی ارجحیت‌های‌مان در هنر، ورزش یا تفریح و سرگرمی، همگی به دیدگاه‌های‌مان از ماهیت یادگیری بستگی دارد. به عنوان مثال، به یکی از دوستان بسیار هوشمند من که در تجارت آدم موفقی است گفته شده که دچار مشکل بی‌توجهی است و روحیه‌اش تضعیف شده است. با شنیدن این مطلب، شگفت‌زده شدم. انبوه آثار مکتوب مربوط به بیماری نقصان توجه ناشی از اختلال بیش‌فعالی را مرور کردم و نشانه‌های آن‌را خواندم، شگفت‌زده‌تر از قبل شدم، چون دریافتم که خود من هم به این بیماری مبتلا هستم. توجه کردن دقیقاً به چه معناست؟ پیش از آن‌که به گفت‌گویی معنادار درباره‌ی نقصان یا ناتوانی توجه بپردازیم، باید به پرسش فوق پاسخ دهیم.

با طرح پرسش‌هایی از این قبیل بود که به حوزه‌ی عمومی‌تر بررسی درباره‌ی آموزش و نحوه‌ی یادگیری کشیده شدم. از طریق مشاهده و آزمایش به این نتیجه رسیدم که چگونه هفت اسطوره‌ پیش‌گفته، یادگیری و آموزش را دشوار می‌کنند.»

کتاب «یادگیری هوشیار» نوشته الن ج.لانگر به ترجمه عباس مخبر با شمارگان 500 نسخه در 165 صفحه به بهای 29 هزار تومان از سوی انتشارات نیو در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها