جعفر محسنی درهبیدی معتقد است: ما نویسندگان و نظریه پردازان مهمی نداریم و به همین دلیل در علم جهانی هم سهمی نداریم. کار علمی طاقتفرساست. اساس تفکر رنج کشیدن است و بسیاری اصلا دنبال این رنج کشیدن نیستند. تنبلی و رنج نکشیدن باعث شده تولیدات معتبر علمی در دنیا نداشته باشیم و متاسفانه بسیاری از تولیدات علمی ما حتی در خاورمیانه هم اعتباری ندارد.
کیوان الستی معتقد است: اگر از کتابهای سخت نوشته شده تالیفی در ایران استقبال نمیشود بیشتر به این خاطر است که اجتماع علمی که قادر باشد به آن آثار اعتبار دهد وجود ندارد و نویسنده کتاب خوب و دقیقی که از سوی متخصصان اعتبار به دست نیاورده چارهای ندارد جر اینکه به سلیقه عموم تن در دهد تا به ناچار اعتبار مورد نظر را از عموم مردم بگیرد. اما این مرگ علوم ...
به گفته انشاءالله رحمتی، یکی از ضعفهای تالیفات علوم انسانی این است که کمتر وارد گفتوگو شدهایم و به همین دلیل معاصرتی هم در این تالیفات وجود ندارد. بنابراین در بهترین حالت تکرار مطالبی بوده که در گذشته تالیف شدهاند و یک حالت رقیق شده و ضعیف مطالبی است که در سنت خودمان از قدیم مطرح بوده است.
به اعتقاد استادیار گروه فلسفه غرب موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، بعضی تالیفها متضمن تخلفهای پژوهشی هستند و بازار کتاب را آلوده میکنند. همین تاکید مفرط در تالیف باعث میشود معدود تالیفهای خوب که ارزش خواندن دارد دیده نشوند.
ادبیات غنی فارسی و اندیشههای دانشمندان و فیلسوفان و شاعرانِ حکیم ایرانی مملو از ایدهها و بنیانهای معرفتی است که میتواند در حوزه علوم انسانی و اجتماعی ظرفیت ارائه بینالمللی داشته باشد اما مسئله این است که ما اصلا در دنیای امروز حضور نداریم.
جریانهای سیاسی کشور باید دست از سر علوم انسانی و متفکران و محققان آن بردارند. این جریانها اگر چه ممکن است با انگیزه خدمت وارد شوند ولی با ورود خود نه تنها خدمتی نمیکنند بلکه به شدت به این علوم هم آسیب میزنند.
سیاووش قلی پور میگوید: علوم اجتماعی در ایران نتوانسته به سراغ میدان برود و از سوی دیگر نیازهای هستی شناسانه ایرانیان را بررسی کند. حلقههای موثر علوم اجتماعی در ایران به تعلیق اکنون دچارند.
مهمترین علت در ایجاداشرایط کنونی علوم انسانی از جمله ضعف تالیفات آن را باید در یک وضعیت فرهنگی و تمدنی جست و جو کرد چرا که مسیر فرهنگ را دولت، حکومت و هیچ نهادی نمیتواند مدیریت کند.
به اعتقاد ابراهیم افشار زنجانی، حتی در مطالعات علمی اسلامی غربیها پیشرفت بهتری دارند و اگر ترجمه خوب صورت بگیرد بین ترجمه و تالیف هیچ تناقضی وجود ندارد.
اساسا طرح مسئله علوم انسانی در ایران در چهارچوب «کم و زیاد شدن» طرح مسأله قابل دفاعی نیست. مسأله علوم انسانی در ایران را نمیتوان در چنین چهارچوب پروبلماتیک کرد. به نظر من باید خود این «روایت افول» را پروبلماتیک کرد.
موسی اکرمی میگوید: در فضای سلطه رسانههای الکترونیک سلایق مردم دچار افت کیفی میشود و کتابهای ضعیف و سلایقی که دچار تنزل شدهاند همدیگر را تقویت میکنند. در این شرایط کمتر کسی به دنبال تألیف اثر جدی ارزشمند میرود.
همه ما کار میکنیم و بیش از اندازه و انرژیمان هم کار میکنیم اما اثر ماندگار نداریم در صورتی که میتوانستیم کمتر کار کنیم و چند مسئله را هم حل کنیم و از این دنیا برویم اما اساتید ما این حجم از کتاب و مقاله و تالیفات و سخنرانی دارند اما در نهایت هم خودشان از خود ناراضیاند و هم جامعه از آنها ناراضی است.
چه کسی میتواند انکار کند اخلال و اختلال در رابطه علوم انسانی ایران با دانشگاهها و مراکز پژوهشی معتبر خارج از کشور طی سالها و دهههای گذشته اثری بر کیفیت مطالعات و پژوهشهای داخلی نگذاشته است؟
به گفته یک پژوهشگر جامعهشناسی سیاستهای اخیر دولت این بوده که کتابهای علوم انسانی و اجتماعی را با وسواس بیش از حد دنبال کرده و به همین دلیل نخبگان فرصتی برای ظهور پیدا نکردهاند.
مقصود فراستخواه معتقد است: احساس میکنیم دوران قهرمانهای علمی و خلق آثار شاخص به سر آمده است. انگار دورِ نویسندههای معمولی است اما در واقع جامعه ایران آبستن کتابهای اصیل است.
سالار کاشانی با انتقاد از وضعیت تالیف کتاب در علوم انسانی میگوید: شارلاتانها، حقهبازها و کسانی که صورتک پژوهشگر و روشنفکر دارند اما در واقع دنبال اهداف دیگری هستند، خیلی وقت است که بازی را بردهاند. برخی افراد که برای علوم انسانی ناله سر میدهند در واقع دارند برای مردهای زاری میکنند که خودشان کشتهاند.