حبیبی میگوید: برای من ترجمه صرفاً یکی دیگر از فرمهای تولید مفاهیم و سلاحهای معرفتی است که در صورت تداوم و تعقیب آنها در دنیای ایدهها و بدنها میتواند مونتاژهایی بدیع و مؤسس ایجاد کند و همزمان فلسفه و پراتیک را قدرتمندتر و مؤثرتر سازد.
در ذهن بسیاری از نسل جوان و کتابخوان ما چون دانشجویان و ... پرسشهایی در ارتباط با تاریخ کشور، تایخ جهان و مسائل فلسفی و سیاسی وجود دارد که نیازمند پاسخ است. من نیز با مجموعه ترجمههای خود تلاش داشتهام بخشی از این سوالات را پاسخ دهم.
در وضعیت کنونی دانش در جهان (یعنی کثرت و گستردگی آثار آکادمیک حول متفکران و مفاهیم مختلف) فیگور سنتی مترجم برای مواجهه با آثار علوم انسانی نابسنده است.
زینب کاظمخواه معتقد است: از فواید ترجمه پروژهمحور این است که مترجم روی آن موضوع اشراف پیدا میکند و همین باعث میشود که ترجمهها از اعتبار بیشتری برخوردار شوند. گرچه موضوعی کار کردن در ترجمه خوبیهایی دارد اما میتواند آفتهایی هم داشته باشد اینکه خود مترجم به مرور ممکن است دچار دلزدگی در ترجمه شود.
همدستی سیاستهای بازار و سیاستهای دولتی باعث شده ما بدنه حرفهای ترجمه را از دست داده و کسی رغبتی به حرفهای کارکردن در این حوزه نداشته باشد و بنابراین بازار به دست سوداگران بیافتد.
به نظر من، پژوهشگر علوم انسانی پیش از آنکه پروژهای فکری را طراحی یا دنبال کند، ابتدا باید چند پرسش کانونی را از خودش بپرسد: نخست آنکه وضعیت موجود جامعۀ من چیست؟ دوم آنکه کاستیهای این وضعیت کدامند؟ و سوم آنکه چگونه میتوان بینشی صحیح برای رفع این کاستیها ارائه داد؟